پنجشنبه، دی ۹

زندگی‌ام را دور از دسترس می‌خواهم

امیر صادقی

ما سه تن بودیم. سه تار ماهیچه‌ای که می‌تپیدند؛ در مرز مرگ و زندگی در مرز وجود و عدم. ما سه تن بودیم رج‌ به رج ایستادهْ سینهٔ رحم؛ هر لحظه در انتظار مرگ؛ و زندگی آن بیرون با قبالهٔ سرنوشت‌هایمان زیر بغلْ انتظار می‌کشید؛ و آن ندای غیبی که هنوز در گوشمان تکرار می‌شد «‌ای کسانی که ایمان آورده‌اید بردبار باشید که خدا با بردباران است»؛ و من که در انتظار فرج‌ام، صبر می‌کنم و فکر می‌کنم به مانند محبوسی در زندان.
خدا همه را به صف کرده بود. بر عرش کبریایی‌اش نشسته پند می‌داد این کلمهٔ دوست‌داشتنی. «ای فرزندانم! شما نمک جهانید، شما نور جهانید، پادشاهی آسمان ازان شماست، مرا از یاد مبرید که همانا منم خالق جهان. همدیگر را دوست داشته باشید و عشق بورزید، عشق. این ه‌مان اسم اعظم من است. از یاد مبرید این پیمان را». آن‌گاه جام را برداشت و ما انسان‌های اول تا آخر تاریخ هم جاممان را برداشتیم و نوشیدیم و قسم یاد کردیم.
این داستان را می‌توانید در سایت ادبی «جن و پری» مشاهده فرمایید.

دوشنبه، آبان ۱۰

نگاه انسان‌شناختی به داستان کوتاه گدا (1341) اثر غلامحسین ساعدی


امیر صادقی

خلاصه داستان
«گدا» از نظرگاه پیرزنی نقل می‌شود که بعد از مرگ شوهرش ـ حاج سید‌‌رضی ـ هیچ‌کدام از بچه‌هایش او را به خانه‌هایشان راه نمی‌دهند. ناچار رو به گدایی و شمایل‌گردانی می‌آورد. او که به همه اعلام کرده بود پولی در بساط ندارد، می‌خواهد یک وجب خاک بخرد برای قبرش. از آن به بعد بچه‌هایش کنجکاو می‌شوند که مادرشان در بقچه‌اش چی دارد؟! پیرزن هر کجا می‌رود بقچه‌اش را با خود می‌برد. دست آخر وقتی به خانه‌ای که وسایل‌اش را آن‌جا گذاشته برمی‌گردد، بچه‌هایش را می‌بیند که بر سر ماترک‌اش دعوا راه انداخته‌اند. او که بیمار است و در حال مرگ بقچه را می‌گشاید و کفنی را بیرون می‌آورد.
اغلب کسانی که از مدرنیته و جهان مدرن یا جامعه‌ی گام نهاده در راه مدرنیزاسیون صحبت می‌کنند تنها دودِ کارخانه‌ها، بلوارهای شلوغ، نئون‌های پُرنور و آدم‌های شیک پوش را می‌بینند. اما در دنیای مدرن در زیر همه‌ی این زرق و برق‌هایی که چشم را خیره می‌کنند، «چشمان مستمندان» (1) نیز حضور دارد که در دنیای زیرزمینی زندگی می‌کنند. در تفسیر این داستان، ما می‌خواهیم این چشم‌ها را بیشتر بشناسیم و با این انسان‌ها ارتباط برقرار نماییم و با سرک کشیدن در زندگی‌شان درکِ واضحی از آن‌ها پیدا کنیم.

ادامه مطلب را می‌توانید در سایت انسان‌شناسی و فرهنگ مطالعه نمایید.

