دوشنبه، مرداد ۳۱

خلاصه‌ی فصل‌هایی از کتاب"اندیشه ی سیاسی در اسلام معاصر"


MODERN ISLAMIC POLITICAL THOUGHT

نام کتاب : اندیشه ی سیاسی در اسلام معاصر
نویسنده : دکتر حمید عنایت
مترجم : بهاءالدین خرمشاهی
ناشر : خوارزمی
چاپ سوم تیرماه 1372تهران


این کتاب آخرین کتاب دکتر حمید عنایت ، محقق عالیقدرو استاد فقید دانشگاه تهران است که در تابستان 1361، اندکی پیش از درگذشت مؤلف انتشار یافت .
در این کتاب اندیشه ی سیاسی در اسلام معاصر بررسی شده و از زوایای گوناگون به آن پرداخته شده است .به خلافت و همچنین چگونگی رد آن و اندیشه ی حکومت اسلامی پرداخته شده و در این راستا به ناسیونالیسم ، دموکراسی ، سوسیالیسم اشاره شده و ارتباط هرکدام با اسلام بیان شده است .
در این خلاصه، فصل اول و آخر حذف شده ، زیرا در فصل اول به تعارض ها و توافق بین سنی و شیعه پرداخته شده بود که به نظر می رسد خوانندگان تا حدود زیادی با آن آشنا هستند و فصل آخر ( نظری به تجددخواهی شیعه ) که احساس کردم این فصل پیوستگی و ارتباط زیادی با فصل های گذشته ی کتاب ندارد و خواننده را در دو جو متفاوت قرار می دهد .از این رو این دو فصل را در خلاصه نیاوردم .
سوال هایی که کتاب به دنبال جواب دادن به آن است عبارتند از :
آیا خلافت در زمان کنونی هم می تواند باشد ؟
آیا حکومت اسلامی می تواند جایگزین خوبی برای خلافت باشد ؟
ناسیونالیسم تا چه حد می تواند با اسلام سازگار باشد و آیا مفهوم ناسیونالیسم اسلامی دارای معناست ؟
دموکراسی و اسلام چه ارتباطی می توانند با همدیگر داشته باشند ؟
آیا سوسیالیم و اسلام قابل تلفیق هستند ؟
در کتاب سعی شده به سوالات بالا جواب داده شود .

اندیشه ی سیاسی ، فعالترین حوزه ازحیات فکری مسلمانان در دو قرن اخیر بوده است . این امر دردرجه ی اول باید باتوجه به مبارزه ی ادامه دار ملل مختلف مسلمان در این دوره در جهت کسب آزادی و استقلال میهن شان از قدرت های غربی تبیین کرد . یک انگیزاننده ی دیگر را می توان در ارتباط با منافع عمده ی اقتصادی،استراتژیک و سیاسی جهان بیگانه در قلب سرزمین های اسلامی یافت که منتج به وسواس غرب و بیماری "بحران انرژی "اش گردید .

