یکشنبه، مرداد ۱۱

مطالعه‌ی انسان‌شناختی مراسم‌های آیینی روستای اورامان تخت


مقدمه
بخش مهمی از مطالعات انسان‌شناسی به بررسی آیین‌ها، دین، اساطیر و جهان‌بینی اقوام گونه‌گون جهان اختصاص دارد. ما در دنیایی زندگی می‌کنیم که دین جزء لاینفک آن به حساب می‌آید و با تطوّر فرهنگی در زمان‌های مختلف از اهمیت آن کاسته نشده است. در طول تاریخ و در ادیان گونه‌گون مردم دین را از طریق فرهنگ شناخته و پذیرفته‌اند و بدین شکل است که هر دینی طی مراسم مذهبیْ خود را نشان می‌دهد و این راهی است برای زنده ماندن آن دین و فرهنگ مردم پذیرنده‌ی آن.
مراسم «زه‌ماوه‌نو پیر شالیاری» (عروسی پیر شالیار) نیز از جمله مراسم مذهبی است که سالانه هزاران نفر را به یکی از مناطق دورافتاده‌ و صعب‌العبور ایران به نام «اورامان» جذب می‌کند. ویژگی‌های خاص جغرافیای طبیعی این منطقه باعث پدید آمدن موارد منحصر به فرد فرهنگی‌ی شده است که می‌توان نمود آن را در حوضه‌هایی چون اعتقادات، گویش، موسیقی، پزشکی بومی، صنایع دستی و ... شاهد بود. در حوزه‌ی اعتقادات، نزدیک به هزار سال است که مردم منطقه‌ی اورامان عروسی پیر شالیار را نسل به نسل برپا کرده و پشت به پشت به فرزندان خود انتقال داده‌اند. اين مراسم در حقيقت نه يك رسم بل‌كه سلسله مراسمی است كه در طول سال و بر طبق سنت گذشته انجام مي‌گيرد و هر كدام گوياي نكات ارزشمند اجتماعي، ‌فرهنگي ‌و اعتقادی خاص آن دیار است.
از ویژگی‌های خاص این سلسله مراسم که تحت عنوان عروسی پیرشالیار برگزار می‌شود پیوند عقاید دینی ـ اسلامی مردم با فرهنگ بومی منطقه است. وفور نمادهای فرهنگی مردم‌شناختی در این مراسم آن را مستعد تفحص و تحقیقی درخور نموده است. با تدقیق در شیوه‌ی برگزاری این مراسم و بررسی مردم‌شناختی آن می‌توان به بسیاری از نمود‌های فرهنگی مردم منطقه که در تاریخ به فراموشی سپرده شده پی برد و بسیاری نکته‌های پنهان را آشکار ساخت. امید است نتایج این پژوهشْ هدف آن را که مداقه‌ی مردم‌شناختی در فرهنگ مردم منطقه‌ی اورامان است به‌جا آورده و مورد استفاده‌ی محققان علاقه‌مند واقع گردد.

طرح مسأله
انسان‌ها همواره در طی انجام مراسم تاریخی که از گذشتگان‌شان به ارث رسیده می‌خواهند تداوم روح فرهنگی خود را به نمایش بگذارند؛ با به نمایش گذاشتن اشتراک ارزش‌ها و آرمان‌های انسان‌های معاصر با نیاکان تاریخی، تسلسل فرهنگی به نحو چشمگیری برقرار می‌شود.
مراسم عروسی پیر شالیار یکی از مراسم کهن دوره‌ی اسلامی است که هر ساله در دو فصل زمستان و بهار برگزار می‌شود. مردم منطقه از جای‌جای آن در نیمه‌های زمستان و بهار با اعلام قبلی متولیان این مراسم به روستای اورامان تخت از توابع شهرستان سروآباد می‌روند و طی مراسمی ویژه یاد و خاطره‌ی پیر فرزانه‌ی خود را گرامی می‌دارند. این مراسم شامل «خه‌به‌ر» (خبر)، «کوته‌کوته»، «کلاو روچنی»، «زه‌ماوه‌نو پیر شالیاری» (عروسی پیرشالیار)، «تربی» و «کومسای» می‌گردد.
مراسم عروسی پیرشالیار که قدمتی بالغ بر 900 سال دارد هر ساله در منطقه‌ی اورامان برگزار می‌شود اما متأسفانه این مراسم باشکوه و تاریخی با دلایل مختلف که در قسمت‌های بعدی این پژوهش خواهد آمد هر ساله دچار آسیب‌های جدی در شیوه‌ی برگزاری آن شده است به طوری که نسل جدید مردم منطقه بخش‌هایی از شیوه‌ی برگزاری آن را فراموش کرده و از وجود آن اطلاع ندارند. به همین سبب است که هدف تحقیق حاضر شناخت پیشینه‌ی این مراسم، مطالعه‌ی اعتقادات پیرامونی آن، آسیب‌شناسی مراسم و ارائه‌ی راهکار برای هرچه بهتر برگزاری آن است. در تأکید بر لزوم اهمیت انجام این پژوهش باید گفت که مراسم مذهبي از مهم‌ترين جنبه‌هاي فرهنگي و اجتماعي دين بوده و از اهميت زيادي برخوردار است؛ امروزه لزوم مطالعه در اين حيطه بيش از پيش احساس مي‌شود. مراسم مذهبي يک امر ضروري براي حفظ جهان‌بيني و ويژگي‌هاي مذهب است که خود را در قالب مفاهيم نمادين نشان مي‌دهد.
در انجام این تحقیق ما از روش‌های مشاهده‌ی مشارکتی، مطالعه‌ی اسناد و مدارک و مصاحبه بهره برده‌ایم و نیز از تکنیک‌های کمکی فیلم‌برداری و عکاسی نیز بی بهره نبوده‌ایم.

مختصری در باره‌ی روستای اورامان تخت
جغرافیای روستای اورامان تخت

روستای بزرگ و تاریخی اورامان تخت از توابع شهرستان سروآباد در 60 کیلومتری جنوب شهر مریوان میان سلسله کوه‌های تخت، شاهو و کوسالان و گردنه‌ی «پیر رستم» قرار گرفته است که از جنوب به شهرستان پاوه، از شمال به شهر مریوان، از غرب به سلسله کوه‌های تخت و از شرق به شهر سروآباد منتهی می‌شود. این روستا با 600 خانوار و 3000 هزار نفر جمعیت در فاصله 46 درجه و 14 دقیقه تا 46 درجه و 28 دقیقه طول جغرافیایی و 35 درجه و 16 دقیقه عرض جغرافیایی قرار دارد.
روستای اورامان تخت در تقسیم‌بندی مناطق آب و هوایی کشور در منطقه‌ی معتدله کوهستانی قرار گرفته که از بارش باران‌های نسبتاً مطلوب برخوردار است؛ متوسط آن هم‌چون سایر نقاط سروآباد در حدود پانصد میلی متر می‌باشد که به واسطه ابرهای باران‌زای مدیترانه‌ای است که سمت کوه‌ها را دنبال کرده و باعث ریزش باران در منطقه می‌شود. این ابرها در زمستان با پایین آمدن دما ریزش برف‌های فراوان را سبب می‌شوند که ارتفاع این برف‌ها به چندین متر می‌رسد.

وجه تسمیه‌ی اورامان
به گفته‌ی مینو رسکی، یونانیان در زمان پیش از اسلام بر منطقه‌ی اورامان تسلط داشته‌اند و همین امر منشأ اشتراکات لغوی زیادی شده است؛ مثلاً طلا در زبان یونانی به معنای «اوروم» می‌باشد و چون یونانیان در اورامان طلایی زیادی پیدا کرده‌اند اسم آن را اورامان گذاشته‌اند که به معنای طلای زیاد است.
از نظر زبان‌شناسی و معناشناسی، کلمه‌ی اورامان ترکیبی از اور + امان می‌باشد که «اور» به معنای آتش و «امان» به معنی نجات و پناه است و ترکیب آن به معنی «آتش پناهم ده» می‌باشدکه بر اساس معناشناسی به دوران زرتشت برمی‌گردد.
از دیگر وجه تسمیه‌های اورامان این است که هه‌ورامان ترکیبی از «هه‌ور» به معنی برآمدگی و ارتفاع و «امان» به معنی بالا آمدن می باشد که ترکیب آن به معنای مکانی مرتفع است که از اطرافش بلندتر می‌باشد.
بر اساس اعتقاد اهالی روستا، اورامان در قدیم زندان اسکندر بوده است. آن‌ها معتقدند در آن زمان یک نفر از دیگر مناطق کُردستان به این زندان تبعید و منتقل می‌شود. فرد تبعید شده اورامی زبان بوده و از شدت رنج و گرسنگی در زندان فریاد برمی‌آورد که اوراما‌ن یعنی گرسنه‌ایم و از آن زمان تا کنون نام این روستا اورامان بوده است که به معنای گرسنه‌ایم می‌باشد.
و اما ما بر این اعتقادیم که چون در دیوان شعر صیدی که قدمتی 160 ساله دارد، اسم روستا به صورت ئوزومون آمده است که بسیار به کلمه‌ی اورامان نزدیک است و با این سند معنای درست کلمه اورامان همان آتش پناهم ده می‌باشد ک بر اساس معناشناسی به دوران زرتشت بر می‌گردد.

طوایف اورامان تخت
در اورامان طایفه‌های متعددی وجود دارد که در این‌جا تنها به ذکر نام آن‌ها بسنده می‌کنیم.
1ـ طایفه‌ی صارما (سادات)2ـ بیجله 3ـ موسالا 4ـ خسرواخا (خسرو آقا) 5ـ کچا 6ـ الی جانی 7ـ سمیله برکه 8ـ داوود خالا 9ـ بله که ر 10ـ گزیر 11ـ خنی 12ـ رحمتی 13ـ بارام (بهرام) 14ـ چه پ لاوی 15ـ مجله 16ـ خوله 17ـ خدامراد 18ـ‌یادگار
از طوایف مذکور طایفه‌های صارما، ‌بیجله، خسرواخا و داوود خالا اورامی‌الاصل نبوده و از نقاط دیگر به دلایل مختلف به اورامان مهاجرت کرده‌اند.

دین و مذهب اهالی
مردم اورامان تخت قبل از اسلام زرتشتی و یگانه‌پرست بوده‌اند. امروزه اهالی روستا مسلمان و پیرو مذهب شافعی هستند. در روستا فرقه‌های مذهبی چون صوفی و دراویش نیز حضور دارند. دراویش پیرو طریقه‌ی قادریه بوده و صوفیان پیرو طریقه‌ی نقشبندیه می‌باشند. صوفیان بیشتر انزوا و گوشه‌گیری را ترجیح می‌دهند و همیشه سعی می‌کنند با گروه و هم‌کیش خود ارتباط داشته باشند؛ اما دراویش از لحاظ ارتباط اجتماعی بیشتر از صوفیان با جامعه و مردم در ارتباط هستند.

فضاهای قدسی
آن دسته از فضاهایی هستند که روح اهالی روستا در آن‌ها جاری است و چنان با همدیگر در ارتباطند که هر گونه مسأله‌ای که ارتباط آنان را خدشه‌دار کند واکنش شدیدی را در پی دارد. این فضاها شامل موارد زیر می‌شود:
1ـ مسجد جامع روستای اورامان تخت
2ـ مسجد بازار
3ـ خانه‌ی مسکونی پیرشالیار
4ـ آرامگاه و مزار پیرشالیار
5ـ آرامگاه‌های 99 پیر اورامان
در این‌جا به این مختصر در باره‌ی روستای اورامان تخت بسنده می‌کنیم و برای مطالعه‌ی بیشترِ پژوهش‌گران، آن‌ها را به تحقیق آقای طاهری به نام «اطلس مردم‌شناسی روستای اورامان تخت» که در سازمان میراث فرهنگی،‌صنایع دستی و گردشگری استان کُردستان نیز موجود است راهنمایی می‌کنیم.

متولیان مراسم‌‌های اورامان
زیرَوان
در لغت به معنای سرپرست است. زیرَوان بالاترین متولی مراسم پیرشالیار است و مانند دیگر متولیان از خانواده‌ی مشخصی انتخاب می‌شود. وظیفه‌ی زیرَوان، مدیریت و اجرای مراسم پیرشالیار است. زیرَوان‌ها از طایفه‌ی یادگار هستند که نسل در نسل متولی مراسم پیرشالیار بوده‌اند.
با مصاحبه‌های متعددی که از طایفه‌ی یادگار به عمل آمد شجره‌ای تهیه کردیم که صرفاً بر گفته‌های شفاهی این طایفه مبتنی است. ده نسل از زیروان‌ها که از یک خانواده بوده‌اند از بالا به پایین شامل: فقی سلیمان، بابا حیدر، یادگار، بابا حیدر، خداداد، محمود، رستم، محمد، احمد و امین می‌باشند. امین فرزندی دارد به نام عدنان که هنوز رسماً زیرَوان نشده ولی هم‌دوش پدر به مدیریت مراسم می‌پردازد.
خانم کافیه رستم‌زاده فرزند محمد (زیرَوانِ قبل احمد) نکته‌ای را اشاره کردند که درخور توجه است و آن این‌که محمد هیچ فرزند ذکوری نداشته، در نتیجه برادرزاده‌ی خود احمد را به زیرَوانی برمی‌گزیند که امین فرزند اوست. در زمان زیرَوانی احمد به دلیل فراوانی کارها یا ناتوانی ایشان از انجام کارهای مربوط به زیرَوانی،‌احمد کمکی برای خود برمی‌گزیند به اسم «محمد ساجله» که بعد از مرگ محمد، ‌زیرَوانی در خانواده‌ی محمد ساجله نیز ارثی می‌شود. ایشان هم‌اکنون در حال حیات هستند و یک سال در میان زیرَوانی مراسم پیرشالیار را برعهده دارد.

گروه دف‌نوازها
افردی که در مراسم پیر شالیار دف می‌نوازند باید از طایفه‌ای مشخص باشند. این طایفه، طایفه‌‌ی سادات است که در حال حاضر سید‌محمود و فرزندان‌شان متولی این امر هستند.

