شنبه، تیر ۳

کارنامه‌ی اداری صادق هدایت

تذکر: این نوشته خلاصه‌ای از فصل اول کتاب «نیمه‌ی پنهان» نوشته‌ی جهانگیر هدایت است.
هر انسانی در زندگی خود یک چهره‌ی اداری نیز دارد. چهره‌ی اداری انسان از نخستین فریادی که پس از تولد می‌کشد آغاز می‌شود. روی او اسمی می‌نهند، ‌پدر و مادرش را معلوم می‌کنند، ‌به او یک شماره‌ی شناسنامه می‌دهند و از همین جا داستانی آغاز می‌شود که تا مرگ و حتی پس از مرگش ادامه می‌یابد. صادق هدایت نیز از این قائده مستثنی نبود. در اینجا اسناد و مدارکی که بعد از سال 1309 به دست آمده گزارش می‌شود.
احکام و مدارک اداری که از صادق هدایت نزد خانواده‌اش باقی مانده است 14 عدد می‌باشد. نخستین حکم مربوط به استخدام او در بانک ملّی ایران به تاریخ 6 دسامبر 1930 مطابق با 15 آذر 1309 می‌باشد . صادق هدایت که در 1309 از فرانسه به ایران مراجعت کرده بود در تاریخ یاد شده‌ی بالا برای اولین بار به استخدام بانک ملّی ایران درآمد. ابتدا صادق در تاریخ اوّل اکتبر 1930 مطابق با 9 مهرماه 1309 تقاضای استخدامی به زبان فرانسه برای مدیر بانک ملّی می‌فرستد.
در تاریخ سوم آبان 1309 آقای رضا قلی خان هدایت نیرالملک که رئیس دیوان عالی کشور بود طی نامه‌ای خطاب به مدیر بانک ملّی توصیه می‌کند که برادر زاده‌اش در بانک ملّی استخدام شود . در تاریخ 6 آبان 1309 مطابق با 28 اکتبر 1930 نامه‌ای از جانب بانک ملّی برای صادق هدایت فرستاده می‌شود که مطابق آن باید هدایت خود را به آقای دکتر لیندن بلات مدیر بانک معرّفی کرده تا در باره‌ی پاره‌ای از موضوعات گفتگو کنند.
نظام‌نامه‌ی داخلی بانک ملّی ایران که به زبان فارسی و فرانسه تنظیم شده بود توسط هدایت در 12 آذر ماه 1309 به فارسی و فرانسه امضا شده است.
حُکم استخدام هدایت به زبان فرانسه و به امضای مدیر عامل آلمانی بانک صادر شده است.
صادق هدایت تا سال 1311 در بانک ملّی ایران خدمت کرده و در مرداد ماه همین سال از خدمت در بانک مستعفی می‌شود.
طبق حکمی که از جانب دفتر ریاست بانک صادر شده با استعفای او موافقت می‌شود، ‌این حکم به زبان‌های فارسی و فرانسه تحریر شده ولی مدیر عامل بانک هنوز خارجی است. تاریخ صدور حکم 31 مرداد 1311 مطابق با 22 اوت 1932 می‌باشد.
اداره‌ی کل تجارت
حدود سه ماه بعد صادق هدایت در اداره‌ی کل تجارت به صورت قراردادی استخدام می‌شود. صادق هدایت از تاریخ اول آذر ماه 1311 به خدمت پذیرفته می‌شود و با او قرارداد استخدامی منعقد می‌گردد که صادق هدایت نیز زیر آن را امضا کرده است. این قرار داد تا آخر اسفند ماه 1311 را شامل می‌شود.
وزارت امور خارجه (آژانس پارس)
در تاریخ 16 دیماه 1313 صادق هدایت از اداره کل تجارت به وزارت امور خارجه منتقل می‌شود.
در آخر اسفند ماه 1314 صادق هدایت از خدمت در آژانس پارس مربوط به وزارت امور خارجه استعفا می‌دهد.
شرکت سهامی کل ساختمان
پس از آن صادق هدایت در تاریخ 25/4/1315 در شرکت سهامی کل ساختمان ایران شاغل می‌شود و تا تاریخ 21 آبان 1315 در این شرکت شاغل بوده و در این تاریخ مستعفی می‌شود. یکی از علل استعفای صادق هدایت قصد مسافرت به هند به بهانه‌ی فراگیری زبان پهلوی بوده است.