اندیشه ی حکومت اسلامی
رشید رضا که مستقیما شاگرد عبده بود ، تاثیر زیادی در شکل گیری ایدئولوژی فعال اخوان المسلمین در مصر و در سایر مناطق جهان اسلامی سنی داشت . علاوه، قطعا او تنها متفکر مشهور مسلمان در عصر خویش بود که آرای خود را درباره ی حکومت اسلامی ، با نظم و ترتیب و صراحت و شجاعت ، به عنوان بخشی از ملاحضاتش در باب انحلال خلافت بیان کرد .
رشید رضا موضوع حکومت اسلامی را پس از پرداختن به مسائل خلافت به پیش می کشد : و این را در سه مرحله انجام می دهد : (1) نخست مبانی خلافت را در نظریه و نگرش سیاسی اسلام پی جویی می کند .(2) سپس شکاف بین آن نظر، و عملکرد سیاسی را در میان مسلمانان سنی نشان می دهد و بررسی می نماید .(3) سرانجام اندیشه ی خود را راجع به اینکه حکومت اسلامی باید باشد ، مطرح می سازد .
در مرحله ی اول نشان می دهد که خلافت به عنوان نهادی که برای مسلمانان تعبیه شده بود ، چون به یک تحریف هولناک از اصل خود ره یافته ، بی هیچ تردیدی باید مردود شناخته شود .
در مرحله بعد او با مراجعه به تاریخ و درک زمان حال نشان می دهد ، که احیای خلافت سنتی غیر ممکن است لذا باید در اندیشه ی نعم البدل برای آن یافت .
در آخر است که رشید رضا از مساله ی خلافت به مساله ی حکومت اسلامی روی می آورد و این روی آوردنش زیرکانه و نامحسوس است .
رشید رضا در طرحش برای بازسازی خلافت دو جهش مسقیم بر دو مساله ی مهم اجتماعی دارد :
اصل حاکمیت مردم ، و امکان وضع قوانین از جانب بشر .
مساله ی اول به سادگی برگزار شده است و اختلافی در آن نیست ، چون وقتی در حکومت اصل شورا اجرا شود ، حاکمیت از آن مردم خواهد بود .
در مورد دوم رضا ، معتقد است که استقلال نظام قانونی ، پشتوانه ی لازمی برای مسلمانان در قبال از خود بیگانگی فرهنگی و هرج و مرج اخلاقی است ، و از این مطلب نتیجه می گیرد که شریعت باید به صورت شایسته اش حفظ و احیا گردد، و حکومت مدنی بدون قانونگذاری نه می تواند انجام وظیفه کند و نه بپاید .
بدین سان قانونی طبق توصیف رضا سنگ بنای حکومت اسلامی در جهان جدید می گردد . سمت گیری مسلکی چنین حکومتی یک بازگشت کامل به سرچشمه های اسلام نیست، بلکه فقط بازگشت به آن عناصری از آرمانخواهی اسلام اولیه است که غبار تحریف و تعصب دنیوی ، قومی و فرقه ای برسر آن ننشسته باشد . امور سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی حکومت ، توسط یک قانون اساسی که اصول کلیش ملهم از قرآن و سنت و تجربه ی تاریخی خلفای راشدین است ، تنظیم خواهد شد . به نظر او رئیس حکومت خود باید مجتهد باشد ، و از اهل حل و عقد هم برای افزودن به توان فقهی خود کمک بگیرد .
حکومت اسلامی آن سان که رشید رضا به آن اندیشیده ، بسی دور است از نظام مقتدری که همه ی جزییات حیات اجتماعی و فرهنگی مسلمانان را رتق و فتق کند . رضا اعتقاد ضمنی دارد که در عصر جدید یک دستور کلی دینی برای تمامیت زندگی بشری غیر ممکن است .
بحث های راجع به خلافت و حکومت اسلامی ، تنها مسائل سیاسی نبوده که ذهن مسلمانان را در دو قرن اخیر به خود مشغول داشته است . مباحثی از بیرون به ذهن مسلمانان تحمیل شده ، اینها معمولا از رهگذر معارضه جویی غرب در برابر توانمندی و کارایی اسلام به عنوان ایدئولوژی جامع مطرح است . در اینجا فقط سه مضمون که امروزه در سیاست جهان اسلام مورد نظر است ، می آوریم : ناسیونالیسم ، دموکراسی و سوسیالیسم.

ناسیونالیسم :
در قرن 19 نخستین مواجهه مسلمان با غرب از طریق توسعه طلبی (نظامی ،تجاری ،استعماری)مسقیم غرب آغاز گردید و این مواجه بزودی در آنان واکنشی عاطفی و جمعی را که جوهر جنبش ناسیونالیستی است بیدار کرد . در قرن 20 با انحطاط امپراتوری عثمانی و از بین رفتن تدریجی نظام استعماری ، ملل مسلمان یکی پس از دیگری به مقام و منزلت ملیت دست یافتند . در این مقطع یک مساله به وجود آمد و آ ن اینکه آ یا ناسیونالیسم عربی با اسلام سازگار است یا نه ؟ این بحث هنوز هم در میان روشنفکران ادامه دارد .
عبدالرحمان البزاز ( متوفای 1972) بین این دو تضادی نمی بیند . او با توجه به آ رای برتراند راسل اسلام را دینی سیاسی می داند یعنی دینی که گرایش و نگرش اجتماعی دارد .
او معتقد است که ناسیونالیسم عربی متکی بر نژاد نیست بلکه بر پیوند های زبانی ، تاریخی ، فرهنگی و معنوی است .
ناسیونالیسم عرب در آخر معتقد به این امر است : تجلیل از عربیت به عنوان ارزشی تعیین کننده در اسلام . هرچند بعد جنگ جهانی دوم به این سو ، ملل مسلمان از قدرت های غربی ، کسب استقلال کرده اند، ولی مسایل عمده ی سیاسی ، اجتماعی و اقتصادیشان حل نشده . در بسیاری از موارد استقلال بر اثر عقب ماندگی اقتصادی و ادامه ی وابستگی به قدرت های غربی ، اسمی بی مسما بوده است.
احساس عقب ماندگی و ناکامی مداوم ، باعث تداوم شیوه های خود کامه ی قدرت شده ،تلاش در راه دموکراسی یکی از شیوه های غلبه بر این درماندگی بوده است .