دوشنبه، آبان ۳

نگاه انسان شناختی به داستان کوتاه غربت (1342)، اثر احمد محمود

امیر صادقی
خلاصه‌ داستان

پیرمردی برای مداوای زنِ پیرِ افلیج‌اش راهی شهر شده است. او پس از دربه‌دری‌های فراوان به بیمارستان راه پیدا می‌کند ولی از بخت بدِ او تخت‌ها پُر است و پذیرش بیمار ممکن نیست. پرستار به او پیشنهاد می‌کند پیرزن را اذیت نکرده و بگذارد آخر عمری استراحت کند.
شهر با مردم‌اش تغییر کرده و این تغییر برای پیرمرد و پیرزن قابل درک نیست. آن‌ها که از شهر و روابط آن ناامید شده و به ستوه آمده‌اند راهی ولایت خود می‌شوند.

«مدرنیته‌ با همه‌ی کامیابی‌ها و شکست‌هایش، در تجسّد‌یافته‌ترین شکل خود یعنی «شهر» بروز و ظهور می‌یابد. «شهر در واقع کالبد مدرنیته است؛ ‌محیطی که به تعبیر مارشال برمن، ماجرا، قدرت، شادی، رشد و دگرگونیِ مدرنیته را در خود انعکاس می‌دهد.» (احمدی؛ اینترنت) (۱)
در داستان «غربت» ما شاهد گریز و فرار از شهر هستیم. انسانِ سنتیِ خارج از شهر که در مقابله با مشکل‌اش (بیماری پیرزن) ناتوان مانده،‌ دست به دامن شهر می‌شود. اما در پایان به دلیل عدم ارتباط موفق با آن ناچار به برگشت به دنیای سنتی خود می‌شود و در آن آرامش پیدا می‌کند. دلیل این عدمِ ارتباط در خصوصیات شهر نهفته است. شهری که «قاعده و بی‌قاعدگی، مشخصه‌‌ی بارز آن است.» (لطفی؛ ۱۳۸۳: ۱۸)

ادامه مطلب را می‌توانید در سایت متن نو ببینید.

سه‌شنبه، مرداد ۲۶

نگاه انسان‌شناختی به داستان کوتاه انتری که لوطیش مرده بود (1328) از صادق چوبک


«لوطی جهان» معرکه‌گیر تریاکی‌ی است که با انتر خود «مخمل» دوره می‌گیرند و پولی جمع می‌کنند. داستان از آن‌جا شروع می‌شود که یک روز صبح مخمل متوجه می‌شود که لوطی‌اش مرده است. او که مدت‌ها مورد زجر و آزار «لوطی جهان» قرار گرفته ناگهان خود را آزاد می‌یابد. میخِ زنجیر را از زمین می‌کند و به دنبال سرنوشت خود می‌رود. مخمل از همان ابتدا می‌ترسد اما با وجود این از آزادی بدست آمده‌اش خوشحال است. او که نمی‌داند باید کجا برود، راه مستقیم را می‌گیرد و خود را به دست راه می‌سپارد. زنجیر هم‌چنان به گردن‌اش آویزانْ و مانند همزادی پا به پای‌اش با اوست. در راه مورد اذیت چوبان و تهدید شاهین قرار می‌گیرد و سرانجام راهِ آمده را بازگشته و کنار جسد لوطی جهان قرار می‌گیرد.
بقیه‌ی مطلب را در سایت انسان‌شناسی و فرهنگ مطالعه نمایید.

