نگاه انسان شناختی به داستان کوتاه غربت (1342)، اثر احمد محمود
خلاصه داستان
پیرمردی برای مداوای زنِ پیرِ افلیجاش راهی شهر شده است. او پس از دربهدریهای فراوان به بیمارستان راه پیدا میکند ولی از بخت بدِ او تختها پُر است و پذیرش بیمار ممکن نیست. پرستار به او پیشنهاد میکند پیرزن را اذیت نکرده و بگذارد آخر عمری استراحت کند.
شهر با مردماش تغییر کرده و این تغییر برای پیرمرد و پیرزن قابل درک نیست. آنها که از شهر و روابط آن ناامید شده و به ستوه آمدهاند راهی ولایت خود میشوند.
«مدرنیته با همهی کامیابیها و شکستهایش، در تجسّدیافتهترین شکل خود یعنی «شهر» بروز و ظهور مییابد. «شهر در واقع کالبد مدرنیته است؛ محیطی که به تعبیر مارشال برمن، ماجرا، قدرت، شادی، رشد و دگرگونیِ مدرنیته را در خود انعکاس میدهد.» (احمدی؛ اینترنت) (۱)
در داستان «غربت» ما شاهد گریز و فرار از شهر هستیم. انسانِ سنتیِ خارج از شهر که در مقابله با مشکلاش (بیماری پیرزن) ناتوان مانده، دست به دامن شهر میشود. اما در پایان به دلیل عدم ارتباط موفق با آن ناچار به برگشت به دنیای سنتی خود میشود و در آن آرامش پیدا میکند. دلیل این عدمِ ارتباط در خصوصیات شهر نهفته است. شهری که «قاعده و بیقاعدگی، مشخصهی بارز آن است.» (لطفی؛ ۱۳۸۳: ۱۸)
شهر با مردماش تغییر کرده و این تغییر برای پیرمرد و پیرزن قابل درک نیست. آنها که از شهر و روابط آن ناامید شده و به ستوه آمدهاند راهی ولایت خود میشوند.
«مدرنیته با همهی کامیابیها و شکستهایش، در تجسّدیافتهترین شکل خود یعنی «شهر» بروز و ظهور مییابد. «شهر در واقع کالبد مدرنیته است؛ محیطی که به تعبیر مارشال برمن، ماجرا، قدرت، شادی، رشد و دگرگونیِ مدرنیته را در خود انعکاس میدهد.» (احمدی؛ اینترنت) (۱)
در داستان «غربت» ما شاهد گریز و فرار از شهر هستیم. انسانِ سنتیِ خارج از شهر که در مقابله با مشکلاش (بیماری پیرزن) ناتوان مانده، دست به دامن شهر میشود. اما در پایان به دلیل عدم ارتباط موفق با آن ناچار به برگشت به دنیای سنتی خود میشود و در آن آرامش پیدا میکند. دلیل این عدمِ ارتباط در خصوصیات شهر نهفته است. شهری که «قاعده و بیقاعدگی، مشخصهی بارز آن است.» (لطفی؛ ۱۳۸۳: ۱۸)
ادامه مطلب را میتوانید در سایت متن نو ببینید.