جمعه، مرداد ۲۸

انسان تنهایی امروز ،‌بحران عصر حاضر


انسان معاصر امروز،انسان تنهای درجمع است.با وجود وسایل ارتباطی گسترده،سازمان ها و نهادهای اجتماعی بسیار و برخوردهای چهره به چهره ی مکرر، به طور روز افزونی احساس تنهایی در او بیشتر می شود. امروزه باید بحران انسانی را نیز به جمع بحران های اقتصادی و اجتماعی اضافه کرد.
در جامعه ی معاصر،انسان ها به صورت عناصر منفک و متمایز ازهمدیگر درآمده اندکه همکاری آنها برای پیشبرد جامعه،جنبه ی ماشینی به خود گرفته و ازمحتوای انسانی خود تهی شده است.فردیتی افراطی در حال رشد است که علت بسیاری از اظطراب ها، پریشانی های روحی و انزوای اجتماعی افراد است .
فردیت درهنگام ظهورخود در پایان قرون وسطا نیرویی آزاد کننده و انقلابی بود.فردیت به وجود آمده باعث رهایی انسان از بند تحجر و خرافات شد و زمینه ی بروز استعدادها ی انسانی انسان را که توسط کلیسا و فرهنگ توده ای جامعه ی آن زمان سرکوب شده بود گردید.منتها با آنکه فرد از بسیاری جهات رشدکرده، و ازلحاظ ذهنی و هیجانی پرورش یافته و در موفقیت های فرهنگی به درجه ی بی سابقه ای رسیده است،به همین قیاس نیز فاصله ی میان دو معنای "آزادی از چیزی" و "آزادی برای کاری" فراخ تر گشته است.به این معنی که فردیت از یک طرف انسان را از بندقیود و اعتقادات دست و پاگیر اجتماعی ومذهبی رها کرد و از طرف دیگر به دلیل فقدان امکانات برای تحقق آزادی مثبت،او را دچار اظطراب و پریشانی ساخت تا حدی که خواهان گریز از آزادی شد(تن دادن به حکومت های فاشیستی و دیکتاتوری های مذهبی)؛ ریشه ی این فرار از آزادی را می توان در رابطه ی بین فرد و جامعه در دوره ی معاصر دانست .
برخی دلیل این تنهای انسان را درصنعت و تکنولوژی دانسته اند.بی شک جامعه ی صنعتی در این امر بی تاثیر نبوده است ولی باید بدانیم که خود ذات صنعت دارای جهت گیری خاصی نیست.صنعت در جواب نیاز های انسان جدید به وجود آمد و راهیست برای زندگی بهتر او.اما برنامه ریزی خود انسان ها برای جهت دهی به آن وجایگزین کردن وسیله به جای هدف باعث برخی از آسیب هایی شد که صنعت به جامعه ی انسانی وارد آورد.پس نمی توان صنعت را دلیل این بحران[تنهایی انسان معاصر] دانست و راه حل را در از بین بردن آن و برگشتن به جامعه های قبل آن دانست .
ساختمان جدید جامعه دارای دو تاثیر مقارن بر آدمی است:از یک طرف،استقلال به نفس و قوه ی نقادی انسانی فزونی می گیرد، و از طرف دیگر،گرفتار تنهایی و تجرد وهراس بیشتر می شود.پس می توان علت تنهایی انسان را در بافت جامعه ی جدید دانست که خود بر تولیدبرای مصرف انبوه،صنعت فرهنگ،از بین بردن معنویات به عنوان سدی برای مصرف، ایجاد اخلاق جدید منطبق بر اهداف سرمایه داری و .... استوار است. راه حل آن پس باید طبعا در ایجاد تغییردر ساخت جامعه باشد.برای خلاصی از این بحران باید دگرگونی رادیکال در ساختار جامعه،در هدف های همه جانبه،درتقدم های تولیدو همچنین در روش های مدیریت صورت گیرد.ایجاد چنین جامعه ی صنعتی ی که کانون و مرکز و مقصود آن رشد و تکامل انسان باشد نه حداکثر تولید،دورازدسترس نیست.عوامل چندی وجود داردکه سبب امیدواری ست:اول و مهم تر این که ما دارای وسایل مادی و تکنیکی بوده وآگاهی وبصیرت تئوریک داریم.پس می توانیم جامعه ی تکنولوژی راانسانی کنیم. ثانیا تقاضا و تمایل فزاینده ای برای این انسانی کردن وجود دارد .
عمیقترین احتیاج بشر نیاز او به غلبه بر جدایی و رهایی از زندان تنهایی است. متاسفانه بجز تعداد محدودی از اندیشمندان (مکتب انتقادی) دیگران چشم خود را براین بحران انسانی که نزدیک ترین و ملموس ترین بحران در ارتباط با انسان است به عمد یا غفلت بسته اند .