پنجشنبه، آبان ۱۹

معرفی چهار کتاب خوب !

دیباچه‌ای بر جامعه‌شناسی سیاسی ایران
(دوره‌ی جمهوری اسلامی)
نویسنده :‌ دکتر حسین بشیریه
ناشر: ‌نشر نگاه معاصر،‌چاپ اول 1381
قیمت :‌1500 تومان


"موضوع اصلی جامعه‌شناسی سیاسی بررسی رابطه‌ی میان دولت و ساختار قدرت سیاسی از یک سو و جامعه یا نیروها و گروه‌های اجتماعی از سوی دیگر است.در هر جامعه‌ای دولت در درون شبکه‌ای پیچیده‌ای از علائق و منافع اجتماعی و اقتصادی قرار دارد و در حقیقت خود حاصل صورتبندی خاصی از روابط میان آنهاست.جامعه و نیروهای اجتماعی به عنوان بستر و زمینه‌ی عمل دولت،‌ماهیت آن را تعیین می‌کنند".(صفحه‌ی 9 کتاب)
در این کتاب نیز از چنین چشم اندازی به تحلیل و بررسی"جامعه‌ی سیاسی" در ایران پرداخته شده است.در گفتار نخست،‌تصویری از طبقات اجتماعی و نیروهای سیاسی و منازعات سیاسی در دوران پس از انقلاب اسلامی به دست داده شده است و سپس بر اساس صورتبندی روابط متحول میان نیروها و طبقات اجتماعی،‌ماهیت دولت طی سال‌های 1360 تا 1376 تبیین شده است در گفتار دوم با توضیح گفتمان‌های سیاسی رایج در تاریخ معاصر ایران ،شیوه‌های ظهور و ساخت‌یابی صورت‌بندی‌های مختلف از نیروهای اجتماعی و سیاسی در پرتو هر گفتمان نشان داده شده و امکانات تحول در دولت ایدئولوژیک را با توجه به غلبه‌ی عناصر دولت جامع‌القوا،‌عناصردموکراسی نمایشی و عناصر شبه دموکراسی به ترتیب در سه دوره‌ی 68ـ 1358؛ 76ـ 1368 و 1376 به بعد بررسی شده است. در گفتار سوم نقش برخی بحران‌های اساسی در دولت ایدئولو.ژیک،‌به ویژه بحرانهای مشارکت،‌مشروعیت و سلطه در تحول خود آن بررسی شده که البته چنانچه در گفتار چهارم کتاب خواهد آمد دولت ایدئولوژیک با توجه به پایه‌ها و مبانی آن بویژه در جامعه‌ی توده‌ای،‌اقتدار طبقه‌ی روحانیت و ایدئولوژی سنت‌گرایی اسلامی از ثبات و استمرار چشمگیری برخوردار بوده است لیکن عوامل تحول در دولت ایدئولوژیک تنها به بحران‌های درونی محدود نمی‌شوند بلکه زمینه‌ها و عواملی بیرونی تحول در آن را نیز باید در نظر گرفت.گفتار پنجم چنین زمینه‌ها و عواملی را در حوزه‌ی اجتماعی،‌سیاسی و فکری توضیح می‌دهد.به نظر می‌رسد که مجموعه‌ی چنین زمینه‌ها و عواملی دولت ایدئولوژیک را در معرض نوعی گذار به سوی دموکراسی قرار داده است.در پایان در بخش جمع بندی و نتیجه گیری مفهوم دموکراتیزاسیون و خطوط کلی اصلاحات و دگرگونی سیاسی در ایران یررسی شده است .


#


هراس بنیادین
اروپامداری و ظهور اسلام‌گرایی
)
نویسنده : بابی سعید
مترجمان : دکتر غلامرضا جمشیدیها و موسی عنبری
ناشر: انتشارات دانشگاه تهران،‌چاپ اول 1379
قیمت : 1100 تومان


Bobby Sayyid
A fundamentat fear :
Eurocentrism and the emergence of Islamism.