آداب و رسوم ماه رمضان در کردستان

امیر صادقی (کارشناس ارشد مردم‌شناسی)
مردم کردستان جهت آمادگی بیشتر برای ادای فرایض این ماه، در اواخر ماه شعبان چند روزی را روزه می‌گیرند. این عمل نوعی خوشامدگویی و نیز آمادگی روحی و جسمی برای رمضان است. در این منطقه طبق فقه شافعی باید یک نفر معتمد ماه را رویت کنند. بعد از رویت و اجازه مجتهد شهر بلنگوهای مسجد با خواندن «مرحبا مرحبا یا شهر رمضان، مرحبا مرحبا یا شهر تسبیح و التهلیل و تلاوت القرآن مرحبا، مرحبا مرحبا یا شهر الخیر و البرکت و الاحسان مرحبا» ماه رمضان را به مردم اعلام می‌کنند. در قدیم البته از دهل و سرنا استفاده می‌شد و نیز توپی نیز به تپه‌های اطراف شلیک می‌شد. لازم به ذکر است خواندن مرحبا تا 15 روز اول ماه رمضان انجام می‌گیرد و از شب شانزدهم عوض شده و تبدیل به «الوداع الوداع» می‌شود.
سحری که در زبان کُردی «پاشیو» گفته می‌شود معمولاً یک تا یک ساعت و نیم قبل از اذان صبح انجام می‌گیرد. هم غذای سحری و هم افطاری که در زبان کُردی به آن «بربانگ» می‌گویند وابسته به فصل‌هایی که رمضان در آن‌ها واقع می‌شود متغییر است. مردم در کردستان معمولاً افطاری را مفصل‌تر از سحری برگزار نموده و حتی در بسیاری از خانواده‌ها غذای باقی مانده از افطاری را در سحر میل می‌نمایند.
قبل از اذان صبح بلندگوی مسجد شروع به خواندن دعا و مناجات می‌کنند. خواندن این دعاها تا یک ساعت قبل از نماز ادامه می‌یابد. هنگامی که رمضان در تابستان واقع شود، مردم به همراه غذای سحری از دوغ و ماست نیز استفاده می‌کنند تا عطش روزهای گرم تابستان بیشتر قابل تحمل باشد. عده‌ای هم ترجیح می‌دهند به خاطر این ‌که در طول روز تشنه نشوند،‌هنگام سحری از غذاهای چرب و سنگین تناول نکنند و بیشتر از غذاهای سبک و غیر چرب میل نمایند.
در کردستان روال بر این است که در مساجد بعد از نماز عصر، ماموستاها شروع به سخنرانی مذهبی می‌نمایند که بیشتر موضوعات آن حول و حوش رمضان است. این سخنرانی‌ها از بلندگوی مساجد پخش شده و با توجه به این‌‌که در شهری مانند سنندج که نسبت به مساحت‌ و جمعیت‌اش بیشترین مساجد دنیا را دارد، حال و هوای غریبی به وجود می‌آورد.
در رمضان بازار زودتر از ماه‌های دیگر تعطیل می‌شود. تقریباً می‌توان گفت نیم ساعت قبل از اذان مغرب کمتر کسی در خیابان‌ها حضور دارد. بلندگوهای مساجد شروع به پخش کردن مناجات‌ها و دعاها می‌نمایند و اعضای خانواده دور هم بر سفره‌ی افطاری می‌نشینند. سفره‌ی افطاری با شام تفاوت دارد. در سفره‌ی افطاری معمولاً شربت، پنیر، ماست، نوعی نان مخصوص به نام برساق، نان سنگگ، بامیه و زولوبیا، خرما و سبزی یافت می‌شود. بعضی از خانواده‌ها برای افطاری حلیم نیز تهیه می‌نمایند.
بعد از خوردن افطاری روزه‌داران آماده‌ی نماز می‌شوند؛ عده‌ای به مسجد می‌روند و عده‌ای در منزل نماز واجب را ادا می‌نمایند. در مساجد نیز هنگام افطاری بعضی از خانواده‌ها حلوا را در نان پیچیده و بعد از نماز مغرب ببین نمازگزاران پخش می‌نمایند.
