زندگیام را دور از دسترس میخواهم
امیر صادقی
ما سه تن بودیم. سه تار ماهیچهای که میتپیدند؛ در مرز مرگ و زندگی در مرز وجود و عدم. ما سه تن بودیم رج به رج ایستادهْ سینهٔ رحم؛ هر لحظه در انتظار مرگ؛ و زندگی آن بیرون با قبالهٔ سرنوشتهایمان زیر بغلْ انتظار میکشید؛ و آن ندای غیبی که هنوز در گوشمان تکرار میشد «ای کسانی که ایمان آوردهاید بردبار باشید که خدا با بردباران است»؛ و من که در انتظار فرجام، صبر میکنم و فکر میکنم به مانند محبوسی در زندان.
خدا همه را به صف کرده بود. بر عرش کبریاییاش نشسته پند میداد این کلمهٔ دوستداشتنی. «ای فرزندانم! شما نمک جهانید، شما نور جهانید، پادشاهی آسمان ازان شماست، مرا از یاد مبرید که همانا منم خالق جهان. همدیگر را دوست داشته باشید و عشق بورزید، عشق. این همان اسم اعظم من است. از یاد مبرید این پیمان را». آنگاه جام را برداشت و ما انسانهای اول تا آخر تاریخ هم جاممان را برداشتیم و نوشیدیم و قسم یاد کردیم.
این داستان را میتوانید در سایت ادبی «جن و پری» مشاهده فرمایید.
ما سه تن بودیم. سه تار ماهیچهای که میتپیدند؛ در مرز مرگ و زندگی در مرز وجود و عدم. ما سه تن بودیم رج به رج ایستادهْ سینهٔ رحم؛ هر لحظه در انتظار مرگ؛ و زندگی آن بیرون با قبالهٔ سرنوشتهایمان زیر بغلْ انتظار میکشید؛ و آن ندای غیبی که هنوز در گوشمان تکرار میشد «ای کسانی که ایمان آوردهاید بردبار باشید که خدا با بردباران است»؛ و من که در انتظار فرجام، صبر میکنم و فکر میکنم به مانند محبوسی در زندان.
خدا همه را به صف کرده بود. بر عرش کبریاییاش نشسته پند میداد این کلمهٔ دوستداشتنی. «ای فرزندانم! شما نمک جهانید، شما نور جهانید، پادشاهی آسمان ازان شماست، مرا از یاد مبرید که همانا منم خالق جهان. همدیگر را دوست داشته باشید و عشق بورزید، عشق. این همان اسم اعظم من است. از یاد مبرید این پیمان را». آنگاه جام را برداشت و ما انسانهای اول تا آخر تاریخ هم جاممان را برداشتیم و نوشیدیم و قسم یاد کردیم.
این داستان را میتوانید در سایت ادبی «جن و پری» مشاهده فرمایید.