کتاب "هراس بنیادین" نوشته‌ی بابی سعید،‌تحلیلی نظری و مفهومی از دوره‌ها و گفتمان‌های تاریخی اسلام است. بابی سعید،‌استاد جامعه‌شناسی دانشگاه منچستر انگلستان،‌همچنین مدیر مرکز مطالعات جهانی شدن،‌اروپامداری و حاشیه‌ای بودن است.کتاب حاضر تحلیلی قوی،‌دقیق و مستدل از منطق اسلام‌گرایی در عصر حاضر ارائه می‌دهد. اندیشه‌ی نویسنده در بررسی گفتمان اسلام‌گرایی و بازتاب آن در عرصه‌ی جهانی،‌بر شخصیت امام خمینی و انقلاب متمرکز است.در مقدمه‌ی کتاب،‌ظهور اسلام گرایی و تجدید حیات اسلامی با عبارت "بازگشت سرکوب شدگان" توصیف شده است.فصل آغازین کتاب،‌بررسی و نقد نظریه‌های بنیادگرایی با تاکید بر بنیادگرایی اسلامی است.در فصل دوم،‌فرایند توصیف شرق و سپس اسلام توسط غرب،‌از منظر صاحب نظران متعدد تشریح شده است.نویسنده در فصل سوم کتاب،‌تحول نگاه‌های غالب به اسلام از زمان پیامبرتا به امروز را به اختصار توصیف می‌کند.در این بخش،‌مصطفی کمال آتاتورک از ترکیه،‌مبدع گفتمان و تفسیر نوینی از اسلام مطرح می‌شود،‌اما ره‌آورد امام خمینی و انقلاب ایران و متعاقب آن گسترش جنبش‌های اسلام‌خواهی،‌منطقی علیه نظم کمال آتاتورک معرفی شده است.فصول چهارم و پنجم کتاب،مطالعه‌ی تطبیقی انقلاب ایران و اندیشه‌ی رهبر منطق اسلام‌گرایی با گفتمان مدرن شدن و غربی شدن است. مؤلف،‌از گفتمان پست مدرنیته به عنوان عاملی یاد می‌کند که در آن رابطه‌ی تنگاتنگ غرب با رهبری جهان،‌تحت فشار قرار می‌گیرد و ایده‌ی اروپامداری به عنوان مدل پایه‌ای توسعه و پیشرفت‌،‌با مخالفت روبه رو می‌شود.از این منظر،ظهور اسلام‌گرایی بر تخریب و فرسایش اروپامداری و غرب مرکزی استوار است.از این رو گسترش اسلام‌گرایی،‌هراسی بنیادی و مانعی اساسی در برابر افزون خواهی غرب در عالم است.در عصر پست مدرن،‌اسلام گرایی یک هسته،‌در دنیای چند هسته‌ای است و این تصور که اروپا،‌مدار حرکت عالم است به تزلزل می‌گراید.


#


فهم نظریه‌های سیاسی
نویسنده : ‌توماس اسپریگن
ترجمه : ‌فرهنگ رجایی
چاپ اول 1365 مؤسسه‌ی انتشارات آگاه


Thomas A. Spragens, Jr.
Understanding Political Theory
St. Martin,s Press, New York, 1976

این کتاب،‌روش پژوهش و جستار در اندیشه‌های سیاسی است.نویسنده‌ی کتاب بر این اعتقاد است که برای فهم اندیشه‌های سیاسی بهترین کار ممکن اینست که با آثار کلاسیک در این زمینه شروع کنیم؛ آثار کلاسیک نظریات سیاسی،‌نمایانگر بازتاب‌های پژوهشگرانه‌ی برخی از اذهان ژرف‌اندیش درباره‌ی مسائل مهمی هستند که هر انسانی با آنها روبه روست.اسپریگن در نوشته‌های خود از مکتب سنت‌گرایان علم سیاست دفاع می‌کند.طرفداران این مکتب بر آنند که برای مطالعه‌ی علوم سیاسی باید از روش تاریخی،فلسفی،و انسان‌شناسی بهره گرفت.اثبات گرایان که در مقابل این مکتب قرار دارند به همراه رفتار گرایان،‌معتقدند که در علوم اجتماعی نیز مانند علوم دقیقه باید روش تجربی بهره گرفت زیرا نظریاتی که بر عینیات و تجربه‌های زنده استوار نباشند فاقد ارزش علمی‌اند و اعتبار هر نظریه در آن است که از طریق تجربه‌ی عینی به اثبات رسیده باشد.
اسپریگن در این کتاب و دیگر آثار خود به ما می گوید که علوم اجتماعی صد در صد تجربی وجود ندارد و آثار خداوندان اندیشه‌ی سیاسی ـ چون به مسائل همیشگی انسان پرداخته‌اند ـ ‌برای انسان امروز معتبر و مفید است. روش پژوهش او خواننده را قادر می‌سازد تا بهتر به پیچیدگی اندیشه‌ی سیاسی پی ببرد.
نویسنده‌ی کتاب،‌خود استاد فلسفه‌ی سیاسی در یکی از دانشگاه‌های معتبر امریکاست و کتاب نیز حاصل چندین سال تدریس مداوم نویسنده در همین زمینه است.توماس آرتور اسپریگن،‌نویسنده‌ی کتاب در 1942 در آمریکا متولد شده است.در 1968 از دانشگاه دوک درجه‌ی دکترا گرفته و از همان سال در دانشگاه مذکور به تدریس اشتغال داشته است.اسپریگن مؤلف چندین کتاب در این زمینه،‌و نیز سردبیر مجله‌ی سیاست است.