دموکراسی
اگر اسلام با بعضی از اصول دموکراسی تعارض داشته باشد ، به خاطر خصلت کلیش به عنوان دین است . هر دین دیگری هم لامحاله چنین برخوردی پیدا می کند و این به صرف دین بودن آن است یعنی نظامی از عقاید مبتنی بر حداقلی از اصول لا یتغیر و بی چون و چرا . ولی یکی از لوازم ذاتی دموکراسی – حال تعریفش هرچه باشد – چون و چرای مداوم است که ناچار به معارضه با بسی اصول مقدس هم کشیده می شود .
اسلام اصول اساسی فراوانی دارد که آن را دربرابر بعضی از این لوازم اخلاقی و قانونی –و نه جامعه شناختی – دموکراسی پذیرا می سازد . از جمله ی اینها مساوات در اسلام است . تفاوت بین برداشت های اسلامی و کلاسیک غربی از برابری تا حدودی در اصطلاحات دو فرهنگ منعکس است . قرآن انسان را قطع نظر از عقاید و پایگاه سیاسیش به رسمیت می شناسد ، ولی واژه ای برای شهروند ندارد ولی بهر حال وضع خود "انسان " یعنی حالت پیش از اجتماعیش در قرآن به تکریم یاد شده است ( آیه ی 30 سوره ی بقره ) .
اگر مراد ما از دموکراسی نظام حکومتی باشد که مخالف دیکتاتوری است ، اسلام می تواند با دموکراسی سازگار باشد زیرا در آن جایی برای حکومت خود کامه ی فردی یا گروهی از افراد نیست .
آنچه به طرز مشهودی درآثار مسلمانان معاصر راجع به دموکراسی جایش خالی است ، هرچند خلاف این را ادعا می کنند ، اخذ و انطباق موازین اخلاقی و حقوقی –قانونی اسلام یا مواضع و موسسات جامعه ی سنتی با دموکراسی است .

سوسیالیسم
از میان همه ی معارضه جویی های ایدئولوژیک نسبت به اسلام در قرن 20 ، سوسیالیسم با طبع والای آن بیشتر جور در می آمده . سوسیالیسم و دموکراسی به دعوت های اصلی اسلام در زمینه ی برادری ، هماهنگی و مساوات نزدیکتر بود .
در اندیشه ی سیاسی اسلامی معاصر ، سوسیالیسم به عنوان یک سلسله آرا و افکار سنجیده به یکی از دو صورت اساسی فهمیده شده است : یا به عنوان ایدئولوژی مورد حمایت دولت که توجیه کننده ی سیاست های دولتی راجع به اصلاحات اجتماعی و اقتصادی است ، یا نظامی مردمی و مردم پسند از اندیشه ی انتقادی در اعتراض به شرایط موجود . نمونه ی عالی اول روایت مصری از سوسیالیسم اسلامی در دهه ی 1960 در زمان ناصر بود ، و نمونه ی شق دوم آثار اصلگرای مصری سید قطب و آثار و متون مسلمان های "رادیکال " فعلی در ایران است . لذا سه نوع سوسیالیسم اسلامی هست که باید مطالعه شود :
الف: رسمی یا دولتی ب: اصلگرایانه ج : رادیکال