از دیگر رسومی که در این ماه برگزار می‌شود خواندن نمازی است به نام «نماز تراویح». قبل از نماز عشاء مردم اعم از زن و مرد در مسجد جمع شده و بعد از خواندن نماز عشاء به جماعت، آماده‌ی خواندن نماز تراویح می‌شوند. تعداد رکعات این نماز ثابت نیست و بستگی به امام جماعت دارد. اما وجه اشتراک آن فرد بودن این رکعات است. به این نحو در مسجدی که 11 رکعت نماز تراویح خوانده می‌شود نمازگزاران پشت سر امام جماعت دو رکعت نماز می‌گذارند بعد سلام نماز را داده و دو رکعت دیگر؛ این شیوه تا دو رکعت پنجم ادامه می‌یابد. اما نماز آخر تک رکعتی بوده و به آن «وتر» می‌گویند. در بعضی از مساجد نماز تراویج تا 23 رکعت نیز خوانده می‌شود. بعد نماز اگر فرصتی باشد سخنرانی نیز صورت می‌گیرد.
در بسیاری از روزهای این ماه مبارک،‌ خانواده‌هایی که نذر و نیازی دارند هنگام افطاری با درست کردن نان محلی برساق و یا حلوا آن را ادا کرده و به در خانه‌ها برده و پخش می‌نمایند.
هم‌چنان که گفته شد هنگام افطاری غذاها متنوع‌تر و لذیذتر می‌شوند. انواع خورشت‌ها در افطاری پخت می‌شود اما بسیاری از خانواده‌ها بر این نظرند چون ساعت‌هاست غذایی به معده واردنشده بهتر است به جای پلو و خورشت از انواع آش‌ها بیشتر استفاده شود.
ماه رمضان تا شب نوزدهم به این منوال سپری می‌گردد. در کردستان شب‌های قدر را 19، 21، 23، 25، 27 و 29 می‌دانند و بسیاری از اهالی در مسجد جمع شده و با خواندن نماز جماعت و یا فرادا و نیز گوش دادن به دعاها و مناجات‌ها و نیز سخنرانی‌ها، شب‌زنده‌داری می‌کنند. در بعضی از شب‌های ماه رمضان، ‌در مساجد مولودی‌خوانی برگزار می‌شود. هر چند مولودی‌خوانی مختص ماه مولود است، بسته به نظر بعضی از افراد در مساجد برگزار می‌شود. در این مجالس مولودنامه که در وصف پیامبر اکرم (ص) است خوانده شده و دف‌نوازی می‌شود. پذیرایی این مجالس با شربت و نقل و شیرینی است.
در کردستان در شب بیست و هفتم که بیشترین امکان شب قدر است، مردم نان‌های محلی برساق و نان تاوه‌ای درست کرده و آن را برای آشنایان و همسایگان می‌فرستند. تراویح و شب‌زنده‌داری در بیست و هفت رمضان جدی‌تر دنبال می‌شود.
جهت پی بردن به عید فطر، ‌منوال کار همانند روز اول ماه رمضان است با این تفاوت که باید دو نفر معتمد آن را اعلام دارند. در کردستان غذای عید بیشتر شامل قورمه سبزی، دولمه کلم و رشته پلو با مرغ می‌شود. بعضی از خانواده‌ها غذای عید را برای صبحانه تدارک می‌بینند و برخی دیگر برای نهار.
از همان اوایل صبح مناجات و دعا از بلندگوهای مسجد شنیده می‌شود. مردم در حوالی ساعت‌های 8 صبح به مساجد رفته و خود را آماده‌ی ادای فریضه‌ی نماز عید رمضان می‌نمایند. بعد از نماز اهالی مسجد از همدیگر حلالیت طلبیده و خواستار قبولی طاعات و عبادات یکدیگر می‌شوند. اگر در محله‌ای کسی فوت شده باشد خانواده‌ها به دیدن آن‌ها می‌روند و برای روح آن مرحوم فاتحه می‌خوانند. سر زدن به بزرگان محله نیز از دیگر امور است. در مرحله‌ی بعد، عید دیدنی از فامیل و آشنایان و همسایگان شروع می‌شود. در این روز مردم تدارکات عید را که قبلاً آماده نموده‌اند جهت پذیرایی از مهمان در دسترس می‌گذارند. این تدارکات شامل نقل و نبات، ‌شیرینی و آجیل می‌شود. در این دید و بازدیدها به بچه‌ها نیز عیدی داده می‌شود. رسم دیگری که هنگام عید در کردستان رایج است هدیه بردن از طرف خانواده‌ی داماد برای نامزد یا عروس پسرشان است. این هدیه‌ها شامل پارچه، لباس، طلا، مرکبات، سیب سرخ زرورق زده می‌شد.
در قدیم بازار تا سه روز تعطیل بود و نوجوانانی که برای اولین بار روزه می‌گرفتند بر پشت بام مسجد رفته و الله اکبر گویان عید را به دیگران تبریک می‌گفتند.
بدین شیوه مردم با ماه رمضان خداحافظی نموده و خود را آماده‌ی عید قربان می‌نمایند.