مسافرت به هند ـ یادگیری زبان پهلوی
در مرداد ماه سال 1315 صادق هدایت عازم هند می‌شود و در بمبئی در مؤسسه‌ای آموزشی تحت نظر استاد بهرام گور انکل ساریا به یادگیری زبان پهلوی می‌پردازد.
استخدام مجدّد در بانک ملّی ایران
در سال 1316 صادق هدایت از هند مراجعت و یک‌بار دیگر برای استخدام در بانک ملّی ایران اقدام می‌کند. ابتدا صادق هدایت طی نامه‌ای در تاریخ 6 آبان 1316 تقاضا کرده که مجدداً به استخدام بانک ملّی درآید.
این بار طی حکم صادره صادق هدایت از 22 آبان ماه 1316 استخدام می‌شود ولی امضا کنندگانِ حکم مدیران ایرانی می‌باشند.
طی حکمی که در تاریخ 25 فروردین 1317 از جانب بانک ملّی ایران صادر می‌شود صادق هدایت اضافه حقوق دریافت می‌کند.
صادق هدایت تا سال 1317 به خدمت در بانک ایران ادامه می‌دهد ولی یک‌بار دیگر در 13 بهمن ماه همین سال از خدمت در بانک ملّی انصراف داده و با استعفای او موافقت می‌شود.
اداره‌ی موسیقی کشور
پس از استعفا از بانک ملّی ایران صادق هدایت در اداره‌ی موسیقی کشور مشغول خدمت می‌شود. از این ایام اشتغال صادق هدایت در اداره‌ی موسیقی کشور حکمی در دست نیست ولی حکم صادره‌ی بعدی نشان می‌دهد که سمتِ رئیس دفتر موسیقی کشور را عهده‌دار بوده است. اصولاً اشتغال در اداره‌ی موسیقی برای هدایت بسیار دلپذیر بوده و فرصت مناسبی برای فعالیّت‌های ادبی و تحقیقی خود داشته است.
دانشکده‌ی هنرهای زیبا
صادق هدایت از اول فروردین ماه 1321 در وزارت فرهنگ با سمتِ مترجم به دانشکده هنرهای زیبا در دانشگاه تهران انتقال می‌یاید.
مسافرت به ازبکستان
صادق هدایت در سال 1324 از طرف دانشگاه دولتی آسیای میانه در ازبکستان به مناسبت جشن پنجاهمین سالگرد تأسیس این دانشگاه به تاشکند دعوت شد و با چند نفر دیگر که از ایران دعوت شده بودند درتاریخ 17 آذرماه 1324 عازم تاشکند گردید. چون این مسافرت مأموریت اداری تلقی می‌شد از جانب وزارت امور خارجه برای هدایت پاسپورت صادر گردید.
در سال 1326 به موجب حکم صادره صادق هدایت به پایه هفت اداری ترفیع می‌یابد. او که از اشتغال پیمانی به رسمی تبدیل شده مبلغ 2710 ریال حقوق دریافت می‌کند!
در سال 1327 مدارک تحصیلی هدایت در پیچ و خم تشریفات کارگزینی برای او گرفتاری می‌آفریند. هدایت به موجب حکم مورخه 28/3/28 گرفتار کسر کسورات می‌شود. در سال 1328 به مناسبت نقص مدارک تحصیلی حکم ترفیع هدایت لغو می‌شود. سر انجام در 18/4/1328 حکم برقراری مجدّد حکم هفت اداری که آخرین حکم اداری صادق هدایت است صادر می‌شود او 2960 ریال حقوق دارد!
مدارک وفات
گواهی فوت صادق هدایت توسط سفارت ایران در پاریس، ‌فوت او برابر 20 فروردین 1330 مطابق با 9 آفریل 1951 صادر می‌شود.
در تاریخ 7/2/1330 وزارت امور خارجه طی نامه‌ای که برای آقای هدایت قلی پدر صادق فرستاد موضوع استرداد اشیاء و لوازم را پی‌گیری می‌کنند. البته آنچه از صادق هدایت مانند لوازم شخصی باقی مانده بود توسط سفارت ایران در پاریس از طریق وزارت امور خارجه برای پدر صادق هدایت فرستاده شد.