#


دین،‌قدرت،‌جامعه
نویسنده : ‌ماکس وبر
ترجمه :‌ احمد تدین
ناشر :‌ هرمس، ‌چاپ اول 1382
قیمت : 4400 تومان


Selected works,
From Max Weber:
Essays in sociology

این کتاب گردآوری مقاله‌هایی از ماکس وبر در باب دین،‌قدرت و جامعه است که توسط مترجم فراهم شده است .
مقدمه کتاب شامل زندگینامه‌ای مفصل از ماکس وبر در 82 صفحه است که در آن علائق سیاسی و همچنین مواضع فکری وبر مطرح شده است.بخش اول به علم سیاست اختصاص داده شده است که در آن سیاست و علم در مقام حرفه بررسی شده‌اند. بخش دوم راجع به قدرت است که در آن ماکس وبر به ساختارهای قدرت و مفاهیم طبقه،‌منزلت و حزب پرداخته است ؛همچنین در این بخش وبر دیوانسالاری،‌اقتدار فرهمندانه و معنای نظم را به تفصیل توضیح داده است. بخش سوم به دین اختصاص داده شده است که در آن به مقوله‌های روانشناسی اجتماعی دین‌های جهانی،‌فرقه‌های پروتستان و روح سرمایه داری ، دنیا گریزی مذهبی و جهت گیری آن به زعم ماکس وبر پرداخته شده است .