الف: رسمی یا دولتی :
سوسیالیسم اسلامی به عنوان یک نظریه ، نخست بار در مصر به صورت بخشی از واکنش علما در قبال تنزل مقام اسلام در ایدئولوژی رسمی ، شکل گرفت .
در مصر در پی شکست اتحاد ملی ، آنها متوسل به اتحاد سوسیالیستی شدند . مع الوصف سوسیالیسم جدید در ایدئولوژی رسمی گام به گام و اصلاحطلبانه بود . اینان ادعا می کردند که هدف از سوسیالیست شان صرفا برانداختن امتیازات طبقاتی ، و آزادی بخشیدن به ستمدیدگان و استثمار شدگان ، و حمایت از حقوق آنان است بدون " انتقام گیری از ستمگران یا استثمار گران سابق " است .
در چنین جوی اسلام به مقام منبع ثانوی اندیشه ی رسمی تنزل یافت ، هرچند سخن گویان سوسیالیسم اسلامی در مصر تضادی در بین سوسیالیسم و اسلام نمی دیدند . پیش کسوت محققان ، در این زمان مصطفی السباعی ، رئیس دانشکده ی فقه اسلامی عالی حقوق در دمشق بود .
به نظر سباعی " سوسیالیسم اسلامی " متشکل از چهار عنصر است : 1) حقوق طبیعی برای همه ی شهروندان – مواطن 2) قوانینی برای تضمین این حقوق و تنظیم آنها 3) قوانینی برای مسئولیت متقابل اجتماعی و سرانجام آنچه باصطلاح او 4) مؤیدات و ضامن اجراهایی برای به عمل در آوردن سه دسته قوانین قبلی است .
او در قسمت چهارم ، سه منبع از تشریع اسلامی را مناسب با سوسیالیسم اسلامی می یابد :
1- استحسان 2- استصلاح 3- عرف
سباعی علاوه بر منابع حقوقی –قانونی ، ادعا می کند که سوسیالیسم اسلامیش به توسط آنچه او قواعد حقوقی می نامد هم ثابت و تایید شده است .

ب: روایت اصلگرا
بعد از جنگ 1967 با اسراییل بود که مخالفت ها و درددل های مردم فرصت بروز پیدا کرد . از جمله ی مخالفان که بی پروا انتقاد می کرد سید قطب بود . نظرات سید قطب فرق چندانی با تعالیم سباعی نداشت . او نیز اعتراف می کرد که در صدد تبدیل اسلام از یک دین خارج از موضوعات زمانه به یک نیروی پویا و درگیر با مسایل جدید است . او هم تکامل اجتماعی را به عنوان راه حل اسلام برای مشکلاتی چون بیداد و فقر اجتماعی مطرح می کرد .
فرق سید قطب با سباعی در آن بود که سید نمادها و اصطلاحات بیگانه که سباعی استفاده می کرد را بشدت نفی می کرد . اما اصلگرایی سید قطب تفاوت های بیشتری با سباعی دارد . برجسته ترین نکات در این اصلگرایی که به طور غیر مستقیم برابر با انتقاد ضمنی از سوسیالیسم مصری است ، می توان چنین خلاصه کرد :
1) اسلام و سوسیالیسم دو نظام اندیشه و زندگی جامع و جدا و هریک تجزیه ناپذیر است . لذا هیچ تلفیقی بین آنها امکان ندارد .
2) اعتقاد راستین به اسلام با تسلیم مطلق در برابر اراده و قاهریت خداوند به تنهایی ، آغاز می گردد
3) در قلمرو اندیشه ها ، امروزه انتخاب واقعی ، انتخاب بین اسلام و جاهلیت است .
4) سوسیالیسم مانند کمونیسم و سرمایه داری ، همانا سرریز شدن اندیشه ی جاهلی است ، بنابراین همه ی رسوبات اصل فاسد خود را دربر دارد .
5) سوسیالیسم مصری پیوند نزدیکی با ناسیونالیسم – یک کیش جاهلی دیگر مطرود روح اسلام است – دارد.
6) هرچند فقه اسلامی دچار توقف رشد شده ، اما برای تفسیر و تعبیر جدید آن احتیاج به اندیشه های مادی غرب ندارد . فقه اسلامی خود منابع و امکانات کافی برای انطباق با شرایط و احوال بی سابقه و پیش بینی ناشده دارد .