سرچوپی
قبلاً فردی به نام احمد بیاخ بوده که بعد از فوت ایشان فرد مشخصی این کار را انجام نمی‌دهد.

قصابی
در ذبح حیوان‌های نذریِ مراسم پیرشالیار اولین ذبح جایگاه ویژه‌ای دارد. نزدیک روستای اورامان تخت روستایی وجود دارد به اسم سَرپیر. اولین ذبح توسط طایفه‌ی پاشا از روستای سرپیر انجام می‌گیرد. در حال حاضر آقای محمد صالح این امر را به عهده دارد. جگر اولین حیوان ذبح شده به روستای سرپیر برده می‌شود. در آن‌جا نیز مانند روستای اورامان تخت غذای مخصوصی جهت مراسم طبخ می‌شود.

گروه مقسمین غذا
غذایی که در مراسم عروسی پیرشالیار تهیه می‌شود توسط خانواده‌ی «حه‌مه وه‌یسه» تقسیم می‌شود. خود حه‌مه‌وه‌یسه هم‌اکنون در قید حیات نیست و هادی پسر ایشان سرپرستی تقسیم غذا را برعهده دارد. لازم به ذکر است هم در تقسیم غذا و هم در دیگر قسمت‌ها طایفه‌ی «گزیره» به صورت کمکی انجام وظیفه می‌کند.

آشپزی
آشپزی مراسم برعهده‌ی خانواده‌ی حه‌مه ‌وه‌یسه است که در بعضی امور هم‌چون پاک کردن پیاز از طایفه‌ی گزیره کمک می‌گیرند.

یافته‌های تحقیق
مراسم خَبَر

باغ گردویی در هه‌وار «به‌نه‌ن» وجود دارد که در مالکیت پیرشالیار است. در آخرین روز اولین هفته‌ی بهمن ماه هر سال بعد از نماز عصر، «زیرَوان» آن سال تمام گردوهای باغ پیرشالیار را که معمولاً حدود 7 تا 8 هزار عدد است، داخل گونی‌های متعدد یا روی پارچه‌ای بزرگ در خانه‌ی خودش می‌ریزد. 20 الی 30 نفر از پسر بچه‌های روستا (10 تا 14 ساله) تحت سرپرستی یک مرد که آشنایی کاملی از محله‌های روستا و آشنایی نسبتاً کاملی نیز با اهالی دارد، تقسیم گردو‌ها را به عهده می‌گیرند. زیرَوان ظرف‌های متعددی از جنس روی را در اختیار گروه می‌گذارد و معمولاً به هر کدام دو عدد ظرف رویی می‌دهد. زیرَوان به نسبت تعداد کل گردو‌ها در هر ظرف تعدادی گردو می‌ریزد. تعداد این گردوها در سال‌های مختلف بین 10 تا 15 گردو متغییر بوده است.
گروه پخش‌کننده‌‌ با دریافت ظرف‌ها تحت نظارت سرپرست گروه، گردوها را بین اهالی روستا پخش می‌کنند. اهالی روستا وقتی گردوها را دریافت می‌کنند در ظرف خالی شده‌ی آن آرد، پیاز،‌ برگ آلو، ‌حبوبات و ... می‌ریزند. طبق آن‌چه ما مشاهده‌ کردیم قریب به اتفاقِ اهالیْ در ظرف‌ها آرد می‌ریختند. زیرَوان بعد از دریافت آردها (یا دیگر اقلام)، دو باره گردو در ظرف‌ها گذاشته، ‌و گروه تقسیم‌کنندهْ آن را بین بقیه‌ی اهالی تقسیم می‌کنند.
تقسیم‌کننده‌ها صرفاً پسر بوده و دختران در این رسم شرکت نمی‌کنند.
اين روند تا دریافت گردو توسط آخرین خانه ادامه مي‌يابد. اگر بعد از تقسیمْ گردویی اضافه آمد آن را به روستاهای اطراف که شمال 5 روستای سَرپیر، کماله، رودبَر، بُلبر و ویسیان می‌شود، توسط مأموری که زیرَوان مشخص می‌کند، فرستاده می‌شود. قابل توجه است که گروه مُقسّم به صورت داوطلبانه مبادرت به این کار کرده و همگي از سر ذوق و احساس پاك كودكانه و همياريْ در پخش گردوها شرکت مي‌نمایند؛ آن‌ها در قبال این کار هيچ دستمزدي دریافت نمی‌کنند. بعد از پخش تمام گردوها، آرد‌ یا دیگر موارد گردآوری شده به خانه‌ی پيرشاليار انتقال داده مي‌شود تا در روز مراسم از آن‌ها براي تهيه‌ی غذاي مخصوص مراسم استفاده شود.
ظاهراً مراسم خبر، ‌هم‌چنان که از نام آن برمی‌آید جهت اطلاع مردم از برپا شدن جشن عروسی پیرشالیار در هفته‌ی بعد آن است.
این رسم سال‌هاست که هم‌چنان برپا می‌شود و به جز اقلامی که مردم در ظرف‌ها می‌ریزند تغییری نکرده است.

مراسم کوته‌کوته
اکثر مردم بر این اعتقادند که رسم «کوته‌کوته» نیز مانند دیگر رسوم اورامان وابسته به پیرشالیار است. اما روایت دیگری نیز وجود دارد که طبق آن این مراسم و نیز مراسم «کلاو روچنه» که بعداً خواهد آمد، مژدگانی به دنیا آمدن محمد وردیکله پسر محمد غیبی یکی از فامیل‌های پیرشالیار است که به دلیل تقارن زمانی و نزدیک‌ بودن به مراسم عروسی پیرشالیار، ‌باعث به وجود آمدن این شُبه‌ شده است.
پنج روز بعد از مراسم خبر، یعنی در سه‌شنبه هفته‌ی بعد آن، ‌هنگام غروب آفتاب مراسم کوته‌کوته برگزار می‌شود.
اهالی روستا چند روز قبلِ آن اقلامی از قبیل بیسکویت، کیک، شکلات، گردو، پفک، ‌پول خُرد، میوه و ... را برای این مراسم آماده می‌کنند. بچه‌های روستا اعم از دختر و پسر (تقریباً 4 الی 11 ساله) هنگام غروب آفتاب با پوشیدن لباس‌های گرم روانه‌ی کوچه‌های روستا می‌شوند و در حالی که فریاد کوته‌کوته سر می‌دهند،‌ کیسه‌هایی از جنس پارچه یا پلاستیک به دست دارند.
آن‌ها با برآوردن فریاد «کوته‌کوته» ‌خانه به خانه سر می‌کشند و اهالی روستا با شنیدن صدای بچه‌ها جلو در آمده تا در کیسه‌هایشان اقلام ذکر شده در بالا را بریزند. وجود بچه‌ها و رقابت آن‌ها برای جمع‌آوری بیشتر خوراکی‌ها ولوله‌ای را در روستا به پا می‌کند که دیدنی است. این مراسم تا حدود 8 شب به طول می‌انجامد.
طی مصاحبه با مطلعین، اظهار نمودند که قبلاً طی مراسم کوته‌کوته، کودکان روستا با ذغال خود را سیاه کرده و با تغییراتی که در لباس‌هایشان (مثلاً بالا کشیدن شلوارها و ..)‌ انجام می‌دادند به صورت ترسناکی در می‌آمدند. لازم به ذکر است که این رسم تشابه زیادی به مراسم هالووین در کشورهای اروپایی و امریکا دارد.

مراسم کلاو روچنی
«روچن» به معنای فضای باز بالای پشت بام است. در معماری قدیمِ این منطقه بالای پشت‌بام سوراخی تعبیه می‌کردند که کارکردهای متفاوتی از جمله دریافت نور و نیز هواکش ایفا می‌کرد.
مراسم کلاو روچنی حدود ساعت 5 صبح روز چهارشنبه، (مراسم کوته‌کوته عصر روز قبل آن انجام شده است) شروع شده و تا حدود ساعت 8 صبح وقتی حیوان‌های نذری برای ذبح گردآوری می‌شوند به طول می‌انجامد. میانگین سنی برای افراد شرکت‌کننده در این مراسم بالاتر از مراسم کوته‌کوته است. معمولاً سنین 15 ساله و شاید بیشتر در ساعات اولیه و سنین پایین‌تر در ساعات آخر این مراسم شرکت می‌کنند.
دختربچه‌ها و پسر‌بچه‌ها همانند رسم کوته‌کوته در کوچه هَوار سرمی‌دهند و با فریاد «کلاو روچنی، کلاوروچنی» مردم را بیدار می‌کنند. آن‌ها هر کدام کیسه‌ای به دست داشته و درِ خانه‌های مردم را می‌زنند. در قدیم بچه‌ها از «روچن» بالای بام، کلاه یا کاسه‌ای را به شال خود بسته و پایین می‌فرستادند و آن‌قدر فریاد کلاو روچنی را تکرار می‌کردند که صاحب‌خانه مقداری گردو را در کلاه یا کاسه‌شان می گذاشت و آن‌ها نیز آن را بالا می‌کشیدند.
در قدیم اهالی روستا بیشتر کشک، کشمش، گردو، برگ گلابی، برگ آلوچه، خرما، گندم پخته شده و نخود پخته شده را به بچه‌ها می‌دادند. اما امروزه بیشتر بیسکویت، پفک، کیک،‌ شکلات، پول و در برخی مواقع لوازم‌الاتحریر می‌دهند.
هم‌زمان با مراسم کلاو روچنی حیوانات نذری نیز توسط بزرگان روستا جمع‌آوری می‌شود. پایان جمع‌آوری حیوانات نذری، پایان مراسم کلاو روچنی است.

مراسم ذبح حیوانات نذری
هم چنان که گفته شد هم زمان با مراسم کلاو روچنی، گردآوری حیوانات نذر شده در طول سال جهت انجام مراسم عروسی پیرشالیار انجام می‌شود. حیوانات نذری تنها از روستای اورامان تخت نمی‌باشد بل‌که از دیگر روستاها مخصوصاً روستاهای هم‌جوار نیز پیشکش پیرشالیار می‌گردد.
در حدود ساعت هشت صبح زیرَوان تمام حیوان‌هایی را که دریافت کرده از طویله بيرون آورده و به پشت بام خانه‌اش هدايت مي‌كند. اين در حالي است كه اكثر اهالي روستا و دیگر مهمان‌هایی که برای دیدن مراسم آمده‌اند به طرف خانه‌ی زیرَوان براي ديدن دام‌ها حركت می‌کنند. با رسیدن دام‌های دیگر روی پشت‌بام خانه‌ی زیرَوان، همه‌ی آن‌ها را به سوي خانه‌ی پيرشاليار که محل ذبح است روانه مي‌كنند. پس از رسيدن دا‌م‌ها به پشت‌بام خانه‌ی پير شاليار، اولين دام توسط يكي از قصابان طايفه‌ی پاشا ذبح می‌شود.
پس از ذبح اولين دام توسط قصاب طايفه‌ی پاشا، ديگر دام‌ها توسط قصاب‌هاي اهالي روستا ذبح مي‌گردند. با ذبح دام‌ها پشت‌بام خانه به رنگ قرمز در مي‌آيد. گروهي قصاب با چاقوهاي بزرگ لاشه‌ی گاوهاي قرباني را قطعه‌قطعه کرده و گروهي ديگر مسئول پوست‌كندن گاو‌ها، گوسفندان و بزها مي‌شوند.
حیوانات ذبح شده را به ميخ‌هاي چوبي كه در ديوار فرو كرده‌اند آويزان مي‌نمایند تا پوست را به راحتي از گوشت جدا كنند. مراسم ذبح و كندن پوست و بيرون آوردن امعاء و احشاء و تميیز كردن دام‌ها حدود 3 ساعت به طول مي‌انجامد؛ قطعات گوشت گاو و لاشه‌ی گوسفندان و بزها به داخل خانه‌ی پيرشاليار حمل شده و در گوشه‌اي از اين خانه بر روي پارچه‌اي بزرگ قرار مي‌گیرد. ‌پوست، كله و ‌پاچه، امعاء و احشاء دام‌ها به افراد فقير يا كساني كه زحمت بيشتري كشيده‌اند داده ‌مي‌شود.
بعد از انتقال گوشت به خانه‌ی پيرشاليار چند نفر از قصابانْ خُرد كردن گوشت‌ها را براي تقسيم كردن بين مردم بر عهده مي‌گيرند. پس از ساعت‌ها تلاش، گوشت‌ها قطعه‌قطعه و به صورت قسمت‌هاي مساوي تقسيم مي‌شوند. تقسيم كردن گوشت‌ها از ساعت 5 بعد از ظهر تا ساعت 1 الي 2 بامداد روز بعد به طول می‌انجامد. در این فاصله‌ قشرهاي مختلف مردم و ميهمانان و كساني كه از شهرهاي مختلف آمده‌اند براي گرفتن گوشت به خانه‌ی پيرشاليار روي مي‌آورند؛ بعضی‌ها به میل خود پولی به زیرَوان می‌دهند كه تمام آن پول‌ها براي خریدِ دام‌های سال آینده‌ جمع‌آوري مي‌شود.