دوشنبه، آبان ۱۶

ناظم درباره‌ی ناظم‌


به همراه ترجمه‌ی دو شعر
در کودکی یکی از بزرگ‌ترین عذاب‌ها برایم این بود که به عنوان جریمه هر غلط املایی‌ام را 25 بار بنویسم. امروز عذابی بالاتر از این نیست که برای کتاب چاپ شده‌ام مقدمه بنویسم.کتاب نوشته شده است و به عقل و شعور خواننده هم ایمان دارم؛پس چه نیازی به مقدمه هست؟چه فایده دارد بنویسم نظرم درباره‌ی هنر چنین است و چنان. اگر در کتابم دید من نسبت به هنر و جنبه‌های گوناگون آن برای خواننده روشن نشده است دیگر هر تلاشی بیهوده به نظر می‌رسد.
#
چرا شعر می‌گویم؟بگذارید سؤال را طور دیگر مطرح کنم: چرا و چگونه شروع به سرودن شعر کردم؟!
پدر بزرگ‌ام شاعر بود.اما هنوز هم از شعرهایش چندان سر در نمی‌آورم.زبان شعر او عثمانی است که هفتاد و پنج درصد آن،واژه‌ها و دستور زبان عربی و فارسی است.از آنها چیزی نمی‌فهمم،‌اما من نوه‌ی یک شاعر بودم. مادرم شیفته‌ی لامارتین بود و به زبان فرانسه شعر می‌خواند.او فرانسه را خوب می‌دانست،‌اما عثمانی را زیاد نمی‌فهمید؛مثل من.با وجود پدر بزرگم ناظم پاشا که شاعر بود و مادرم که مفتون لامارتین،‌اگر بی‌اعتنایی پدرم به ادبیات را به حساب نیاوریم،‌می‌شود گفت که در خانه‌ی ما شعر دست بالا را داشت.
#
خانه‌ی رو به رویی‌مان آتش گرفت.نخستین بار بود که آتش سوزی می‌دیدم.وحشت کردم ... یک ساعت بعد از این که آتش خاموش شد،‌نخستین شعرم را سرودم. وزن شعرم تقلیدی بود از اوزان اشعاری که پدربزرگم با صدای بم و رسای خود می‌خواند.
#
اگر اشتباه نکنم دومین شعرم را در 14 سالگی سرودم.جنگ جهانی اول در گرفته بود که دایی‌ام که دیوانه‌وار دوستش داشتم در این جنگ شهید شده بود.شعرم درباره‌ی جنگ بود.
شعر سوم را در 16 سالگی سرودم.یحیی کمال شاعر بزرگ آن دوره که به زبان و دیدی نو در شعر دست‌یافته بود به مادرم علاقه‌ی فراوانی داشت.مادرم شعرهای او را در خانه برایمان می‌خواند.شاعر در مدرسه بحریه تاریخ درس می‌داد.شعری درباره‌ی گربه‌ی خواهرم سرودم.به یحیی کمال نشانش دادم.خواست گربه را هم ببیند.پس از دیدنش گفت: ‌تو که توانسته‌ای در وجود این گربه‌ی بد ترکیب و مردنی چنین زیبایی را ببینی حتما شاعر خواهی شد.در 17 سالگی نخستین شعرم را به چاپ رساندم. یحیی کمال در چند جای شعر دست برده بود.
#
عاشق شدم،‌شعر سرودم.وقتی نیروهای متفقین استانبول را اشغال کردند بر ضد آنها شعر گفتم؛همه در اوزان هجایی با قافیه ... به آناتولی رفتم .اسبان لاغر و مردنی،‌سلاح‌های عهد حجر و سربازانی که در یونان با گرسنگی و شپش می‌جنگیدند،‌به هراسم افکندند.وحشت کردم.عذاب کشیدم و تصمیم گرفتم تمامی احساس را در قالبی دیگر بیان کنم. اما نتوانستم. به زبان و شکلی بسیار متفاوت نیاز داشتم.
#
...در گرجستان،‌با رئالیزم شوروی آشنا شدم .شعر«اردوی سرخ» را سرودم،‌در روزنامه‌ی پراودا و یا ایزوستیا بود که به شعری از مایاکوفسکی برخوردم.کوتاهی و بلندی مصرع‌ها توجهم را جلب کرد.کسی را پیدا نکردم که شعر را برایم ترجمه کند و از مضمونش چیزی بگوید.
از گرجستان به مسکو رفتم. سر راهم از مناطق قحطی زده عبور کردم .از صحنه‌هایی که دیدم بسیار متاثر شدم. در مسکو خواستم شعری به وزن هجایی بگویم و تمامی صحنه‌هایی را که دیده بودم در آن بگنجانم.نتوانستم. ناگهان شکل شعری که در روزنامه دیده بودم به خاطرم آمد.این شکل با شعر آزاد فرانسه که خوب می‌شناختم متفاوت بود.به نظرم این طرز بیان بسیار نو و بی نظیر بود...شعر«مردمک چشم گرسنگان» را سرودم.در این شکل قافیه نقش مهمی داشت.برای تسلط بر کاربرد قافیه تمرین‌های زیادی کردم.
#
... در تمامی این بازی با فرم کوشیدم پایه‌ی وزن را بر عناصری از همان اوزان عروضی و هجایی در شکلی جدید و درهم بافته بنا کنم.امکانات اوزان عروضی در زمینه‌ی قافیه بسیار گسترده بود.بیشتر شعرهای این دوره را برای خواندن در جمع می‌سرودم.البته شکل نوشتن نیز باید به طریقی می‌بود که خواننده بتواند آن را درست بخواند.مثلا در شعر مارش نظامی سعی کرده‌ام طبل مارش را حفظ کنم:
قدم
قدم
قدم‌ها،‌قدم - را
پیا - ده رو
پیاده - رو
پیاده‌روها را
خیابان
خیابان‌ها
ازدحام
ا- ز - د - حام...
#
زمانی که در مسکو بودم یکی از هموطنانم که زبان و ادبیات روسی را خوب می‌دانست به من گفت:
‌ ـ تو مگر دیوانه‌ای که خودت را فوتوریست می‌دانی.فوتوریست‌ها در شعر تغزل را انکار می‌کنند.
ـ پس در این صورت من فتوریست نیستم.آنهایی که تغزل را انکار نمی‌کنند چه نام دارند؟
ـ کونستراکتیویست‌ها.
ـ پس من کونستراکتیویست هستم!
#
در بازگشت به کشورم زندانی شدم.به نظر خودم زندان تاثیر خود را بر اشعارم گذاشت.در آنجا درباره‌ی فرم شعر به این نتیجه رسیدم که اولا هیچ فرمی ناممکن نیست.شعر می‌توانند با قافیه،‌بدون قافیه،‌موزون،‌ناموزون،‌با طرح،‌بدون طرح،‌فریاد گونه و یا چون ناله‌ای ضعیف باشد.آن چه که در شعر اهمیت دارد همخوانی محتوی با شکل به صورتی است که هیچیک نتواند به تنهایی نمایان شود.شعر باید استادانه گفته شود و بی عیب.می‌توان شعری را بدون قافیه آغاز کرد،در میانه از قافیه بهره گرفت و آن را بدون قافیه به پایان برد.مهم این است که شعر خوب گفته شده باشد.به نظر من هر هنرمندی تا واپسین دم زندگی خود یک جستجوگر است.در این پویش او هر دم در پی گونه‌های مناسب برای بیان شعرش است.می‌کوشد خود را تکرار نکند.استقلال خود را تثبیت کند و دست به تقلید نزند.
#
من اکنون از تمامی اشکال بهره می‌گیرم.هم در اوزان فولکلوریک و هم در اوزان عروضی شعر می‌گویم.شعر آزاد بدون وزن و قافیه نیز می‌گویم.در شعر از عشق،‌صلح،‌انقلاب،‌زندگی،‌مرگ،‌شادی،‌اندوه،‌امید و ناامیدی سخن می‌گویم.می‌خواهم هرآنچه که ویژه‌ی انسان است،‌ویژه‌ی شعر من هم باشد. (از مقدمه‌ی کتاب"تو را دوست دارم چون نان ونمک")