جمعه، تیر ۲

معرفی هشت کتاب درباره‌ی صادق هدایت

صادق هدایت و هراس از مرگ:
دکتر محمد صنعتی از روان‌شناسان برجسته‌ی ایران است که از مدت‌ها پیش علاقه‌ی خود را به ادبیّات در کتاب‌هایشان نشان داده‌اند. کتاب صادق هدایت و هراس از مرگ ‌با عنوان فرعی ساخت‌شکنی روان‌تحلیلگرانه‌ی بوفِ‌کور جزء بهترین کتاب‌هایی است که تا کنون در مورد صادق هدایت و اثر جاودانه‌اش »بوفِ‌کور» نوشته شده است.
صنعتی در این کتاب به زاویه‌های پنهان روح هدایت سرک می‌کشد و از آن بهره‌هایی می‌گیرد برای تفسیر آثارش. در واقع صنعتی از آثار هدایت برای شناخت هدایت و از شناخت هدایت در تفسیر آثارش سود می‌جوی .
"...آدم‌های نوشته‌های هدایت، ‌خود او هستند؛ ‌نه به خاطر آنکه همه مانند خود او یا خودکشی می‌کنند و یا کشته می‌شوند، ‌بلکه در تمامی تار و پود شخصیت خود، ‌روزنامه‌ی شخصی به جا مانده از هدایت‌اند، ‌همان‌گونه که خود هدایت در پیام کافکا اظهار می‌کند". (ص 12)
صنعتی در کتابش با اصطلاح‌ها و روش‌شناختی روانکاوانه به بررسی «بوفِ‌کور» پرداخته است. عشق، ‌از دست‌دادگی و هراس از مرگ، ‌داغ، ‌سایه‌ی ابژه، ‌آرزوی کشتن دو نیمه‌شدگی، ‌عشق و مرگ، ‌اساطیر، ‌اضطراب آغازین، ‌مرده‌آمیزی، ‌خدا شدن، ‌شوق جاودانگی و همزاد از مایه‌های کاری صنعتی است که به آنها پرداخته است.
[صنعتی، محمد؛ صادق هدایت و هراس از مرگ، تهران، ‌نشر مرکز،‌1384، چاپ سوم.]

صادق هدایتِ داستان‌نویس:
کتابی است نوشته‌ی جعفر مدرس‌صادقی. خود این کتاب چیزی برای گفتن در مورد صادق هدایت ندارد چونکه در واقع کتابْ گزیده‌ایست از داستان‌های کوتاه هدایت. امّا نکته‌ای که می‌تواند مفید باشد مقدمه‌ی به نسبت طولانی آن است که کتاب را در خور توجه می‌کند.
مدرس‌صادقی با دیدی علمی و بدون حبّ و بغض به بررسی آثار هدایت پرداخته و آنها را از دیدی ادبی نگاه کرده است. او به نوعی دسته‌بندی در آثار هدایت دست‌زده که بر مبنای آن برخورد هدایت با داستان‌نویسی سه‌گونه بوده است. مدرس‌صادقی هر یک از آثار هدایت را در یکی از این سه برخورد جای می‌دهد:‌1- برخورد حرفه‌یی 2- برخورد شخصی 3- برخورد تفنّنی. به نظر او سگ ولگرد جزء نوشته‌های حرفه‌یی صادق هدایت است.
[مدرس‌صادقی، جعفر؛ صادق هدایتِ داستان‌نویس، تهران، نشر مرکز، 1384، چاپ دوم.]

صادق هدایت:
‌این کتاب یکی از معدود کتاب‌هایی است که توسط یک خارجی نوشته شده و بحث‌های زیادی را در میان ایرانیان بر انگیخت. ونسان مونتی خاورشناس و علاقه‌مند به هدایت بود. او در این کتاب به زندگی و روحیه‌ی هدایت پرداخته و عادت‌ها، لذّت‌ها و انزجارهای هدایت را بر روی کاغذ آورده. همچنین مونتی درباره‌ی زبان نوشته‌های هدایت، قهرمان‌های داستان‌هایش، ‌و زمینه‌های کلی آثار او قلم‌فرسایی کرده است.
ونسان مونتی کتابش را به این نحو آغاز می‌کند:
"آنطور که در عکس‌ها دیده می‌شود: ‌قامت متوسط، ‌اندام بسیار باریک، ‌عینک، ‌سیگار همیشگی لای انگشتان، ‌حالت خونسرد، ‌قیافه‌ی تودار و ظاهر بی قید هیچ چیزی که توجّه را جلب کند در او نیست ـ مگر، ‌شاید در نظر دوستان صمیمی‌اش که در او نوعی گیرندگی و زیبایی می‌دیدند". (‌ص 19)
حسن قاثمیان از دوستان نزدیک هدایت وظیفه‌ی ترجمه‌ی این کتاب را به عهده گرفته که با توضیحات حاشیه‌ایش هر چه بیشتر به فهم کتاب کمک کرده است ـ ‌در واقع کار را به جایی کشانده است که حاشیه‌های او از خود کتاب پُر بارتر است!
[مونتی، ونسان؛ صادق هدایت، حسن قائمیان، تهران، نشر اسطوره، 1382.]