مراسم عروسی پیرشالیار
جشن عروسی پیرشالیار مهم‌ترینِ مراسم و در واقع مرکز همه‌ی آن‌هاست؛ ‌به طوری‌که بقیه‌ی رسم‌ها حول و حوش این رسم قرار دارد.
جشن عروسی پیرشالیار در دو روز برگزار می‌شود؛ روز اول آن چهارشنبه یعنی در همان روزی که کلاوـ روچنی و مراسم ذبح حیوانات صورت گرفته، و دیگری روز بعد آن یعنی پنج شنبه می‌باشد.
قبل از وارد شدن به تشریح مراسم،‌ لازم است در مورد منزل پیرشالیار توضیحاتی ارائه گردد.
این خانه در وسط روستا قرار گفته و مساحت آن در حدود 150 متر است. خانه دارای یک در ورودی است و با پله‌کان‌هایی فضایی درونی از فضای بیرونی جدا می‌شود. چهار طرف فضای اصلی خانه را سکوهایی با ارتفاع 5/1 متر و عرض 1 متر اشغال کرده‌اند. در مراسم‌های گونه‌گون مخصوصاً شب‌نیشت ، ‌هر سکو مخصوص طایفه‌ای بخصوص است. این طایفه‌ها عبارتند از به‌نه‌نی، بگ‌ها، سادات و سه‌رده‌گا.
در کنج فضای اصلی بر روی یکی از سکوها جعبه‌ی سبز رنگی وجود دارد که محل نگهداری گیوه و تسبیح پیرشالیار می‌باشد که اغلب زائران برای زیارت آن‌ها راهی این خانه می‌شوند.
در ورودی فضای اصلی خانه اجاق‌های سنگی وجود دارد که در مراسم عروسی پیرشالیار محل پخت غذای مراسم می‌باشد. در کنج اتاق پیرشالیار دریچه‌ای وجود دارد که محل خلوت پیرشالیار و به اصطلاح چله‌خانه‌ی ایشان بوده است.
در چند سال پیش به دلیل مراجعت بسیار زیاد مردم برای دیدن مراسم عروسی پیرشالیار از مناطق مختلف، متولیان مراسم مجبور به ساختن حصاری فلزی مابین فضای اصلی خانه و انتهای پله‌کان‌ها شدند.
حیوانات نذری که ذبح شده‌اند را هم برای پختن آش مخصوص مراسم به کار می‌برند هم به صورت خام در قطعه‌های کوچک به مردمِ متقاضی داده می‌شود.
هلوشین، آش مخصوص مراسم
روز چهارشنبه بعد از ذبح حيوانات و آماده شدن گوشت، ‌گروه آشپزي ـ كه از خانواده‌ی «حه‌مه وه‌یسه» مي‌باشد ـ وسايل لازم را جهت پخت غذا تدارك مي‌بينند. در فاصله‌ی سه متري درِ ورودي خانه‌ی پيرشاليار حدود شش آويرگاه يا اجاق در كنار هم می‌گذارند و بر روي آن‌ها ديگ‌هاي بزرگي می‌نهند. سوخت اجاق‌ها از هيزم است كه از قبل در گوشه‌اي از خانه‌ی پيرشاليار به صورت آماده چيده شده‌ است. ديگ‌ها را تا نصفه آب می‌ریزند و زير آويرگاه‌ها يا اجاق‌ها آتش مي‌افروزند. گروه آشپزي منتظر مي‌شوند تا آب گرم شود؛ تا گرم شدن آب، آشپزها به كارهاي ديگري چون كندن پوست پياز و خُرد كردن گوشت ‌مشغول می‌شوند. عده‌اي ديگر آتش اجاق‌ها را بيشتر مي‌افروزند تا آب ديگ‌ها زودتر گرم شود. با زياد شدن آتشِ هيزم‌ها فضاي خانه مملو از بخار و دود مي‌شود به صورتی که تحمل آن برای هر کسی مقدور نیست.
با گرم شدن آب ديگ‌ها ابتدا در آن نمك ريخته و سپس دانه‌هاي اَنار، ‌گندم و نخود مي‌ريزند. پس از مدتي گوشت و پياز به آن اضافه مي‌كنند. غذاي آماده شده «هلوشين» ناميده مي‌شود كه در حين مراسم ذكر و سماع در حدود ساعت 4 بعد ازظهر آماده مي‌شود.
بعد از آماده شدن غذا،‌ آن را بیرون برده تا بین متقاضیان به عنوان تبرک تقسیم کنند.
با آماده شدن غذاي مخصوص، خيل عظيمي ‌از پسربچه‌ها و دختربچه‌ها و ريش‌سفيدها و جوانان، كاسه به دست در اطراف در ورودي خانه‌ی پيرشاليار در انتظار تقسیم غذا هستند. به دلیل ازدحام بیش از حد، مقسم‌های غذا به سختي مي‌توانند غذا را تقسيم كنند. هم‌چنان که قبلاً گفته شد تقسیم غذا بر عهده‌ی خانواده «حه‌مه ‌وه‌يسه» مي‌باشد. با خالي شدن اولين ديگ، ديگ بعدي را مي‌آورند و اين روند تقسيم تا پایان ادامه پیدا می‌کند. لازم به ذکر است که هم‌زمان در روستای سَرپیر نیز این غذا طبخ شده و بین اهالی روستا تقسیم می‌گردد.
اهالي به محض گرفتن غذا قسمتي از آن را در همان محلِ تقسيم غذا، در گوشه‌اي نشسته و به عنوان تبرك ميل مي‌كنند و بقیه‌ را به منازل‌شان برده بین خواهران و مادران خود که اجازه‌ی شرکت در مراسم را ندارند پخش می‌کنند.
شروع مراسم
پس از نماز عصر اهالی روستا و دیگر مهمانانی که از سایر نقاط ایران به آن‌جا آمده‌اند، جلوی منزل پیرشالیار جمع شده و منتظر برپایی مراسم می‌شوند. تعداد جمعیت در این مراسم به قدری زیاد است که افراد تنگ هم به صورت بسیار فشرده‌ای می‌ایستند.
در وسط مردمْ فضا برای ذکر کردن و رقص مذهبی باز می‌شود و گروه دف‌زن‌ها که از طایفه‌ی سادات هستند، مستقر می‌شوند. تعداد دف‌زن‌ها بین پنج تا ده نفر متغییر است که با خسته شدن یکی، ‌دیگری شروع به نواختن می‌کند. گروهی از مردم که هم از اهالی هستند و هم شامل مهمانان می‌شوند، ‌دست در دست یکدیگر ـ به صورت حلقه‌های زنجیرـ انداخته و با ریتم دف شروع به رقص می‌نمایند. در حرکات این رقص تنوع زیادی وجود ندارد و به صورت بسیار آرام و با جلو و عقب بردن پاها انجام می‌شود.
ابتدا رقص داراي ريتم آرام و يكنواخت است. حركت پاها بسيار ساده و بدن‌ها به جلو و عقب حركت مي‌کند. ريش سفيدان و كساني كه داراي سن بالايي هستند در ابتداي صف مي‌رقصند؛ ادامه‌ی صف را ساير اهالي روستا و مهمانان، و انتهاي صف را كودكان تشكيل مي‌دهند. گاهي اوقات گروه دف¬زن اشعاري را به زبان كُردي و گویش اورامي‌ مي‌خوانند. اين اشعار عمدتاً در مدح پيامبر اسلام و مشايخ و پيرشاليار اورامان است. به گفته مطلعین روستا، در گذشته در این مراسم «چوپی» هم استفاده می‌شود و بیشتر حال و هوای شادی و عروسی داشت تا رقص‌های آیینی.
خواندن اين اشعار توسط دف‌زن‌ها حلقه‌ی رقص و سماع را هر چه بيشتر جذاب مي‌كند و باعث مي‌شود كه دراويشي كه در ميان آن‌ها هستند به حالت خلسه فرو روند. گروه رقصندگان همگي با هم و هم‌زمان الله‌الله مي‌گويند.
دف‌نواز‌ها روبه‌روي سر دسته‌ی رقصندگان به آرامي ‌و هماهنگ با آنان حركت مي‌كنند. به علت سردي هوا پس از مدتي پوست دف‌ها شل شده و كيفيت صدايش پایین می‌آید؛ از اين رو چند نفر وظيفه دارند دف‌ها را با حرارت اجاق‌هاي داخل خانه‌ی پيرشاليار گرم كرده و به دف زن‌ها بازگردانند. دف‌نواز‌ها گاه ريتم دف‌زدن را تغيير مي‌دهند و گروه رقصندگان با اين تغيير ريتم هم آهنگ مي‌شوند. با گرم‌تر شدن حلقه‌ی رقص، بر تعداد رقصندگان و حلقه‌ی رقص افزوده مي‌شود. يك نفر از مردان روستا گروه رقصندگان را نظم مي‌دهد. پس از گذشت لحظاتي از رقص و سماع، دراويش وارد گروه رقصندگان شده و در صفوف جلو قرار مي‌گيرند. تعداد زيادي از تماشاچيان در جلوي خانه پير، دَور گروه رقص حلقه زده و جمعيت زيادي هم بر بالاي بام‌هاي اطراف و بام‌هاي مشرف، نظاره‌گر مراسم هستند. در ميان مراسم و خيل عظيم جمعيت، فيلمبرداران و عكاسان زيادي هستند كه براي عكسبرداري و فيلمبرداري تلاش مي‌نمایند.
با نزدیک شدن غروب آفتاب، متولیان مراسم با قطع کردن نواختن دف،‌ ختم مراسم آن روز را اعلام می‌کنند اما در گوشه و کنار دراویشی که در خلسه فرو رفته‌اند هم‌چنان مردم را به خود سرگرم کرده و تعدادی دور آن‌ها حلقه می‌زنند.
مراسم روز بعد یعنی پنج شنبه نیز همانند روز قبل بوده و تفاوتی با آن ندارد.

مراسم شه‌ونیشت (شب‌نیشت)
بعد از اتمام مراسم روز دوم پیرشالیار (پنج‌شنبه شب)،‌ مراسم شب‌نیشت برگزار می‌گردد. این مراسم در دو نوبت جداگانه برای مردان از ساعت 6 الی 9 شب و برای زنان از ساعت 9 الی 5/11 برپا می‌شود.
مراسم شب‌نيشت، نشستي از روحانيون، ‌تحصيل كرده‌ها، اهل قلم و شاعران و قشرهاي مختلف روستا و ميهماناني است كه از ديگر نقاط به روستای اورامان تخت آمده‌اند. در اين شب روحانيون با سخنراني، شعرا با خواندن شعر در مدح پيرشاليار وتحصيل كرده‌ها به ذكر جنبه‌هاي ديگري از آيين‌های سنتي اورامان مي‌پردازند. معمولاً در این مراسم بعد از پایان موارد گفته شده، گروه دف‌نوازها شروع به زدن دف و خواندن اشعاري در مدح اولياء و بزرگان دین مي‌كنند. دراویش نیز در این مراسم حضور دارند که با ریتم دف، ‌به حالت‌‌های جذبه و خلسه می‌روند.
افراد طوايف مختلف روستا در این مراسم همراه خود گليم و يا سجاده‌ای مي‌آورند تا آن را در محل استقرار طايفه‌شان (همان طور که قبلاً گفته شد هر طایفه‌ای جای مخصوصی در خانه‌ی پیرشالیار دارد) پهن کنند. به دلیل پخت غذای مخصوص پیرشالیار،‌ معمولاً اجاق‌ها هم‌چنان گرم هستند و هوای خانه دارای دود و دم می‌شود.
روحانیون (ماموستاها) روستاهای اطراف در ضلع جنوبی اتاق می‌نشینند و با ورود آن‌هاست که زیرَوان دستور تقسیم غذا را به گروه آشپزی می‌دهد. زیرَوان باید بسته‌های نان را بین افراد که روی سکوها و یا روی زمین کف اتاق نشسته‌اند تقسیم کند. مقسم‌های غذا نیز طبق وظیفه‌ای که برعهده دارند به هر فردی کاسه‌ای آش می‌دهند. هم‌چنان که رفت تقسیم غذا در این مراسم برعهده‌ی خانواده‌ی حه‌مه‌ویسه است.
پس از صرف غذاي نذري، ظرف‌ها را جمع كرده و ديگ‌هاي آش را در گوشه‌اي از اتاق مي‌نهند. زیرَوان مردم را دعوت به سکوت می‌کند و مراسم با خواندن قصیده‌هایی به عربی و کُردی در مدح پيامبر، خلفاء و مشايخ توسط روحانی روستا آغاز می‌شود. پس از قصيده‌خواني و سخنراني امام جمعه،‌ روحانيون مراسم را ترك مي‌کنند. با خروج روحانيون دف‌نواز‌ها كه روي سكوي جنوبي خانه‌ی پيرشاليار مستقر شده‌اند دف‌هايي را كه از سقف آويزان شده، ‌پايين آورده و پس از گرم كردن آن‌ها با باقي مانده حرارت اجاق، شروع به دف زدن مي‌كنند. معمولاً‌ دف‌نوازها بين 4 تا 6 نفر از طايفه‌ی سادات می‌باشند. با بلند شدن صداي دف، نواي الله‌الله از ميان حضار به ويژه دراويش به گوش مي‌رسد. رقص دراويش حدود نيم ساعت به طول می‌انجامد. پس از پايان يافتن ذكر دراويش كساني كه مطلبي يا شعري در مورد آيين‌هاي سنتي پيرشاليار داشته باشند، خوانده مي‌شود. در پایان زیرَوان به روي سكوي غربي اتاق مي‌رود و درب صندوق فلزي سبز رنگ را می‌گشاید و لنگه‌ گيوه‌ی پيرشاليار را كه در درون پارچه‌اي سبز پيچيده شده بيرون مي‌آورد. ابتدا زیرَوانْ كفش يا گيوه را زيارت و بوسيده و آن ‌را روي چشم‌ها و پيشاني‌اش مي‌مالد و سپس آن ‌را به حضار مي‌دهد. هر كسی لنگه کفش را گرفته، آن را زيارت كرده و مي‌بوسد و دست به دست بين حاضرين مي‌گردانند. افرادی كه كفش پير شاليار را زيارت كرده‌اند، خانه را ترك مي‌کنند. پس از زيارت آخرين نفر، مراسم در حدود ساعت 9 به اتمام مي‌رسد و نوبت زنان مي‌شود.
در مجلس زنانه روال این مراسم به صورتی که در مجلس مردانه برگزار می‌شود نیست. در این مجلس فرد خاصی سخنرانی نمی‌کند و زیرَوانی هم وجود ندارد؛ ‌هم‌چنین در این مجلس دف نواخته نمی‌شود. معمولاً زنی که دارای موقعیت اجتماعی بالا یا سخنور خوبی است شروع به صحبت کردن می‌کند. وجه اشتراک مجلس زنانه و مردانه خواندن قصیده‌های مذهبی است.
شرکت زنان در این مراسم بیشتر در جهت زیارت و طواف لنگه گیوه‌ی پیرشالیار است که در صندوقچه‌ای نگهداری می‌شود. مردم (چه زنان و چه مردان) با دست ساییدن به آن به طواف گیوه پرداخته و دست خود را بر کمر، ‌پا و دیگر جاهایی که دچار عارضه شده و درد می‌کند می‌سایند.