شبی که برف تا زانو بود
ماجرای من آغاز شد
از سر میز شام کشیدندم
توی ماشین پلیس تپاندند
درون قطاری هُلم دادند
در اتاقی محبوسم کردند
سه روز پیش نُه سال از آن روز گذشت.

در راهرو مردی روی برانکارد
با دهانی باز
با اندوه سالیان دراز میله‌ها در صورت
می‌میرد.
ابتدا،هفتاد و شش روز
ستیز با سکوت پشت دری بسته
بعد،هفت هفته در کشتی.
با این همه از پا درنیامدم
سرم یک نفر بود
و من یک نفر.
چهره‌ی بیشترشان فراموشم شده است
ـ تنها یک دماغ بسیار گنده در یادم است ـ
در حالی که چندین بار مقابلم صف کشیدند
وقتی حکم را خواندند
همگی یک نگرانی داشتند
مبادا قاطع جلوه نکنند
که نکردند.
شبیه همه چیز بودند جز آدم
مثل ساعت دیواری،‌احمق
کله خر
و غمگین و ترحم آور
مثل دستبند،مثل زنجیر و ...
شهری بدون خانه و خیابان
خروارها امید،خروارها اندوه
همه چیز دور، در غبار
از موجودات زنده تنها گربه.
من در دنیای ممنوع زندگی می‌کنم .
بوئیدن گونه‌ی دلبندم
ممنوع
ناهار با فرزندان سر یک سفره
ممنوع
همکلامی با مادر و برادر
بی نگهبان و دیواره‌ی سیمی
ممنوع
بستن نامه ای که نوشته ای
یا نامه ی سر بسته تحویل گرفتن
ممنوع
خاموش کردن چراغ،‌آنگاه که پلکهایت به هم می‌آیند
ممنوع
بازی تخته نرد
ممنوع
اما چیزهای ممنوعی هم هست
که می‌توانی گوشه‌ی قلبت پنهان کنی
عشق،‌اندیشه،‌دریافتن.

مرد روی برانکارد مُرده است
بیرونش می‌برند
دیگر نه امیدی،نه اندوهی
نه نان،‌نه آب
نه آزادی،‌نه زندان
نه تمنای زن،نه نگهبان،نه ساس
و نه گربه‌ای که بنشیند و در تو خیره شود
همه چیز تمام شد
اما من ...
هنوز عاشقم، می‌اندیشم،‌می فهمم
خشم درمانده‌ام هنوز وجودم را می‌خورد
و از سر صبح،‌درد کبدی که با من بود
هنوز ادامه دارد ...
1946





کتابی می‌خوانم
تو در آنی
ترانه‌ای می‌شنوم
تو در آنی
نان می‌خورم
در برابرم تویی
کار می‌کنم
می‌نشینی و چشم در من می‌دوزی
ای همیشه حاضر من
با همدیگر سخن نمی‌گوییم
صدای همدیگر را نمی‌شنویم
ای بیوه‌ی هشت ساله‌ی من ...

22 سپتامبر 1945

(ترجمه از احمد پوری)