دوشنبه، خرداد ۳۱

نگاه انسان‌شناختی به داستان کوتاه مسافر (1338) از احمد محمود

خلاصه‌ داستان
«به جوان روشنفکری که هیچ کس را داخل آدم حساب نمی‌کند،‌ وعده‌ی کار داده‌اند و او باید تا قبل از ظهر خود را به شهر مورد نظر برساند. برف زیادی باریده و گردنه بسته شده است. جوانْ آن روز و شب را در قهوه‌خانه‌، و اطراف آن سپری می‌کند. او که به قرارش نرسیده است می‌خواهد برگردد ولی قطارِ برگشت نیز تأخیر دارد.»

داستان «مسافر» وصف حال جوانی است که خود را روشنفکر می‌داند. در داستان ما اطلاعی از این‌که چرا جوان خود را روشنفکر می‌داند نداریم اما خصلت‌ها و خصوصیات رفتاری این روشنفکرِ جوان به خوبی نشان داده شده است. در این‌جا هدف ما شناخت این جوان و احساسات او در قبال جامعه‌ی سنتی که اطراف‌اش را فراگرفته و جامعه‌ی مدرنی که تنها ذهنیتی از آن دارد،‌ است. شاید روحیه‌ی جوانِ داستان «مسافر» روحیه‌ی همه‌ی روشنفکران آن زمان نباشد اما قسمت عمده‌ای از آن‌ها را شامل خواهد شد.
فضایی که داستان در آن می‌گذرد سرد است و پوشیده از برف. آدم‌های آن اغلب کارگر راه‌آهن هستند یا باربر. قهوه‌خانه‌ای در آن وجود دارد که در اطراف‌اش دکان‌های حلیم‌پزی، بقالی، قصابی، نانوایی، شیرفروشی و یک حمام است. از زرق و برق و تفریح و شلوغی خبری نیست. مردم یا به دنبال کار خود هستند یا اگر بی‌کارند به قهوه‌خانه می‌روند تا هم خود را گرم کرده باشند و هم نقلِ نقال بشنوند.
ادامه مطلب را در سایت جن و پری مطالعه فرمایید.