مراسم تربی
این مراسم در جمعه‌ی هفته‌ی بعد مراسم عروسی پیرشالیار برگزار می‌شود به عبارتی در جمعه‌ی هفته‌ی سوم بهمن ماه. در این مراسم اهالی روستا نان مخصوصی را که در گویش اورامی «گی‌ته مه‌ژگی» می‌گویند می‌پزند. «گی‌ته‌ مه‌ژگی» به اندازه‌ی یک بشقاب معمولی است که قطر آن حدود یک سانتی‌متر می‌باشد. هر خانواری در روزهای چهارشنبه و پنجشنبه‌ی قبلِ مراسم حدود 50 تا 60 قرص از این نان را پخت می‌کند. بعد از آماده شدن نان‌ها خانوارهای روستا 10 تا 20 قرص از این نان‌ها را به عنوات هدیه و سوغات به فامیل و دوستان خود در دیگر روستاها یا شهرها می‌فرستند. 30 قرص نان دیگر را برای مصرف خود خانواده کنار گذاشته و مابقی را که حدود 10 قرص می‌شود برای مراسم استفاده می‌کنند.
مراسم تربی در واقع همان سرخاک رفتن است. اهالی روستا در این جمعه از بهمن ماه، نان‌هایی را که پخته‌اند را در دستمالی گذاشته و به سر مزار سه نفر از پیرهای اورامان به نام‌های پیرشالیار، پیرخالو و پیر سیاو می‌روند.
اهالی طول مسیر را با ندای الله‌الله و دف‌زنان می‌پیمایند.
پس از جمع شدن همه‌ی اهالی، نان‌های «گی‌ته مه‌ژگی» را در جایی روی هم‌ انباشته سپس آن‌ها را تکه‌تکه کرده و به قسمت‌های مساوی تقسیم می‌کنند. پس از آن همگی در گرد مرقد پیرشالیار جمع می‌شوند و پس از قصیده‌خوانی چند نفر از افراد به عنوان «لالو مه‌می» هر قسمت از نان‌ها را برداشته و به طرف روستا حرکت می‌کنند. وظیفه‌ی «لالو مه‌می»‌ها تقسیم نان بین اهالی روستا در تمام محله‌های آن است.

مراسم کومسای
مراسم کومسای ریشه در انجمن ریش‌سفیدان گذشته دارد. همان‌طور که می‌دانیم در گذشته مبنای تصمیم‌گیری برای هر قوم و عشیره‌ای داشتن تجربه بود و مطمئناً این تجربه از راه زمان بدست می‌آمد. در روستای اورامان تخت نیز مانند دیگر جاهای ایران زمین اداره‌ی عشیره و قوم توسط ریش‌سفیدان قوم انجام می‌گرفت. ظاهر قضیه بر این امر دلالت دارد که در این منطقه هر ساله در زمان معینی بزرگان و ریش‌سفیدان منطقه دور هم جمع می‌شدند و برای امور مهمِ آن سال برنامه‌ریزی و تصمیم می‌گرفتند. در اورامان به این ریش‌سفیدان «ژیرلان مری» گفته می‌شود. «ژیر» ‌در زبان کُردی به معنای عاقل است و «ژیرلان» به معنای کسی که کارهایش از روی عقل و حساب و کتاب است. «مری» نیز به معنای جای صاف و مسطح می‌باشد.
با تحول جامعه‌ی عشیره‌ای و با شروع ساخت راه‌ها و ایجاد ارتباطات و تحصیل مردم، تجمع ریش‌سفیدان در زمانی خاص و مکانی خاص،‌ کم‌رنگ شده و در مرور زمان کارکرد خود را از دست داد. اما به قول مرتون جامعه‌شناس کارکردگرا، اموری که امروزه ظاهراّ کارکردی برای آن‌ها نمی‌یابیم،‌ اموری هستند که در گذشته دارای کارکرد‌های اساسی بوده که با گذر زمان کارکرد خود را از دست داده اما قالب آن امور به دلیل وارد شدن در پیشینه‌ی فرهنگی مردم، خود را در اشکال جدید حفظ می‌کند.
اگر این فرضیه‌ که در بالا بیان شد درست باشد، ‌مراسم کومسای همان گرد‌هم‌آیی ریش‌سفیدان در گذشته است که به صورت امروزی تغییر محتوا داده است.
به دلیل مرکزی بودن شخصیت پیرشالیار در تمام امور مربوط به روستای اورامان تخت، هر ساله در نیمه‌های فصل بهار، مراسم کومسای با شرکت تعداد زیادی از مردم برگزار می‌شود. هم زمان شدن مراسم کومسای با بهار بسیار سرسبز اورامان،‌ مهمان‌های زیادی را به این روستا می‌کشاند.
برخلاف دیگر مراسم روستای اورامان تخت، این مراسم تا حد زیادی خودجوش بوده و متولی خاصی ندارد. مردم صبح روز مراسم حوالی ساعت 7 ، به کنار مرقد پیرشالیار می‌روند و منتظر شروع مراسم می‌شوند.
شروع خود مراسم نیز از روال معینی پیروی نمی‌کند. گاهی با سخنرانی امام جمعه شروع می‌شود و گاهی با قصیده‌خوانی. اما معمولاً این امام جمعه است که با سخنرانی خود حول‌و‌حوش مراسم‌های آیینی اورامان تخت، آغاز مراسم را اعلام می‌کند. امام جمعه با آگاهی از این‌که امروزه در میان بیشتر جوانانِ منطقه سخن از زردشتی بودن پیرشالیار مطرح است، محور سخنرانی خود را رد این نظر قرار می‌دهد. ایشان با آوردن دلایل و بُرهان‌های مختلف سعی در اسلامی کردن پیرشالیار دارد.
هم‌چنان که گفته شد ترتیبی برای اجرای بخش‌های مراسم نیست. ممکن است بعدِ سخنرانی قصیده خوانده شود و یا دراویش با دف‌نوازی شروع به رقص عرفانی نمایند. اما مهم‌ترین قسمت مراسم، ‌شکستن سنگ مقدس است.
سنگ سفیدی در محوطه‌ی مرقد پیرشالیار وجود دارد که بنا بر اعتقادات مردم خاصیت برکت‌بخشی دارد. آن‌ها هر ساله در این مراسم شرکت می‌کنند تا با زدن قطعه سنگ‌های دیگر به این سنگِ نسبتاً بزرگ، تکه‌های ریزی از آن را جدا کنند. طبق مشاهدات ما این سنگ بسیار سخت بود و با تلاش فراوان می‌توان خرده‌ریزهای از آن جدا کرد. باز بنا بر اعتقادات مردم منطقه، هر چه از این سنگ در مراسم کومسای کم شود سال بعد دو باره رشد کرده و هرگز تمام نمی‌شود.
داستان سنگ مقدس به این شرح است که در زمان پیرشالیار،‌ مردی از منطقه‌ای دیگر مهمان روستای اورامان تخت می‌شود. در مدتی که در آن روستا زندگی می‌کند شیفته‌ی پیرشالیار شده و هنگام عزیمت به دیار خود، از پیرشالیار درخواست یادگاری می‌کند تا همیشه در فکر ایشان باشد. پیر که چیزی درخور توجه ندارد،‌ مشتی ریگ از سنگ سفیدی که در کنارش قرار دارد به او می‌دهد. مرد به روستای خودش مراجعت کرده ولی در مرور زمان متوجه می‌شود که هرچه می‌کارد چندین‌برابر برداشت می‌کند،‌ حیوانات‌اش رو به زیادی می‌روند و خیر و برکت به خانه‌اش سرازیر شده است. مرد بعد از مدتی نزد پیرشالیار مراجعت می‌کند و ماجرا را شرح می‌دهد. اهالی روستا داستان را می‌شنوند و از آن به بعد آن سنگْ مقدس می‌شود و اهالی هر ساله قطعه‌هایی از آن را به عنوان تبرک به خانه‌های خود می‌برنند.
در ادامه‌ی مراسم هنگام ظهر در همان مکان که مراسم برگزار می‌شود، نهار نیز خورده خواهد شد. برخلاف مراسم عروسی پیرشالیار هیچ خانواده یا طایفه‌ای متولی این کار نیست. مردم روستا به صورت خودجوش هر کدام یکی از دو غذای «دولمه» یا «کیلانی» را طبخ کرده و به مهمانان این مراسم می‌دهند. در سال‌های اخیر که جمعیت مهمان‌های مراسم رو به زیادی نهاده است بعضی از وقت‌ها در کنار مردم، دهیاری روستا از مردم پول جمع کرده و غذای مراسم را تهیه می‌کند.

اعتقادات مردم
نه تنها در اورامان، بل‌که در تمام کُردستان و نیز بسیاری از مناطق ایران، روال بر این بوده که مردمِ معتقد به بزرگان دینی، با توجه به علایق و اعتقاداتاشان نسبت به آن‌ها، موارد معجزه‌گونی را می‌بینند و می‌شنوند که خود حائز اهمیت است. حول و حوش شخصیت پیرشالیار نیز افسانه‌ها و داستان‌هایی وجود دارد که در این‌جا به تعدادی از آن‌ها اشاره می‌کنیم.
ـ حدود 35 سال پیش یعنی زمانی که 12 سال داشتم پدرم [یکی از زیروان‌ها] یک گاو نر جهت ذبح در مراسم پیرشالیار از شهر نودشه خریده بود. هنگامی که گاو را به خانه آورد ما هم خودمان یک گاو نر داشتیم که از لحاظ جثه و گوشت با گاو نذری خریداری شده یکسان بود با این تفاوت که گاو نذری قدرت و نیروی بیشتری داشت. پدرم گاو نذری را برای شخم زدن مناسب‌تر دانست و تصمیم گرفت گاو خودمان را به جای گاو نذری قربانی کرده و گاو خریداری شده را برای خودمان نگاه دارد. فردای آن روز هنگامی که پدرم برای علف دادن به گاو‌ها رفته بود با فریاد از طویله خارج شد و ما دیدیم که گاو نر خودمان مُرده بود. این نتیجه‌ی اشتباهی بود که پدرم مرتکب شده بود و خداوند به این صورت ما را متوجه کرد که گاو نذری باید همان باشد که به نیّت پیرشالیار خریداری شده و جثه و گوشت آن مهم نیست. (خانم کافیه رستم‌زاده)
ـ در یکی از روزها مشغول شیردادن به بچه‌ی شیرخواره‌ام بودم که بعد از سیر شدن بچه هنگام پا شدن تکه‌ای از زیورآلاتم در چشم فرزندم فرو رفت و من که نیم‌خیز شده بودم چشم فرزندم تقریباً از حدقه درآمده بود. بسیار ترسیده بودم و تنها چیزی که به نظرم رسید کمک گرفتن از پیرشالیار بود. فرزندم را در آغوش فشردم و از ته دل پیرشالیار را فریاد کشیدم و نذر کردم که یک رأس حیوان را در مراسم پیرشالیار قربانی کنم. بعد از چند لحظه با ترس و بیم فرزندم را از آغوش جدا کردم. با کمال تعجب و خوشحالی دیدم که چشم بچه‌ام بدون یک قطره خون‌ریزی سرجایش رفته و کاملاً خوب شده است بدون این‌که از درد ناله کند. (خانم سیران)
ـ یک روز تابستان هنگامی که پدرم گله را به چرا برده بود، گله به طور ناگهانی و به دور از چشم پدرم وارد زمین کشاورزی همسایه شد. همسایه به این دلیل به پدرم ناسزاهای فراوانی گفت. بعد از این ماجرا بود که مرد همسایه حدود یک ماه دچار تب شدید شد. در یکی از شب‌ها پیرشالیار به خواب آن مردم می‌رود و در جواب او که چرا به این وضع درآمده‌ام، پیرشالیار جواب می‌دهد که علت بیماری شما ناسزا گفتن به محمد زیروان (پدرم) است و شما باید نزد ایشان رفته و طلب بخشش بکنید. مرد همسایه نزد پدرم آمد و طلب بخشش کرد و شفا یافت. (خانم کافیه رستم‌زاده)
ـ مردم روستا نقل می‌کنند که پسر پیرشالیار که کرامات را از پدر به ارث برده بود بدون نیاز آن را به معرض نمایش می‌گذاشت. مثلاً در سال‌روز‌های مراسم از محل مراسم به دره‌ی آن طرف روستا که محلی‌ است به نام «پیراله» پرواز می‌کرد. پیرشالیار از این کارها ابراز ناراحتی می‌کرد اما فرزند خودسر به کار خود ادامه می‌داد. پیرشالیار به فرزندش می‌گوید «غیب شو» و پسرش ناپدید می‌شود و دیگر هیچ‌کس نشانی از او پیدا نمی‌کند. (اهالی روستا)
ـ در مراسم پیرشالیار،گندم‌های نذری را نزد خانواده‌ی زیروان نگه‌داری می‌کنند. یکی از فرزندان زیروان از گندم‌های نذری برداشته و به مرغ‌ها می‌دهد. مرغ‌ها بلافاصله بعد از خوردن گندم‌ها مسافتی را پرواز می‌کنند بعد سقوط کرده و می‌میرند. (سعدی طاهری)
ـ مردم روستا معتقد هستند که در روز مراسم پیرشالیار، به امداد غیبی پیرشالیار هر تعداد از مردم وارد خانه‌ی ایشان شوند، باز جا برای تعداد بیشتر هست و هیچ وقت پُر نمی‌شود. (اهالی روستا)
داستان‌های پیرامون پیرشالیار بسیار زیاد است که در این‌جا تنها به گوشه‌ای از آن‌ها اشاره کردیم. از دیگر داستان‌ها می‌توان به داستان های پیرامون کشتن دیو و راندن آن از خانه‌ها با امداد از پیرشالیار، شفای بیماران، باز شدن بخت دختران، رسوا شدن اشرار و ... اشاره کرد.