آشنایی با صادق هدایت:
نوشته‌ی دوست صمیمی آخرین روزهای زندگی هدایت، ‌مصطفی فرزانه. فرزانه‌ی نوجوان در سال‌های آخر زندگی هدایت با او آشنا می‌شود و این آشنایی تا روزهای آخر زندگی او همچنان پا بر جا مانده بود. فرزانه از معدود شاگردان هدایت است که نه تنها در مکتب نوشتاری او ماند بلکه روحیه، شخصیّت و از آن مهم‌تر بینش هدایت را به ارث برده است. م.ف.فرزانه کتابش را به دو بخش تقسیم کرده: نخست آنچه صادق هدایت به من گفت و بعد صادق هدایت چه می‌گفت. در بخش اوّل فرزانه با توجه به حافظه‌ی شگرف خود و علاقه‌ای که توانسته بود این چند سال این خاطره‌ها را در خود نگه دارد به باز خوانی خاطرات‌اش پرداخته است. در حین بازگویی این خاطرات مشترک بین او و هدایت نکته‌های بسیار مهمی از زندگی، ‌روحیه، ‌بینش و دید هدایت نسبت به زندگی کشف می‌شود. فرزانه‌ی تیز‌بین با طرح سؤالاتی دقیق از هدایت در واقع زندگی او را رو کرده است. او دانسته یا نادانسته هدایت را مجبور کرده است که نظر خود را در مورد ادبیّات، ‌کتاب‌هایش، ‌ایدئولوژی‌اش، رابطه‌اش با قدرت‌مندان، ‌با زنان و...بازگو کند. مثلاً هدایت در برابر این اتهام که نوشته‌های او متأثر از آثار خارجی است به فرزانه گفته بود که:
مضحک این است که اغلب مرا به این و آن می‌بندند...بی‌جا...موپاسان، ‌ادگار پو، چخوف،.. درست است. اوّل‌ها و بعضِ وقت‌ها حتا بدون اینکه خودم متوجّه شده باشم به نسبتِ موضوع یک چیزایی از این‌هاست...ولی اصل مطلب جای دیگر است...اصلِ مطلب توی نگاه است...توی گوش است. همان مطلب را، ‌همان چیز را، ‌همان داستان را می‌شود به صورت‌های مختلف نقل کرد...و شاید کسی که بیشتر از همه به من تأثیر کرد گوبینو باشد(Gomte de Gobineo) یا حتا پی‌یر لوتی...تو نوول‌ها و قصّه‌های شرقی‌شان...به خصوص گوبینو. (ص 82)
به نظر بسیاری از بزرگان جرگه‌ی ادبیّات، ‌این کتاب به همراه کتاب دکتر صنعتی بهترین کتاب‌هایی است که در مورد هدایت نوشته شده‌اند.
[فرزانه، مصطفی؛ آشنایی با صادق هدایت، تهران، نشر مرکز، 1383، چاپ پنجم.]

نیمه‌ی پنهان:
عنوان فرعی این کتاب سرگذشت صادق هدایت است که توسط جهانگیر هدایت نوشته است. جهانگیر هدایت در این کتاب زندگی اداری هدایت را با توجه به اسنادی که در خانواده‌ی هدایت‌ها مانده شرح می‌دهد. در این کتاب اصل اسناد به جا مانده از هدایت چاپ شده و نویسنده توضیحات تکمیلی خود را در آن خصوص بیان کرده. در قسمت دوم کتاب جهانگیر هدایت به اسناد بعد از انقلاب 1357 که مربوط به چاپ آثار صادق هدایت است پرداخته. قسمت دوم کتاب زیاد قابل اعتماد نیست و بیشتر تسویه‌حساب‌های نویسنده با ناشرین آثار صادق هدایت است.
[هدایت، جهانگیر؛ نیمه‌ی پنهان سرگذشت صادق هدایت، تهران، نشر ورجاوند، 1382.]