یکشنبه، اسفند ۲۳

نوروز در سنندج

عید نوروز دارای قدمتی بس کهن است. جشن سال نو، که ما آن را نوروز می‌نامیم، نزد سومریان نیز شناخته شده بود و عناصر اصلی آن در میان مردم مصر نیز رواج داشته است. پیشینه‌ی نوروز نه تنها به دوران مشترک هند و اروپایی باز می‌گردد،‌ بلکه در میان اقوام کهن‌تر رنیز وجود داشته است.
در اساطیر ایران، پیدایش نوروز را به برتخت نشستن جمشید پیشدادی نسبت داده‌اند. اما در نزد مردم کُرد، رأی غالب مربوط به داستان کاوه آهنگر و ضحاک می‌شود. هنگامی که کاوه بر ضحاک پیروز شد مردم به مناسبت این پیروزی بر کوه‌ها آتش افروختند و دست در دست هم به شادمانی پرداختند. از آن سال تا کنون مردم کُرد هر ساله در اول بهار به بزرگداشت آن روز فرخنده،‌آتش روشن می‌کنند و به شادمانی و شادخواری می‌پردازند. از طرفی دیگر در افسانه‌های مردم کُرد،‌ «خاتو زمهریری» که نماد زمستان است دو پسر داشته که با رسیدن فصل بهار می‌مُردند و سال دیگر در زمستان متولد می‌شدند. این افسانه با توجه به وضع اقلیمی کردستان توجیه‌پذیر است.
در مناطق کُردنشین رسم‌های دیگری نظیر میرنوروزی و کوسه‌گردی نیز در نزدیکی‌های بهار انجام می‌شده است که همگی آن‌چه گفته شد نشان از اهمیت آمدن بهار برای قوم کُرد دارد.
اما این‌که چگونه و به چه نحو اهالی سنندج به پیشواز نوروز رفته‌ و آن را برگزار کرده‌اند، ‌داستانی است که آقای ایازی در کتاب آینه سنندج به صورتی بسیار مفید به آن پرداخته است که ما نیز در این‌جا گوشه‌هایی از آن را آورده‌ایم.
در شهر سنندج از نیمه‌های اسفندماه و شاید زودتر خانواده‌ها دست به تدارک نوروز می‌زدند. از جمله‌ی این تدارکات تهیه‌ی سمنو بود. خانم‌های خانه گندم، عدس و کنجد را در پارچه‌ای ریخته و در ظرفی مسی قرار می‌دادند. بعد از ریختن آب بر روی آن در جلوی نور ملایم خورشید می‌گذاشتند تا دانه‌ها جوانه بزند.
پدر خانواده در این فرصت اندکِ قبل از عید به بازار می‌رفت تا برای اهالی خانه لباس و کفش تهیه کند. از دیگر چیزهایی که قبل از عید آماده می‌شد آجیل، ‌شیرینی، میوه، برنج، روغن و گوشت بوده است.
لازم به ذکر است مردم سنندج به مانند اعیاد مذهبی که روز قبلِ آن را عرفه می‌نامند،‌ روز قبل از عید نوروز را نیز عرفه می‌نامیدند. این روز شلوغ‌ترین روز سنندج بوده است. خانواده،‌ لباس‌هایشان را از خیاطی می‌گرفتند، مردم‌ها به سلمانی می‌رفتند، و زن‌ها در پی خرید تخم مرغ بودند. در خانواده‌های سنندجی کمتر از یک تغار (30 عدد) تخم‌مرغ نمی‌خریدند. تعداد این تخم مرغ‌ها گاهی به سه تا چهار تغار نیز می‌رسید. تخم‌مرغ‌ها آبپز می‌شد و همگی اعضای خانواده دست به رنگ کردن آن‌ها می‌زدند تا با برابر قرار دادن زمین و تخم‌مرغ، با رنگ کردن آن، زمین را نیز رنگ زده باشند.
چند روز قبل از عید، جوانان روستا، بوته‌های خار را جهت فروش به شهر می‌آوردند. خانواده‌ها آن را تهیه کرده و بر پشت بام می‌گذاشتند. از دیگر موارد جهت آتشبازی فیشک (فشفشه)، ماتاو، تقه، کوزی و تیزان بود.