آسیب‌شناسی مراسم‌های آیینی روستای اورامان تخت
مراسم پیرشالیار دارای پیشینه‌ای هزار ساله و ریشه‌های چند هزار ساله است. این مراسم در طول زمان با عقاید اسلامی آمیخته شده و البته اسطوره‌های بومی نیز وارد آن شده است. برای پی بردن به اصل مراسم پیرشالیار باید پژوهش‌های متعدد و وسیعی انجام پذیرد که پژوهش حاضر شاید مقدمه‌ای بر این تحقیقات باشد.
در این فصل ما آسیب‌شناسی مراسم را به دو بخش تقسیم می‌کنیم. یکی آسیب‌شناسی مراسم از لحاظ چگونگی برگزاری آن و دیگری آسیب‌شناسی مراسم از لحاظ جذب گردشگر است.

آسیب‌شناسی مراسم‌ها از لحاظ شیوه‌ی برگزاری
هم‌چنان که اشاره شد باید مراسم پیرشالیار را خارج از تعصبات مذهبی، ‌که در طول زمان ایجاد شده بررسی کرد. برای نیل به این هدف نیز باید ریشه‌های تاریخی و باستانی این مراسم را دو باره احیا کرد تا به توان به استمرار این مراسم به دور از اضافات زمانه امیدوار شد.
ـ مراسم پیرشالیار با وام‌دار بودن به آیین‌های زرتشتی و میترایی که دارد در گذشته به صورتی برگزار می‌شد که بیشتر دَین خود را به این آیین‌ها ادا می‌کرد. یکی از این موارد برگزاری مراسم در فضایی شاد و رقص‌وار بود. هم‌چنان که از نام مراسم برمی‌آید باید فضای عروسی حاکم باشد. در گذشته مردم مراسم را هم‌چون یک عروسی تلقی می‌کردند، عروسی‌ی که نمادهای دینی در آن اولویت داشتند ولی بالاخره نوعی از عروسی بود. در این مراسم در گذشته مردم در این مراسم دست به شادی و پایکوبی و ترانه‌خوانی می‌زدند که امروزه جای آن خالی است.
برای احیای این مراسم تأکید بر شاد بودن و ترانه‌خوانی و رقص،‌ از اولویت اول برخوردار است. به صورتی که مردم بدانند که این مراسم جای کارهای دراویش و خوارق‌عاداتشان نیست بل‌که مراسمی است که در آن مردم به یاد پیرفرزانه‌ی خود دست به شادی و هلهله و رقص می‌زنند.
ـ با تأکید بر ریشه‌های زرتشتی این مراسم و با توجه به مستندات، در گذشته‌ی نه‌چندان دور نیز در این مراسم آتش روشن می‌کردند. این آتش توسط متعصبین روستا امروزه خاموش شده است و دیگر حتی مردم نیز از آن حرفی به میان نمی‌آورند. این اعمالِ قدرت افراد متعصب در جهت تغییر مراسم عروسی پیرشالیار ضربه‌ی بزرگی به آن می‌زند که جبران ناشدنی است. امروزه افراد زیادی از شهرهای مختلف ایران با دید گردشگری به این مراسم می‌آیند؛ تغییر در این مراسم و تطبیق آن با اعتقادات مسلط امروزی در منطقه تنها می‌تواند کاهش این گردشگران و تعصب مذهبی را افزایش دهد.
ـ از دیگر آسیب‌هایی که در چند سال اخیر به این مراسم وارد شده، حذف شدن «سرچوپی» از مراسم است. در گذشته آقای «احمد بیاخ» سرچوپی مراسم بود که بعد از مرگ ایشان دیگر جایگزینی برای ایشان در نظر گرفته نشده است. با توجه به نظم و نسق و سلسله مراتبی بودن مراسم، این حذف، می‌تواند آسیب جبران‌ناپذیری به آن وارد کند به صورتی که در آینده مردم هیچ تصوری از سرچوپی نداشته باشند.
ـ در گذشته‌ای نه چندان دور در مراسم «کوته‌کوته» که مفصل به آن پرداختیم بچه‌ها صورت خود را سیاه کرده و پاچه‌ی شلوارشان را بالا می‌کشیدند و در کل آرایش ظاهری خود را تغییر می‌دادند. این امر امروزه به کلی فراموش شده و دیگر انجام نمی‌گیرد. در فصل قبل احتمال ارتباط با مراسم هالوین ذکر شد. اما آن‌چه مهم است و در این پژوهش به آن اشاره نکردیم، تفحص دیگر پژوهشگران بر این موارد مردم‌شناختی است که می‌تواند در آینده راهگشا باشد. ولی متأسفانه با از بین رفتن آن‌ها دیگر موردی برای پژوهش نیز باقی نمی‌ماند.
ـ با گذر زمان سن شرکت‌کنندگان در مراسم «خبر»، «کوته‌کوته» و «کلاو روچنی» پایین آمده است. در گذشته در این مراسم حتی افرادی تا سن 18 سالگی نیز شرکت می‌کردند که امروزه این کار برای آن‌ها کسرشأن محسوب شده و آن را به سنین پایین‌تر ارجاع داده‌اند. این طرز تلقی نشان از پایین آمدن اهمیت مراسم در بین اهالی است.
ـ اقلام و مواردی که اهالی به بچه‌ها می‌داند بسیار تغییر یافته است. بیسکویت، شکلات، پفک و ... اقلامی است که بیشترین درصد را داشت. منطقه‌ی اورامان که تاچندی پیش به دلیل خودکفا بودن شهره بود امروزه وابستگی خود را حتی در دادن این اقلام به بچه‌ها نشان می‌دهد. بچه‌ها دیگر گردو، توت، برگ زردآلو و دیگر مواردی که مردم خود جمع‌آوری و درست می‌کردند نیستند.
ـ از آسیب‌های دیگری که در گذر زمان به این مراسم وارد شده عدم اعتماد و همیاری در بین برگزارکنندگان مردم روستاست. عدم اطمینان به زیروان برای جمع‌آوری پول و گردو بارها مطرح شده و عکس‌العمل‌هایی را در پی داشته است.
ـ سنگ مراسم «کومسای» که در بیرون روستا و در فضایی باز قرار دارد امسال متأسفانه محصور شد که مشکلات بسیاری را در پی داشت. دور تا دور این سنگ را در فاصله‌ی بسیار کمی تا اتفاع زیادی سنگ‌چین کرده و دیوار ساخته‌اند. مراجعین برای ادای نذر و شکستن سنگ بسیار دچار مشکل می‌شدند. بی‌نظمی زیادی در پی ساختن این دیوار ایجاد شده که برای خود مردم هم جای سؤال است که ساختن این دیوار به چه دلیل بوده است.

آسیب‌شناسی مراسم‌ها از لحاظ جذب گردشگر
امروزه نه تنها در ایران بل‌که در همه‌جای جهان،‌ پدیده‌ی گردشگری به اولویت‌های اقتصادی و فرهنگی تبدیل شده است. اشاعه‌ی فرهنگی هر ملت و نیز وارد شدن پول به اقتصاد آن، از نتیجه‌های بی‌واسطه‌ی گردشگری است. در بسیاری از کشور‌ها و نیز شهرهای خود ایران سرمایه‌های هنگفتی به این امر اختصاص می‌یابد که صد البته در گذر زمان بهره‌دهی آن نیز سرشار است.
متأسفانه جذب گردشگر در طی مراسم عروسی پیرشالیار بسیار ضعیف و نارس است. در این مدت ما هیچ طرح گردشگری جامعی که به صورت جدی مطرح شده باشد که شاهد نبوده‌ایم.
ـ از آسیب‌های این بخش می‌توان به بی‌نظمی در طی مراسم اشاره کرد. هجوم مردم برای دیدن مراسم پیش‌بینی نشده و این خود باعث مشکلاتی برای گردشگران شده است. طی مصاحبه‌هایی که با آن‌ها داشتیم بسیاری از آن‌ها دیگر مایل برای برگشتن در سال‌های دیگر برای دیدن مراسم را نداشتند.
ـ‌ نبود فضای مناسب برای اجرای مراسم از دیگر موضوعاتی بود که گردشگران به آن اشاره داشتند. اگر بخواهیم و تمایل داشته باشیم که این مراسم به به صورت جدی در راستای جذب گردشگری برنامه‌ریزی کنیم باید فضای مناسبی را برای برگزاری مراسم در نظر بگیریم. فضایی که گردشگر در آن احساس راحتی و امنیت داشته باشد و از گم شدن تلفن همراه و یا شکستن دوربین‌هایشان در امان باشند!
ـ فضای روستا از دیگر مواردی است که چشم‌انداز روستا از آن آسیب دیده است. لوله‌های آب به مانند کابل‌های برق از بالا طراحی شده‌اند. به صورتی که همه‌ی فضای بالای سر گردشگران را لوله‌های پلاستیکی اشغال کرده به بدون هیچ نظمی چشم گردشگران را آزار می‌دهد.
ـ بهداشت روستا نیز از دیگر موارد مطروحه است. در مراسم «ذبح حیوانات نظری» هیچ‌گونه اقدامی برای مهار کردن خون‌ حیوانات نیست. آن‌جا گردشگی مجبور است در میان خون حیوانات قدم بردارد که خود باز مشکل ساز است.
ـ در کل پیشنهاد گردشگرانه‌ای که پژوهش حاضر دارد حول و حوش برنامه‌ریزی و هماهنگی برای انجام مراسم است. این مراسم باید رنگ و بوی تاریخی و باستانی خود را در درجه‌ی اول حفظ کند و بعد شیوه‌ی برگزاری آن مقبول گردشگران باشد. گردشگری که کیلومترها راه را پیموده،‌ انتظار دارد مراسم باستانی را ببیند که صحبت آن را در جاهای مختلفی شنیده و باز انتظار دارد که امکانات رفاهی در اختیار او قرار گیرد. مورد دیگری در باید به آن اشاره کرد حواشی گردشگری مراسم است. درست است که گردشگر به بهانه‌ی دیدن مراسم به منطقه می‌آید ولی مهم این است که ما با حواشی مراسم او را هرچه بیشتر در منطقه نگاه‌داریم. فروش صنایع دستی، ساختن مرکز تفریحی سنتی و ... از مواری است که هم گردشگر را با فرهنگ بومی ما آشنا می‌سازد و هم به رونق اقتصادی منطقه کمک می‌کند. پیشنهاد‌های گردشگری برای این مراسم باید به صورت جدی توسط متخصصان این امر مورد مطالعه قرار گیرد که در این پژوهش تأکید بر مطالعه‌ی مردم‌شناختی مراسم بود تا بحث گردشگری؛ و به همین دلیل مطالعه‌ی ساختارمند بحث گردشگری را به متخصصان این صنعت واگذار و پیشنهاد می‌کنیم.
امیر صادقی _ مصطفی طاهری