پ: روایت رادیکال
بحران ناصریسم موجب کاهش جاذبه ی سوسیالیسم عرب و بی اعتبار شدن پوشش اسلامیش شد . این پیش زمینه ی ظهور نوعی تازه از سوسیالیسم اسلامی بود , یعنی از نو آشتی کردن با مارکسیسم .
کوشش هایی که در جهت آشتی دادن مجدد اسلام و مارکسیسم به عمل آمده هرگز صریح نبوده است . آغاز گران و دست اندر کاران آن عاقلتر از آن بوده اند و اطمینان داشته اند که تلفیقی که در پی آنند همواره باید نهانی و خرده خرده باشد .
نتیجه ی این آشتی مجدد، اگر اصولا نتیجه ای داشته باشد ، عبارت از صورت بالقوه ی یک معارضه جویی جدی نسبت به احزاب مارکسیست – لننیست ارتدوکس در کشور های مسلمان است .


همچنان که در آغاز هم آمد ما فصل اول ( تشیعو تسنن: روحیه ی تشیع،جدل پردازی ) و فصل آخر ( نظری به تجددخواهی شیعه ) را در این خلاصه نیاوردیم . پس با توجه با این نکته می توان گفت که :
این کتاب اندیشه ای سیاسی مسلمانان را در قرن حاضر، بویژه اندیشه هایی را که مصریان و ایرانیان _نیز بعضی از نویسندگان و متفکران پاکستان ،هند،لبنان،سوریه و عراق _بیان داشته اند ، توصیف و تعبیر و تفسیر می کند .
نویسنده محترم کتاب با دید تاریخی به مساله نگاه کرده و با برگشتن به گذشته خواسته آن را ریشه یابی کند و سیر حوادث را نشان دهد که چگونه به اینجا رسیده است . ایشان به گرایش های مختلف و مکاتب متعدد اشاره کرده و راجع به هرکدام بدون جهت گیری شخصی توضیح های لازم را داده است .
نکته ای که می توان به عنوان انتقاد مطرح کرد آنکه این کتاب عمدتا به اندیشه ها می پردازد و از تاریخ و جامعه شناسی فقط در مواردی کمک گرفته شده که به روشن کردن زمینه ی اندیشه ها کمک برساند . در واقع این کتاب آنقدرها که به اندیشه های اسلامی می پردازد، به اندیشه هایی که مسلمانان طبق برداشت خود عرضه داشته اند نمی پردازد.

تلخيص از شهروند

6 پيام:

 

Anonymous ناشناس نوشته:

khastam begam entekhabe khobi bod ! chon in ketab age behtarin nabashe laaghl dar noee khodesh monsefane tarine ! barab ye doreye dobare bod . mamnon

۸:۰۵ بعدازظهر  
Anonymous ناشناس نوشته:

درود دوست من .

مثل همیشه پر بار و پویا هستی . خوشحالم .

۱۰:۳۰ بعدازظهر  
Anonymous ناشناس نوشته:

سلام
چیزی از سیاست حالیم نیست تا نظر بدم.
اما لازم می دونم ازت تشکر کنم(بابت همه چیز)
امیر برای من فقط یک دوست نیست.
امیر راه را به من نشان داد.
امیر به من اعتماد به نفس داد.
امیر برای من مثل یک معلم دلسوزه.

۳:۱۲ بعدازظهر  
Anonymous ناشناس نوشته:

سلام
این مدت که نبودم خیلی تو زحمت افتادی. متشکرم
اینکه منکر برابری زن و مرد از نظر توانایی شدید باید بگم آیا شما معنی آمازون را می دانید.
کلمه آمازون از دو بخش آ+مازون تشکیل شده آ حرف نفی است و مازون به معنای سینه.
آمازونها طایفه ای از زنان جنگجو بودند که مردان را به طور دائم میان خود راه نمی دادند.
دختران این طایفه سینه راست خود را بر اساس رسم میبریدند تا در جنگ و کشیدن کمان تواناتر باشند.
زنان وحشی آمازون حاکم بر جنگلهای آمازون هستند و تاکنون کسی قادر به نفوذ به عمق این سرزمین نبوده است.

۳:۲۸ بعدازظهر  
Anonymous ناشناس نوشته:

تبریک میگم خونه نو !! اینجوری خدائیش خیلی قشنگ شده وبلاگت !

۹:۳۵ بعدازظهر  
Anonymous ناشناس نوشته:

خانه ی نو مبارکا باشه رفیق!
لینکت را تصحیح می کنم.

۱۰:۴۵ بعدازظهر  

ارسال یک نظر

<<< برگرد به صفحه‌ی اصلی