از جمله چیزهایی که قبل از عید توسط بچه‌ها تهیه می‌شد، «نوروزنامه» بود. نوروزنامه عبارت از یک صفحه سفید بود که در بالای آن اشکالی مانند سماور، قلیان، سمنو، تخم‌مرغ رنگ شده، شیرینی و ماهی نقاشی می‌شد و پایین آن در چهار ستون اشعاری که هر مصرع در یکی از سطرهای این ستون‌ها جای می‌گرفت می‌نوشتند. بچه‌ها اشکال را رنگ‌آمیزی کرده و موقع تحویل سال به پدر و مادر خود می‌دادند و عیدی طلب می‌کردند.
در نوروز خوانچه‌هایی برای عروس‌های نامزد شده یا دخترهایی که به خانه‌ی شوهر رفته بودند می‌بردند. گاه تعداد این خوانچه‌ها به دوازده نیز می‌رسید. طلا، عطر، دستمال، جوراب، تخم‌مرغ رنگ شده، صابون، پارچه، ماهی، شربت، سمنو، شیرینی و آجیل و از همه مهمتر سیب سرخ زرورق زده شده، از اقلامی بود که در خواچه‌ها وجود داشت.
در شب نوروز بوته‌های خارِ آماده شده توسط پدر خانواده آتش زده می‌شد و بچه‌ها نیز شروع به آتش‌بازی می‌کردند. لازم به ذکر است در مناطق کُردنشین،‌ آتش مخصوص نوروز بوده و در چهارشنبه سوری (چوارشه‌مه کوله) به هیج وجه آتش روشن نمی‌شد. بعد از خاموش شدن آتش، خانواده به خانه رفته و شام می‌خوردند. در سنندج معمولاً این شام حلوا بوده و غذای اصلی که پلو خورشت است را برای فردای آن صرف می‌کردند.
در قدیم که رادیو و تلویزیون در سنندج نبود، مردم از روی تقویم‌های جیبی منجم‌باشی یا تقویم پیوندی کردستانی ساعت و دقیقه‌ی سال تحویل را می‌دانستند.
مردم سنندج به هنگام تحویل سال، آینه‌ تمام قد سنگی یا نیم قد را به دیوار تکیه داده و در دو طرف آن شمعدانی با شمع روشن قرار می‌دادند. جلوی آینه سفره‌ی کوچک سفیدی پهن می‌کردند که روی آن سمنوی تزئین شده با روبان قرمز، تخم مرغ رنگ شده، ماهی، شیرینی، آجیل و تنگ‌های رنگارنگ شربت قرار می‌دادند. پدر خانواده وضو می‌گرفت و با تحویل سال برای خانواده و آشنایان دعا می‌کرد. بچه‌ها «نوروزنامه‌»ها را می‌دادند و عیدی می‌گرفتند. خانواده‌هایی که دختر شوهر داده یا عروس داشتند منتظر عید دیدنی بچه‌هایشان می‌شدند و کوچک‌ترها نیز به عید دیدنی بزرگ‌ترها می‌رفتند. بچه‌ها هر یک سهم خود را از تخم‌مرغ‌ها دریافت می‌کردند ‌و جهت انجام «هیلکه شکینه» به کوچه می‌روند. رسم تخم‌مرغ شکستن در سنندج به این نحو است که هر یک از دو نفر تخم‌مرغ‌هایشان را در دست گرفته و بر روی هم‌ می‌زنند. تخم‌مرغ هر کدام شکست، باید آن را به طرف دیگر که تخم‌مرغ‌اش سالم مانده بدهد. این رسم به صورت دیگری نیز اجرا می‌شود. چند نفر که در این کار شرکت می‌کنند تخم‌مرغ‌هایشان را به هم می‌زنند و هر تخم‌مرغی شکسته شد آن را روی زمین گذاشته و این کار را تا زمانی که تنها یک‌نفر تخم مرغ نشکسته داشته باشد ادامه می‌دهند. تمام تخم‌مرغ‌های روی زمین ازان کسی است که تخم مرغ سالم دارد.
در مناطق دیگر کُردنشین رسم‌های زیادی در رابطه با نوروز وجود دارد. از جمله‌ی این رسم‌ها به کوه و دشت رفتن مردم در صبح زود است. آنها دست خود را با شبنم تر کرده و بر صورت و لباس خود می‌کشند و اعتقاد دارند اگر کسی مریض باشد شفا می‌یابد. در دیگر مناطق مردم صبح زود از روستا به راه افتاده و با خود آرد می‌بردند. وقتی به کوه رسیدند آرد را خمیر کرده و دسته‌ای گُل در آن فرو می‌کنند. خمیر و گل را به روستا آورده و روی درب منزل‌شان می‌گذارند. آنها اعتقاد دارند با این کار بهار را به خانه‌شان آورده و باعث خیر و برکت می‌شود.
امیر صادقی (کارشناس مردم‌شناسی)