قرآن تاریخی نگل


قرآنی در روستای نگل وجود دارد که جمع کثیری از مردم را هر روزه به سوی خود می‌کشاند. این روستا یکی از روستاهای دهستانی
به همین نام از بخش کلاترزان شهرستان سنندج است. طول جغرافیایی روستای نگل 46 درجه و 31 دقیقه و عرض جغرافیایی آن 35 درجه و 18 دقیقه است. این روستا در ارتفاع 1352 متری از سطح دریاهای آزاد قرار دارد و برای رفتن به آن‌جا ‌بایستی از سمت غربی سنندج 65 کیلومتر به طرف مریوان را طی کرد. جمعیت این روستا حدود 2000 نفر (450 خانوار) است؛ نمای آن رو به جنوب و بر زمینی سنگلاخی بنا شده است. امرار معاش روستاییان از راه کشاورزی می‌باشد ولی امروزه بیشتر جوانان برای کسب درآمد به شهرهای دیگر کوچ می‌کنند. از نظر پوشش گیاهی این روستا در بین زمین‌های کلاترزان و کوه‌های پُر از درخت ژاورود غربی و سروآباد واقع شده است. این روستا در میان کوه‌های کره میانه، فژاکان، دبه‌ر، ده‌بم و نه‌وکه قرار گرفته است. رودخانه‌ی کوماسی در این منطقه واقع شده است که قبل از آلودگیْ محل تفریح و شنای اهالی روستا بود.
درمورد پیشینه‌ی تاریخی قرآن و روستا با توجه به منابع و مآخذ تاریخی استان اطلاعات دقیقی در دست نیست؛ تنها منبع ما کتاب‌ تاریخی تحفه ناصریه است. در این کتاب‌ چنین آمده است: «یکی از دهات این بلوک که نگل نام دارد مسجد قدیمی است که به مسجد عبدالله عمر یا عبدالله عمران مشهوراست و قرآنی در این مسجد هست خیلی بزرگ به خط کوفی نوشته شده است».
در داخل مسجد روستای نگل، قرآن خطی از دوران گذشته وجود دارد که بنا به اعتقادات و باورهای مردم یکی از چهار قرآنی است که در زمان خلیفه‌ی سوم به رشته‌ی تحریر درآمده و به چهار اقلیم دنیا فرستاده شده است؛ اما براساس شواهد و شیوه‌ی نگارش و اعراب‌گذاری آن احتمالاً این قرآن متعلق به سده‌ی چهارم یا پنجم ه.ق باشد. شایان توجه است که بنا به قولی اولین اعراب‌گذاری قرآن در زمان خلافت حضرت علی برای جلوگیری از قرائت اشتباه آن صورت گرفت.
چگونگی انتقال این قرآن به روستای نگل روشن نیست اما با توجه به گفته‌ها و حکایات عامه، در زمان صفویه
چوپاني در اين منطقه مشغول چراي گوسفندان بوده كه ناگهان گُل بسيار زيبايي، توجه او را به خود جلب مي‌كند. وقتي گُل را از زمين بيرون مي‌آورد و خاک‌های اطراف آن را کنار می‌زند، چاله‌اي پديد مي‌آيد و صندوقچه‌اي مي‌بيند. چوپان كه به تنهايي نمي‌تواند صندوقچه را بيرون آورد، اهالي روستا را خبر مي‌كند. مردم، صندوقچه را بيرون مي‌آورند و قرآن بزرگي در آن صندوقچه می‌یابند که گویا بر پوست آهو نوشته شده است. اهالیْ این امر را به فال نیک گرفته، در همان مکان مسجدی می‌سازند و روستای نگل نیز که چند کیلومتر دورتر از مکان امروز آن است را به محل جدید انتقال می‌دهند. مردم بر این اعتقادند چون اين قرآن در اثر توجه چوپان به گُلي زيبا، كشف شده بود، اين محل به «نوگل» معروف شد و مردم، مسجدي به نام «مسجد نوگل» را بنا نهادند كه به مرور زمان به «مسجد نگل» شهرت يافت. برای «نگل» معناهای دیگری نیز یافت شده است از جمله به معنای زمین سنگی و سنگلاخ، هم‌چنین ممکن است تغییر یافته‌ی کلمه‌ی «نیل» به معنی شعله‌ی آتش باشد که نشان از ترویج آیین زردشت در این منطقه دارد.
قطع این قرآنْ رحلی بزرگ، جلد آن چرم و رنگ آن قهوه‌ای تیره است. کاغد صفحات آن ضخیم است و به دلیل تشابهی که به پوست دارد در بین مردم به «پوست آهو» شهرت یافته است. قرآن نگل به خط کوفی نوشته شده و دارای نقطه و اعراب است. از زیبایی‌های این قرآن مطلا بودن سرسوره‌ها و شماره‌های آیات و هم‌چنین مزین بودن به نقوش گیاهی است. طول خود قرآن 38 ، عرض آن 21 و قطر آن 13 سانتی متر می‌باشد. این قرآن طی سالیان گذشته مورد استفاده عموم بوده و چندین بار نیز به سرقت رفته به همین دلیل آسیب‌های فیزیکی و شیمیایی زیادی مانند پارگی، لکه‌های ناشی از اثر انگشت، امضای یابندگان و... دیده ‌است. چند برگ قرآن مذكور پس از سرقت‌های پياپی و هم‌چنين بوسيدن و زيارت آن توسط زايرين از بين رفته است. به دلیل اهمیت تاریخی این قرآن و نیز جایگاه بارز آن در اعتقادات مردم منطقه مقام معظم رهبري براي محفوظ ماندن قرآن از دستبردهاي احتمالي دستور داد جايگاهي محكم و مطمئن براي نگه‌داري اين قرآن بسازند. هم‌اکنون قرآن در محفظه‌ی شیشه‌ای ضد گلوله بدون شرایط محیطی از نظر دما و رطوبت نگهداری می‌شود و نیاز مبرمی به انجام امور حفاظتی و تحقیقاتی احساس می‌شود. قرآن مزبور در سال‌ 1371 به سرقت رفت که با تلاش نیروی انتظامی کشف و طی مراسم باشکوهی با شرکت هزاران نفر از مردم به محل خود برگردانده شد؛ در این مراسم ده‌ها رأس گاو و گوسفند قربانی شد. آخرین بار نیز که در مرداد ۱۳۸۳ از مسجد روستای نگل به سرقت رفته بود، اواخر آذر ۱۳۸۳ در جهرم در استان فارس کشف شد. اهالی روستای نگل تمایلی ندارند که قرآن در اختیار میراث فرهنگی باشد و ترجیح می‌دهند قرآن در محل اصلی خود یعنی مسجد روستای نگل نگهداری شود. چند سال پیش هیأتی از تهران برای مطالعه، بررسی و مرمت این اثر تاریخی به روستای نگل مراجعت کردند که بعد از بررسی اثر متأسفانه مردم منطقه از مرمت آن توسط این هیأت خودداری کردند.
قرآن نگل يكی از مهم‌ترين جاذبه‌های گردشگری استان كردستان است و نزد مردم منطقه ابعاد معنويی اين اثر، ارزشی بسيار دارد. مردم اعتقاد زیادی به این کلام الهی دارند و در حل مشکلات و گرفتاری‌های زندگی خود از آن یاری می‌جویند و قسم دروغ به آن را گناهی بزرگ و نابخشودنی می‌دانند. روستای نگل به‌دليل وجود اين قرآن، روزانه ميزبان صدها تن از مشتاقان و علاقه‌مندان آثار مذهبی و تاريخی است. اين قرآن هم‌اكنون تحت نظارت سازمان اوقاف بوده و هيئت امناي مسجد از آن نگهداري می‌کنند.
امیر صادقی

مردم‌نگاری مراسم سمنوپزان در روستای قلعه

مقدمه
عید نوروز به عنوان یکی از اعیاد ملی ایرانیان همواره همراه با مراسم و آیین‌های مختلف است. نوروز علاوه بر دارا بودن مفاهیم طبیعی،‌ ريشه‌هاي مقدسي از اميد و بركت را نيز داراست. از مراسمی که ایرانیان با فرارسیدن نوروز توجه خاصی به آن نشان می‌دهند پخت غذاهایی است که برآمده از تجلی حیات انسان است. یکی از این غذاها سمنو است.
پژوهش‌های مختلف نشان می‌دهد که سمنو ریشه در ایران باستان داشته و نماد زایش و باروری گیاهان است. به بياني ديگر سمنو نمادي است از فراواني و برخاسته از قدرت و مبارزه با ضعف. به همین دلیل است که یکی از هفت سین‌های سفره‌ی عید سمنو می‌باشد.
اما آن‌چه که دراین نوشته‌ مد نظر ماست پخت سمنو به نیت خاصی است که هر از چندگاه مردم مبادرت به درست کردن آن می‌نمایند. مراسم اصلی سمنوپزان همیشه در فصل بهار بوده و اگر در فصول دیگر سال اقدام به درست کردن آن نمایند معمولاً با حجم کم و مراسمی فرعی به حساب می‌آید.
در استان کُردستان نیز که همیشه خاستگاه برگزاری آیین‌های کهن ایرانی بوده،‌ مراسم سمنوپزان با تفاوت‌هایی نسبت به دیگر استان‌های ایران برگزار می‌شود. این مراسم در اکثر شهرستان‌های استان به صورت محدود و در شهرهای بیجار و قروه به صورت گسترده انجام می‌پذیرد. دلیل این امر را نیز باید دینی کردن سمنوپزان در دوران اسلامی دانست که بیشتر همراه با آداب و اعتقادات اهل تشیع است. اما هم‌چنان که شواهد یاری می‌کند در دیگر شهرستان‌ها نیز هر از چندگاهی خانواده‌ها برای اجابت نذرشان مراسم سمنوپزان را البته با تفاوت‌های زیادی نسبت به دو شهر قید شده برپا می‌کنند.
در پژوهش حاضر،‌ روستای قعله از توابع قروه به عنوان نمونه‌ی موردی انتخاب شده است. در این روستا سالیان متمادی این رسم با حضور صدها نفر از معتقدان به آن با شور و حرارت خاصی برگزار می‌شود. برای انجام این مهم ما به سراغ یکی از سمنوپزان قدیمی این روستا رفته،‌که تحقیق حاضر حاصل تلاش‌های ایشان است.

1ـ تاریخچه‌ی مختصری از مراسم سمنوپزان
سمنو به عنوان یکی از خوراک‌های ایرانی، ‌ریشه در تاریخ کهن این مرز و بوم دارد و به مانند دیگر عناصر فرهنگی دارای پشتوانه‌ای از اعتقادات و آیین‌های مختلف است. دانستن تاریخچه‌ای از هر رسم فرهنگی ما را در درک هر بیشتر آن یاری می‌دهد. خوشبختانه در پیشینه‌ی تحقیقی این پژوهش، کارهای میدانی بسیاری از دیگر مناطق ایران به چشم می‌خورد که ما را در درک هر چه بیشتر این رسم کهن کمک می‌رساند. به همین دلیل و نیز امتناع از دوباره کاری،‌ در این قسمت از پژوهش حاضر، پیشنه‌ی سمنو در ایران باستان و نیز ایران اسلامی را با جرح و تعدیل و اضافاتی از نگارنده‌ی این سطور از نوشته‌ی خانم زهراشعربافچی‌زاده وام خواهیم گرفت.

1ـ1پیشینه‌ی سمنو در ایران باستان
چنان که در نوشته‌ها و گفته‌ها آمده است از گذشته‌های دور، آریایی‌های ساکن در فلات ایران، روز نخست از نوروز را به سرور و شادمانی سپری می‌کردند.فلسفه‌ی پیدایش نوروز هر چه که باشد مردم آن را فرخنده دانسته و به شادمانی و سرور برگزار می‌کنند. آن‌ها بر این باور بوده‌اند که در این ایام همه‌ی زمین از درد و رنج پیراسته شده است. آن‌ها خوانی گسترانیدند و هفت شیء مقدس و متبرک به خوش یمنی و مبارکی هفت یاور جاویدان (امشاسپندان) هرمزد، در آن نهادند. این رسم هر سال مایه‌ی سرور ایرانیان شد که در حقیقت یادگاری از روزگار شادکامی است.
تأثیر مادی و معنوی نوروز بر ارزش‌های گونه‌گون زندگی ایرانیان چنان بوده است که اگر چه بعضی روایت‌ها و تعابیر، این سنت را به سایر جاها نسبت می‌دهند، اما نتوانسته‌اند از نیروی آن بکاهند یا آن را ویژه‌ی خود سازند؛ چرا که هیچ سنتی به زیبایی و کهنسالی نوروز نیست و هیچ امری، وحدت ملّی را تا این پایه و مایه تقویت نمی‌کند، طوری که بلوکباشی در کتاب خود «نوروز جشن نوزایی و آفرینش» خاستگاه و بن‌مایه‌ی بسیاری از رفتارهای آرمانی ـ آیینی را در جشن و آداب نوروزی جستجو می کند و بیان می‌دارد «این رفتار‌های آرمانی ـ آیینی در گذر زمان دگرگونی یافته و در هر دوره و هر مکان صورت و معنای خود را با ساختار اجتماعی ـ فرهنگی جامعه‌های آن دوره و مکان تطبیق داده و در رهگذر این سازگاری چیزهایی از دست داده و چیزهایی تازه گرفته و به شکل کنونی درآمده است.» (بلوکباشی، نوروز جشن نوزایی و آفرینش،ص 11)
به طور کلی، در فرهنگ شادی‌آفرین ایرانی، شور نوروزی، چنان ژرف و زیباست که کوله باری از مهربانی، کوشش و صداقت و عشق به هم نوع را به همراه دارد و آن چنان که در «فلسفه هفت سین» آمده است: «بنا بر روایت‌های مذهب زرتشت، داستان سپندان یا هفت امشاسپند، الگوی هفت سین نوروز است و این اسطوره از همان زمان نشأت گرفته است؛ با اندک اختلافی می‌بینیم که در روزگار ما هم اشیایی که بر سر سفره نهاده می‌شود یادگار اندیشه‌های روزگار باستان است که در این جشن ایرانیان، انسان را به خداخواهی، توانایی و تواضع دعوت می‌کنند و آرمان‌خواهی و مردم‌گرایی در هر یک از این نهادها به روشنی به چشم می‌خورد.» (دادخواه، نوروز و فلسفه هفت سین، ص160)
همان‌طور که می‌دانیم هر کدام از سین‌های «هفت سین» نمادی مقدس و روحانی هستند که مایه‌ی جاودانگی، طراوت و شادابی و برکت زندگی تا سال دیگر و خوانی دیگرند؛ و اما سمنو در گذشته‌های دور و در ایران باستان، از جوانه‌های تازه رسیده‌ی گندم که تقدسی به وسعت تاریخ بشر دارد، تهیه می‌شده است و آن را نماد زایش و باروری گیاهان می‌دانستند و البته آن چیزی که حضورش مایه‌ی زندگی با برکت می‌شود؛ به بیانی دیگر نمادی می‌شود برای فراوانی و قدرت و مبارزه با ضعف. «آدمی در کشاکش زندگی خود و مبارزه با طبیعت می‌بایست نیرومند و قوی باشد. سمنو که آن را غذای «مرد آفرین» نیز گفته‌اند، بدون آن که هیچ شیرینی مضاعفی به آن افزوده شود، با جوانه‌ی گندم تهیه می‌شود و غذایی بسیار قوی و پر انرژی است.» (دادخواه ،نوروز و فلسفه هفت سین، ص162) و از آن‌جا که برای مقابله با قهر طبیعت و سختی‌ها، قدرت و توانایی، مهم‌ترین و لازم‌ترین عنصری است که می تواند ما را در برابر ناملایمات پوشش دهد. این نماد راستین در خوان نوروزی هدیه‌ای است به جامعه تا قدرت و استواری خویش را نگه‌داری و تا سال دیگر به نیکویی گذران کند.
پس دانستیم که، هر یک از حاضران خوان «هفت سین» بازتاب باورهای ایرانیان به ویژه امشاسپندان است. آناهید «الهه‌ی باروری» با آب باران «نیسان» که نشانه‌ی امشاسپند خرداد (هئورتات) است، نماینده‌ی این مناسبت می‌شود و آب سمنو که وجودش برای خوان نوروزی، ضروری است از نیسان که مظهر باروری است برگرفته می شود و چنان مقوی نیرومند قوای جنسی دانسته می‌شود که برخی آن را «نیروی رئیس خانواده» می‌خوانند؛ چرا که سمنو را فقط زنان تهیه می‌کنند و در هنگام طبخ، رسم چنان بوده که هیچ مرد بالغی حضور نداشته باشد و زنان، خواست‌ها و نیت‌هاشان را از الهه‌ی باروری و برکت (آناهید) خواستار می‌شوند.