یکشنبه، دی ۲۷

تعریف مدرنیته و مدرنیته در ایران

تعریف مدرنیته
امیر صادقی
واژه‌ی مدرن (1) از قرن پانزدهم مورد استفاده قرار گرفت (2) (هابرماس، 1380؛ بامن، 1380؛ مددپور، 1376؛ ماهرویان، 1385؛ قنبری، 1379) و «در قرن هفدهم وارد عرصه‌ی منازعات روشنفکری اروپای غربی شد. وجه بارز و آشکار معنای آنْ چیزی معادل «رایج»، «جاری»، مرسوم، متداول یا «چیزی دارای خاستگاه و منشأ اخیر و معاصر» بود. لیکن بستر و زمینه‌ی ظهور و شهرت و اعتبار روزافزون آن بیانگر معنایی به مراتب وسیع‌تر، گسترده و عمیق‌تر از معنای صرفاً فنی آن است: کیفیت یا حالتی دال بر «واجدِ خاستگاهِ معاصر بودن»، و «به تازگی خلق شدن»، که ناگهان به صورت موضوعی مورد توجه شدید درآمده بود و ظاهراً اهمیت و اعتبار همه جانبه و بدیعی پیدا کرده بود.» (بامن، زیگمون؛1380: 25) به‌ هر جهت «معنایِ واژه‌ی «مدرن» به طرز شگفت‌آوری فرار، و انگشت نهادن بر آن بسی دشوار است.» (برمن، مارشال؛ 1384: 159) انسان مدرن به معنای مورد نظر ما در اروپا شکل گرفت.(3) انسان اروپایی با توجه به شرایط و گذشته‌ی تاریخی‌اش پای در راهی نهاد که چند قرن بعد به صورت امری جهانی درآمد. امروزه هیچ تمدن و کشوری را نمی‌توان یافت که صور گونه‌گون دنیای مدرن را در آن نتوان یافت. هم‌زمان با پی‌ریزی بنیان‌های فلسفی و سیاسی مدرنیته در قرن‌های هفده و هژده، بنیان‌های مادی این تمدن نیز ساخته شد. «اندیشه‌های فردگرایانه و مدرن خردگرایی که نمایندگان آن دکارت و فلسفه‌ی روشنگری بود» (دارایی، علی‌اصغر؛1381: 21) و نیز فیلسوفان دیگری نظیر کانت، فرانسیس بیکن، ماکیاولی، توماس هابس، جان لاک، روسو، ‌منتسکیو، هگل،‌ نیچه و مارکس این بنیان‌ها را پی‌افکندند تا تمدنی ساخته شود که اصول آن «انسان‌گرایی، اندیشه‌ی پیشرفت، مادی‌گرایی، عقل‌گرایی، ویژگی تجربی، برابر‌طلبی، خردگرایی و احساسات‌گرایی است.»(4) (ملکیان، مصطفی؛ 1385)
در این‌جا قصد ما این است تا به صورتی منسجم و خلاصه، مدرنیته را از لحاظ نظری بررسی کنیم تا پایه‌ای باشد برای قسمت بعدی که مدرنیته در ایران است.
مجموعه تعریف‌هایی که تا این زمان از «مدرنیته» عرضه شده است،‌ آن‌چنان متنوع و متقابل‌اند که این واژه را در ردیف یکی از واژه‌های پُرابهام، ‌پُرایهام و در عین حال، رایج در دنیای معاصر درآورده است.
برای دریافت کامل مقاله لینک را کلیک کنید.