1ـ2 پیشینه‌ی سمنو در دوران اسلامی
آیین‌های نوروزی، با فروکاست برخی شادی‌ها و خوان نوروزی، با افزایش برخی اقلام که نماد فرهنگی دینی و مذهبی است، منجر به پابرجایی آن تا امروز شده است و حتی در صورت درهم آمیختگی با فرهنگ‌های دیگر نیز، بسیاری خود را حفظ می‌کند.
در این دوران نیز ایرانیان مسلمان، نوروز را مانند نیاکان خود به جشن و سرور می‌گذراندند و در برگزاری آیین و مراسم و گستردن خوان پُر برکت نوروزی، هم‌چنان پافشاری داشتند.
بلوکباشی نیز در کتاب خود «نوروز جشن نوزایی و آفرینش» علاوه بر تأکید این مسئله مبنی بر اعتقاد و اصرار ایرانیان به وجود چنین خوانی، بیان می‌کند که این آداب و رسوم با توجه به ساختارهای اجتماعی ایرانیان به وجود چنین جشن و چنین خوانی، بیان می‌کند که این آداب و رسوم با توجه به ساختارهای اجتماعی در گذر زمانه، دچار دگرگونی بسیار می‌شود و جنبه‌های گونه‌گونی نیز از آن کاسته یا بر آن افزوده می‌شود. او بیان می‌کند: «در دوران اسلامی، به ویژه در دوره‌ی صفوی (از 907 تا 1148 ه.ق)، جشن و آیین نوروزی با برخی از آئین‌ها و آداب اسلامی در آمیخت و رنگ تازه و مفهوم دینی گرفت. برای اعتبار بخشیدن به رفتارهای مسلمانان در آیین‌های نوروزی و شرعی و روا دانستن آن‌ها مجموعه‌ای حدیث و روایت در چگونگی پیدایی نوروز و ارزش و اعتبار و تقدس آن نقل و گردآوری کردند. این حدیث‌ها و روایات، شأن و منزلت نوروز و آیین‌های مربوط به نوروز را در نزد شیعیان ایران بیش از پیش بالا برد و به آن‌ها اهمیت بخشید. بنا بر روایت‌های علمای شیعه، نوروز یک روز مقدس و الهی به شمار آمده است.» (بلوکباشی، نوروز جشن نوزایی و آفرینش، ص33) و پیرو آن آداب و رسوم و از جمله خوان نوروزی و آن‌چه در آن است، همه اهورایی و مقدس می‌شوند و رنگ و بوی مذهب به خود می‌گیرند؛ چنان که سمنو و شیرینی بی‌شکر افزوده‌اش در این دوران نشان از توجه و عنایت فاطمه زهرا (س) است به زنانی که نیت پخت و یا آرزویی در سر داشته‌اند. در حقیقت در این دوران، ورجاوند و فرشته‌ی آب‌ها و زندگی و کسی که پناهگاه فکری و روحانی زنان حاضر بر سر دیگر سمنو می‌شود، فاطمه زهرا (س) (زهرا= زهره، نیز نام سیاره ونوس/ آناهید) هموکه مهریه اش، آب‌های زمین است و شیرینی سمنو از اثر انگشت اوست و اگر لطف و مهربانی‌اش شامل حال زنان حاضر شود و آن‌ها در آینده ای نزدیک به آرزوهایشان برسند، این اثر انگشت را بر دیگ خواهند دید.
و امروز، ایرانیان شیعه بنا بر رسم دیرینه‌ی نیاکان خویش و سنت‌های دینی خود، روز نخست از فروردین را مقدس و ارزشمند می‌شمارند و آداب آن را از جمله گستردن خوان نوروزی را با فرهنگ اسلامی ـ ایرانی، آمیخته برگزار می‌کنند و هنوز سمنو یکی از «سین»‌های ارزشمند سفره‌ی هفت سین به شمار می‌رود که با آداب ویژه‌ی خود به سفره می‌نشیند و مایه‌ی برکت و زندگی تا سال دیگر و خوانی دیگر می‌شود.


مراسم سمنوپزان در روستای قلعه
روستای قلعه از توابع شهرستان قروه است که در تقسیمات کشوری جزء استان کُردستان محسوب می‌شود. جمعیت این روستا بالغ بر 1500 خانوار است. زبان آن‌ها کُردی است و به گویش اورامی که مقداری تغییر یافته صحبت می‌کنند. ظاهراً در زمان سلاطین قدیم مردمان این روستا از منطقه‌ی اورامانات کوچ داده شده و به مرور زمان به مذهب تشیع گرویده‌اند.
امسال در تمام روستا فقط سکینه خانم است که مراسم سمنوپزان را برپا کرده. ایشان 51 سال سن دارند و در همین روستا به دنیا آمده‌اند. به گفته‌ی خودشان 21 سال است که مرتب مراسم سمنوپزان را برگزار کرده و بنا دارد تا عمرشان به دنیا باقی‌ست این کار را ادامه دهند.
این مراسم معمولاً در 15 روز انجام می‌گیرد. اهالی معتقدند که سمنو مهریه‌ی فاطمه‌ی زهرا(س) است. در اصل این مراسمْ مراسمی زنانه است و مردان حدالمقدور از آن دور نگه داشته می‌شوند. به گفته‌ی اهالی این مراسم نوعی عروسی و پایکوبی است. زنان دور سمنو جمع می‌شوند، ‌هلهله می‌کنند و می‌رقصند. اما در حال حاضر در کمتر مراسمی این نوع بزن و بکوب دیده می‌شود. یکی از خانم‌ها بر این نظر بود که در سال‌های اخیر در ایران این مراسمِ شادی و سور بیشتر تبدیل به مراسم دعا و روضه شده و کمتر در آن به پایکوبی پرداخته می‌شود.
مراسم امسال (1388) در چهارده روز برگزار شد که ما تنها در سه روز آخر که روزهای اصلی برگزاری مراسم و گردهم‌آیی مردم بود حضور یافتیم؛ اما طی مصاحبه‌های انجام شده گزارشی از یازده‌ روز قبل آن را نیز به صورت مختصر در ابتدا آورده‌ایم.

روز اول: بیست و هشتم فروردین ماه
برای تهیه‌ی سمنو به مقداری که سکینه خانم در نظر داشته، 35 کیلو گندم لازم است. این گندم‌ها باید بهاره بوده و در تهیه‌ی آن دقت کرد که هیچ‌کدام شکسته و ناقص نباشد. دانه‌های گندم ناقص و شکسته را سوا کرده و بقیه را در دو تشت بزرگ می‌ریزند. گندم‌های آماده را باید هفت‌بار بشویند تا تمییز شوند. بعداز شستن گندم‌ها، آن‌ها را در همان دو تشت ذکر شده قرار داده و روی‌شان آب می‌ریزند. در کنار تشت‌های گندم، شمع، آینه و قرآن نیز قرار می‌دهند. شب همان روز به صورت مرتب در کنار گندمِ آب شده نماز می‌خوانند و دعا می‌کنند.

روز دوم، سوم و چهارم (بیست و نهم، سی‌ام و سی‌ و یکم فروردین ‌ماه)
گندم‌ها را که یک شبانه روز است خیس خورده‌اند از داخل تشت‌ها بیرون آورده و روی سه سفره‌ی نخی که پهن شدهْ‌ آماده‌اند به مقدار مساوی ریخته و کناره‌های هر سفره‌ای را هم‌می‌آورند. گندم‌ها باید سه شبانه روز در همین وضع قرار گیرند تا جوانه بزنند. در این مدت هر روز به گندم‌ها آب داده می‌شود.

روز پنجم، ششم و هفتم (یکم، دوم و سوم اردیبهشت ماه)
بعد از سه روز قرار گرفتن گندم‌ها در سفره‌‌های نخی که کناره‌های آن نیز روی گندم قرار گرفته و به صورت بقچه درآمده، باید سفره‌ی بزرگ‌تری را تهیه کرد تا گندم‌های سه سفره‌ی دیگر را روی آن خالی نمود.
گندم‌ها که حالا دارای ریسه‌های زیادی شده‌اند باید توسط دست از هم سوا شوند. بعد از انجام این کار،‌ آن‌ها را در دوازده مجمعه به نیت دوازده امام ریخته و دوازده سفره‌ی نخی را روی آن‌ها می‌اندازند.
گندم‌ها باید تا سه روز به همین منوال قرار گیرند. به مانند مرحله‌ی قبل باید هر روزه به گندم‌ها آب داده شود.

روز هشتم، نهم و دهم (چهارم، پنجم و ششم اردیبهشت ماه)
در هشتمین روز تهیه‌ی سمنو، گندم‌ها سبز شده و بالا آمده‌اند. سفره‌ی روی گندم‌ها را برداشته و تا سه روز، هر روز یک بار مجمعه‌ها را پُر آب کرده به صورتی که دانه‌ی گندم‌ها داخل آب شناور شوند. این کار به خاطر جلوگیری از گندیدن گندم‌هاست. بعد سیرآب شدن جوانه‌های گندم، مجمعه را کج کرده تا آب آن‌ها خالی شود.
همان‌طور که گفته شد این مرحله نیز سه روز به طول می‌انجامد و تهیه‌ی سمنو وارد مرحله‌ی اصلی یعنی پخت آن می‌شود. در طی این روزها سکینه خانم تنها نبوده و اهالی روستا مرتب به سمنو سر زده و در آب دادن آن کمک می‌کنند.

روز یازدهم (هفتم اردیبهشت ماه)
کارهای این روز معمولاً صبح انجام می‌شود ولی امسال متأسفانه به دلیل قطع شدن آب در طول روز، ‌انجام آن به ساعت 17 موکول شد. زنان زیادی در خانه‌ی میزبان جمع می‌شوند که با شربت و شیرینی و چای ازشان پذیرایی می‌شود. در کنار این پذیرایی که میزبان آن را به عمل می‌آورد خود مردم هم که معمولاً دست خالی نمی‌آیند چیزهایی برای خوردن می‌آوردند که در میان جمع تقسیم می‌شود. در این روز خانم مداحی که به مراسم دعوت شده اول حدیث کساء می‌خواند، بعد زیارت‌نامه‌ی فاطمه‌ی زهرا و پس از آن دعای صاحب‌الزمان و در آخر دعای توسل. در هنگام خواندن دعاها همه رو به قبله هستند. در آخرِ دعا به احترام صاحب‌الزمان همگی سر پا می‌ایستند. در پایان مراسم این روز یکی از سمنوها را در میان جمع می‌گردانند و خانم‌ها دست روی آن می‌کشند و صلوات می‌دهند.
در این ساعت گندم‌ها را که بالا آمده‌اند روی زمین پخش کرده تا آبکش شوند. بعد از آبکش شدن سمنوها آن‌ها را با چاقو و دست سوا می‌کنند. سمنوهای وا شده را به وسیله‌ی چرخ سبزی خُرد‌کنی ،‌ چرخ کرده و تفاله‌ی سمنو را هفت بار می‌شویند. آب به دست آمده را از صافی رد کرده و تفاله‌ی آن را جدا می‌سازند. مردم روستا معتقدند که اگر مقداری از این تفاله را در جیب، ‌داخل ماشین و سر در خانه یا طویله بگذارند باعث رزق و روزی شده و برکت می‌آورد. اعظم تفاله‌ی سمنوی امسال توسط دو کشاورز مرد، ‌جهت تبرک برده شد. آن‌ها تفاله‌ها را به نیت داشتن محصول خوب در خاک کشاورزی مخلوط می‌کنند.
شیره‌ی به دست آمده را با 85 کیلو آرد مخلوط می‌کنند. صاف کردن آرد و مخلوط کردنش با آب سمنو وظیفه‌ی دخترخانم‌هاست. سکینه خانم دلیل آن را نامزد بودن حضرت فاطمه(س) در هنگام درست کردن سمنو می‌داند.
آرد مخلوط شده با آب سمنو را با دست صاف کرده و آن را داخل دو دیگ مسی بزرگ می‌ریزند. تمام این کارها به صورت جمعی انجام می‌شود به صورتی که دست‌های متعددی برای بردن ثواب توی دیگ می‌رود.
امسال نیز مانند چند سال گذشته حجم زیاد سمنو باعث شد تا از دو دیگ استفاده شود. خانم‌های مسن روستا بازگو می‌کنند که در گذشته هفت ـ هشت خانواده با هم و به صورت مشترک سمنو می‌پختند و تعداد دیگ‌ها به ده تا هم می‌رسیده است.
بعد از این‌که دو دیگ مسی از سمنوی آماده‌ شده پُر شد، زیر اجاق‌ها را روشن می‌کنند. در اوایل کار هیچ مردی حتی صاحب‌خانه نیز نباید به اتاقی که سمنو در آن می‌پزد برود، اما بعداز چند ساعتی مردها نیز که معمولاً حضور ندارند می‌توانند سری به سمنو بزنند. در اولین ساعت پخت سمنو باید مرتباً هم‌زده شود تا ته نگیرد. هم‌زدن سمنو در ساعت‌های اولیه مختص به فرد خاصی نیست و هر کس نذری ـ ‌نیازی داشته باشد در هم زدن سمنو کمک کرده و نیاز خود را زیر لب زمزمه می‌کند. برای به هم زدن سمنو از کف‌گیر بزرگی که دسته‌ی چوبی داشت استفاده می‌کردند.

روز دوازده‌هم (هشتم اردیبهشت ماه)
خانه‌ی سکینه خانم شلوغ بوده و مرتب عده‌ای می‌آیند و می‌روند. در طول چهار روز آخر این مراسم هیچ‌گاه درب خانه بسته نمی‌شود و آمدن خانم‌ها جهت دعا خواندن و نذر و نیاز در کنار سمنو حتی در نصفه‌های شب نیز اتفاق می‌افتد.
مداح که وسایل پخش صدا را نیز با خود دارد در کنار سمنو حضور پیدا می‌کند و با صدای گرم و دلنشین خود مردم را به دعا خواندن ترغیب می‌نماید. خانم مداح دعا می‌خواند و دیگر خانم‌ها با صدای بلند تکرار کرده و دست‌های خود را به حالت نیاز به سوی آسمان بلند می‌کنند.
بعضی از خانم‌ها دستمال یا روسریی را به دسته‌‌های دیگ هفت بار گره می‌زنند. این گره‌ها بعد از پایان مراسم توسط خود آن‌ها باز می‌شود. آن‌ها معتقدند این کار به خاطر قدرت مشکل‌گشایی مراسم سمنوپزان است.
در کنار دیگ‌های سمنو همیشه آینه، قرآن و شمع‌های روشن حضور دارند. مردم از هم‌اکنون اشیایی را برای تبرک آماده کرده‌اند تا روی سمنو بگذارند. آن‌ها معتقدند شمع‌هایی را که روشن می‌کنند بعد از تمام شدن، موم آن شکل‌هایی را به خود می‌گیرد که معنادار است. اگر شکل اَسب باشد به معنای اَسب حضرت ابوالفضل است؛ خرگوش بد یمن است و روباه شرافت دارد. گوسفند نشانه‌ی حضرت ابراهیم است و بارگاه و مقبره نیز نشانه‌ی خوبی است.
در هنگام غروب خورشید مداح وسایل‌اش را جمع می کند و دیگر خانم‌ها نیز به خانه‌هایشان برمی‌گردند. بعد از شام حدود ساعت 22 بود که مردم به همراه خانم مداح دو باره به اتاق سمنو رفته و دعا خواندن و نذر و نیاز را از سر گرفتند.
با وجود این‌که اعتقاد بر این است که این مراسم به یاد بود عروسی حضرت فاطمه(س) است اما خانم‌ها به توصیه‌ی مداح برای بردن ثواب بیشتر سینه‌زنی کردند.
در طول این مراسم هر روز و هر شب دعای توسل خوانده می‌شود. خانم‌ها معمولاً دو رکعت نماز در کنار دیگ‌های سمنو می‌خوانند. رسم است که مهمان‌ها بدون هدیه‌ای برای مراسم نمی‌آیند، این کار به احترام فاطمه‌ی زهرا(س) انجام می‌گیرد. مهمان‌ها دعا می‌خوانند و شمع‌های متعددی روشن می‌کنند. می‌توان گفت در طول این مراسم مخصوصاً سه روز آخر هیچ‌گاه شمع‌ها خاموش نمی‌شوند. آینه‌ای به دیوار زده می‌شود که تا آخر مراسم آن را بر نمی‌دارند. خانم‌های مهمان بعد این که هدیه‌های خود را کنار سمنو گذاشتند که معمولاً شامل پول، ‌شمع،‌ نقل و نبات و ... می‌شود، دو رکعت نماز حاجات می‌خوانند و بعد دو رکعت نمار برای هدیه به فاطمه‌ی زهرا(س).
بعد از رفتن مهمان‌ها سکینه خانم، شوهرشان و نگارنده‌، نخود و لوبیا و دیگر محتویات آش نذری روز بعد را که توسط سکینه خانم و دیگر خانم‌ها شسته شده بود داخل دیگ بزرگی ریختیم.
به کمک دیگر همسایه‌ها و کسانی که خود مایل به همکاری بودند سبزی خوردن و نان و پنیر نیز در نایلون‌های متعددی بسته‌بندی شد، که فردا هنگام صرف آش به مراجعین داده می‌شود. دادن آش رشته جزء مراسم نیست و بیشتر هدیه‌ای است به فاطمه‌ی زهرا(س)؛ به همین خاطر مهمان‌های این روز باید دعوت شده باشند.

روز سیزدهم (نهم اردیبهشت ماه)
آتش زیر دیگ سمنو هم‌چنان روشن و آش نذری نیز نزدیک آماده شدن است.
قبل از صرف نهار خانم مداح با میکروفونی که همراه خودشان آورده شروع به خواندن دعاهای مختلف می‌کند. همه‌ی مردم رو به قبله می‌ایستند و دعاهای مداح را تکرار می‌کنند درآخر با گریه و زاری دعاهای شخصی‌شان را می‌خوانند.
در طی مراسم و در سه روز آخر، سکینه خانم پارچه‌ی قرمز رنگی را که نشانه‌ی نامزدی فاطمه‌ی زهرا(س) است در میان جمع گردانده و بر سر دخترخانم‌های مجرد می‌کشد. نیت از این کار ازدواج هر چه زودتر این دخترخانم‌هاست.
داخل اتاق‌های متعدد خانه سفره‌ی نهار پهن کرده و کاسه و نمکدان و پارچ آب و لیوان و نان آماده است. صد‌ها نفر به نهار دعوت شده‌اند که بسیاری از آن‌ها ظرف‌هایی هم باخودشان برای بردن آش به خانه آورده‌اند.
روی سفره‌ی نهار هم‌چنان شمع‌ها حضور دارند. همراه با دادن کاسه‌های آش، نان و سبزی و پنیر را که شب قبل آماده کرده‌اند نیز به مردم داده‌ می‌شود. عده‌ای همان‌جا سبزی و پنیر را می‌خورند و عده‌ای آن را به عنوان تبرک به خانه‌هایشان می‌برند. لازم است ذکر شود که در این مراسم اهل تسنن نیز حضور دارند و همراه دیگران به عبادت و دعا مشغول می‌شوند.
خانم‌های مهمان با اشتیاق و شور فراوان نهار را صرف می‌کنند و برای مردان خانه نیز ظرفی را پُر از آش می‌کنند و همراه خود می‌برند.
بعد از صرف نهار به کمک خود مهمان‌ها دیگ آش و ظرف‌های غذا شسته می‌شود و برای استراحت به خانه‌هایشان می‌روند.
حوالی عصر با نزدیک شدن به اتمام پخت سمنو (بیست دقیقه قبل آن) یک کاسه روغن به سمنو اظافه می‌کنند. روغن سمنو را خوش رنگ و حنایی می‌کند.
بعد از بهم زدن روغن آخرین مرحله اضافه کردن 8 کیلو بادام است. این بادام ها هفت بار پخته شده‌اند؛ به این صورت که بادام‌ها را در دیگ پُر از آب ریخته و روی اجاق می‌گذارند. بعد از به جوش آمدن آب دیگ را پایین آورده و آب را خالی می‌کنند و بار دیگر همین کار را انجام می‌دهند. پختن بادام‌ها به طریقی که گفته شد هفت بار انجام می‌شود. بادام‌ها مشکل‌گشا هستد و اگر در هنگام تقسیم سمنو در ظرف هر کسی بادام بیفتد به این معناست که نذر او برآورده می‌شود. هر کدام از خانم‌ها در ریختن هر چه بیشتر بادام تعجیل می‌کنند.
بعد از ریختن بادام در سمنو، سکینه خانم همراه چند نفر دیگر مقداری از سمنو را با دست روی لبه‌های دیگ می‌مالند. بعد پارچه‌ای قرمز رنگ (سرپوش عروس) که تمام سطح دیگ را بپوشانند روی آن پهن می‌کنند و با دست محکم آن را کشیده و با پارچه یا روسری به دور دیگ می‌بندند.
اشیاء نذری که شامل پارچه،‌ روسری، شکلات، لباس بچه و دیگر اقلام می‌شود را روی پارچه‌ی قرمز می‌گذارند. هم‌چنین یکی از خانم‌ها ظرف آبی برداشته و دیگران در آن سکه می‌گذارند. ظرف آبِ پُر از سکه همراه با آینه و قرآن نیز روی سمنو گذاشته می‌شود. شمع‌ها هم‌چنان روشن است. همه صلوات می‌فرستند و از اتاق سمنو بیرون می‌آیند. تا روز بعد هیچ کس حق آمدن به اتاق را ندارد.

روز چهاردهم (دهم اردیبهشت‌ ماه)
حدود ساعت 9 صبح عده‌ی زیادی از خانم‌ها به خانه‌ی سکینه خانم می‌آیند تا باز شدن سر سمنو را ببینند. خانم مداح برای دعا خواندن می‌آید و شور عجیبی برقرار می‌شود. بعد از خواندن دعا و زیارت‌نامه‌ها مردم اشیائی را که روی سمنو گذاشته‌اند برمی‌دارند. رسم بر این است که این کار را صاحب مراسم انجام دهد و یا خود ایشان به کسی اجازه دهد که این کار را نجام دهد. این بار سکینه خانم این افتخار را نسیب زنی کرده که بچه‌دار نمی‌شود. همگی با حالتی گریه‌آلود برای آن زن دعا می‌کنند.
سکینه خانم بغض‌اش می‌ترکد و با صدای لرزانی می‌گوید: «میمانه‌که‌م خوه‌ش ئامای» همه‌ی خانم‌ها جمع می‌شوند تا ببینند نذر قبول افتاده یانه؟! اگر شکلی روی سمنو افتاده باشد به معنای قبولی این مراسم است. همگی با دقت نگاه می‌کنند. سکینه خانم جای چند پنجه را تشخیص می‌دهد. دیگری نام علی(ع) را در کناره‌های دیگ می‌بیند. بعضی‌ها اسم الله را رؤیت می‌کنند. صلوات‌های زیادی فرستاده می‌شود. همگی دسته‌ی کف‌گیر را می‌گیرند و سمنو را به هم می‌زنند. تعداد دست‌هایی که دسته را گرفته آن‌قدر زیاد است که نمی‌شود تشخیص داد دسته را گرفته‌اند یا دست همدیگر را.
مردم ظرف‌هایی را برای بردن سمنو می‌آورند که سکینه خانم در آن مقداری سمنو می‌ریزد. به گفته‌ی خود سکینه خانم تا ماه‌ها بعد این مراسم باز مردم جهت دریافت سمنو به ایشان مراجعه می‌کنند به همین خاطر است که سکینه خانم مقدار قابل توجهی را در ظرف بزرگی ریخته و کنار می‌گذارد.
مراسم در این‌جا به پایان می‌رسد و سکینه خانم فرصتی پیدا می‌کند تا بعد از چهارده روز استراحت کند. ایشان 21 سال است که این مراسم را برگزار می‌کنند که تنها 9 سال آخر مورد قبول واقع شده است.

مستجاب شدن دعا و نذری
خانم‌هایی که به مراسم می‌آیند معتقد هستند که اگر ایمان قوی داشته باشند و به مراسم سمنوپزان باور بیاورند حضرت فاطمه(س) آن‌ها را ناامید نکرده و جواب دعاهایشان را می‌دهد. در این‌جا به گوشه‌ای از مستجاب شدن این دعاها از زبان اهالی روستا اشاره می‌کنیم.
3ـ1 شوهر سکینه خانم تعریف می‌کند که چند سال پیش در ایام مراسم سمنوپزان، شبی سکینه خانم را در حال گریه کردن و جیغ زدن در خواب می‌بیند. وقتی او را بیدار می‌کند،‌ سکینه خانم دستهایش را بسته بود. سکینه خانم اظهار می‌کند که امام زمان، حضرت علی(ع) و فاطمه‌ی زهرا(س) در خوابش بوده‌اند و چیزی در دستش گذاشته‌اند. وقتی شوهر سکینه خانم دست خانم‌اش را باز می‌کند دو قطعه پارچه‌ی سبز رنگ می‌بیند که روی آن قنوت و دعا نوشته شده است. (اطلاع‌رسان: عزیز عبدالملکی)
3ـ2 خانم سهیلا فعله‌گری ساکن تهران که 16 سال بچه‌دار نشده بود در ایام برگزاری مراسم سمنوپزان نزد سکینه خانم مراجعت کرده و مشکل خود را با او در میان می‌نهد. به توصیه‌ی ایشان سهیلا خانم از فاطمه‌ی زهرا(س) درخواست حل مشکل‌اش را می‌کند. بعد از دو ماه که به تهران مراجعت می‌نمایند حامله شده و هم‌اکنون دارای دختری دو ماهه است به نام کوثر. ایشان دیگی به مراسم سمنو اهدا کرده که امسال از آن جهت پخت سمنو استفاده شد. (اطلاع رسان: سکینه فعله‌گری)
3ـ3 فرشته خانم ناراحتی قلبی داشته و دکترها دست رد به سینه‌اش گذاشته بودند. ایشان 15 روز به صورت مداوم بر سر سمنو حاضر شده و با خواندن قرآن، شمع روشن کردن، و راز و نیاز خواستار شفای بیماری‌اش شده بود. بعد از مراسم هنگام مراجعت به پزشک متوجه می‌شود که بیماری‌اش رفع شده و مشکلی ندارند. (اطلاع رسان: سکینه فعله‌گری)
3ـ4 چند سال پیش دخترخانمی به نام خدیجه نزد سکینه خانم آمده و مشکل خود را مبنی بر این‌که از سن ازدواج گذشته و خواستگار ندارد مطرح می‌کند. سکینه خانم پارچه‌ی قرمز رنگ را بر سرش انداخته و به او توصیه می‌کند که به سمنو و این مراسم ایمان داشته باشد. مدتی بعد ایشان با آقا پسری دانشجو ازدواج می‌نماید. (اطلاع‌رسان سکینه فعله‌گری)
3ـ5 دختر خانم سلطانی سرطان داشته و هر روز حال ایشان بدتر می‌شد. کار به جایی رسیده بود که در تهران تحت شیمی درمانی قرار می‌گیرد. بعد از سه جلسه شیمی درمانی ایشان به مدت چند روز مرخصی گرفته و به روستای قلعه نزد سکینه خانم می‌آید. مردم که از جریان باخبر می‌شوند طی مراسم برایشان خالصانه دعا می‌کنند. سکینه خانم دختر را به دیگ می‌بندند و چند روز مرتب برایش دعا می‌خواند. بعد از مراجعت به تهران، ‌پزشکِ ایشان اظهار می‌کند که تنها معجره می‌تواند بیماری را این‌گونه شفا دهد. (اطلاع رسان: سکینه فلعه‌گری)
3ـ6 نرگس خانم چندین سال بچه‌دار نمی‌شد. ایشان صبح زود ساعت 5 به خانه‌ی سکینه خانم آمده و اظهار می‌دارد که می‌خواهد کنار سمنو نماز حضرت فاطمه(س) که نمازی طولانی است را بخواند. صبح مردم پشت در منتظر می‌مانند که نماز ایشان تمام شود. ناگهان نرگس خانم جیغ کشیده بیرون می‌آید. او خانم سفید پوشی را دیده بود که بر سمنو دست کشیده و ناگهان غیب می‌شود. ایشان هم‌اکنون دو پسر دارد و هر ساله یک کیلو بادام به سمنو اهدا می‌کند.
امیر صادقی