نقد و تفسیر آثار صادق هدایت:
کتابی است پژوهشی از سری کتاب‌های ادبیات داستانی معاصر ایران که توسط محمدرضا قربانی به نگارش درآمده است. روش قربانی در این کتاب قابل توجه است . او دو برش از آثار هدایت انجام داده است: یکی برش افقی و دیگری برش عمودی . در برش افقی موضع های کلی را مد نظر قرار داده و با توجه به آن به نقد آثار هدایت پرداخته است و در برش عمودی ،‌هر کدام از مجموعه داستان ها را به صورت مختصر مورد نقد قرار داده است. در این کتاب همچنین به طبیعت و ‌حمایت از حیوانات در آثار هدایت نیز پرداخته شده است.
قربانی معتقد است:
"شاید هدایت یکی از استثنایی‌ترین نویسندگان کشورمان باشد که آثارش از زوایای گوناگون و در ابعادی متنوع قابل تعمق و بررسی است. این ابعاد اگر چه هر کدام ـ همچون شخصیت درونی هدایت ـ دارای پیچیدگی‌ها و تودرتوهای عجیبی است، ‌امّا منطقی که بر این پیچیدگی‌ها حاکم است ـ اگر دقّت و نظر کافی داشته باشیم ـ ما را از پیچاپیچ تمامی این تودرتوها عبور خواهد داد و سر انجام ـ اگر چه نه به آسانی ـ این کلاف هزار پیچ را برایمان خواهد گشود". (ص 13)
[قربانی، محمدرضا؛ نقد و تفسیر آثار صادق هدایت، تهران، نشر ژرف، 1372.]

صادق هدایت در گذر زمان:
کتاب تألیف موسی‌الرضا طایفی اردبیلی است. چیزی که این کتاب را از کتاب‌های هم ردیف خود متمایز می‌کند، ‌پرداختن نویسنده به تاریخ و اوضاع اجتماعی دوران هدایت است. طایفی اردبیلی با اختصاص دادن فصل ششم کتاب به «اندیشه‌ی صادق هدایت و تأثیرپذیری آن از تاریخ و بینش عرفانی و مذهبی» و فصل هشتم به «بررسی اوضاع اجتماعی ایران در دوران صادق هدایت» این تمایز را به دست آورده است. او می‌نویسد:
"آثار صادق هدایت در باره‌ی جامعه بود و همین امر سبب شد تا خوانندگان فراوانی را جذب آثار خود کند. آشنایی افراد با آثار صادق هدایت، ‌در ذهنیّت آنها تأثیر گذاشت، ‌و سبب شد تا این نوشته‌ها در بین مردم برای خود جا باز کند. پذیرش آثار هدایت باعث شد تا در ذهنیّت خوانندگان او تأثیر بگذارد و همین امر بر تأثیر آثار صادق هدایت در جامعه افزود. این نویسنده در جامعه به آثار خود شکل داده بود و نیز با آثار خود بر جامعه تأثیر نهاد." (ص 160)
متأسفانه طایفی اردبیلی در قسمت تحلیل داستان‌های صادق هدایت یعنی بخش دوّم به‌بیراهه‌هایی رفته که از نظر هر اهل مطالعه‌ای پنهان نمی‌ماند. تحلیل‌هایی که از داستان‌ها می‌دهد بسیار خام و حتا بچه‌گانه است. این فصل و فصل بعد از آن تا حدود زیادی از ارزش کتاب کاسته‌اند.
[طایفی اردبیلی، موسی‌الرضا؛ صادق هدایت در گذر زمان، تهران، انتشارات ایمان، 1372.]

صادق هدایت در تار عنکبوت:
کتابی است در تکمیل آشنایی با صادق هدایت. فرزانه در این کتاب نیز باز به ترجمه‌ی خاطرات خود با هدایت می‌پردازد. کتاب ماجرای یک وسوسه‌ی دیرپاست. وسوسه‌ی تعریف، ‌تحدید و تشخیص جایگاه حضور هدایت در زندگی فرزانه. نویسنده‌ی آشنایی با صادق هدایت در این کتاب نیز کوشیده است بر پایه‌ی مشاهده‌ها و خاطره‌های شخصی و مستقیم از ایّام طولانی حشر و نشر خویش با هدایت، تصویری بیشتر منطبق با واقع از این نویسنده‌ی بزرگ ایرانی ترسیم کند و هاله‌ی شایعه‌ها و تصوّرات را از زندگی و روحیّات او بزداید. فرزانه در این کتاب، ‌از آنجا که زندگی خویش را سخت با زندگی و شخصیّت و تأثرات هدایت آمیخته می‌بیند، ‌خاطره‌های خویش از این دو زندگی را کنار و موازی یکدیگر دنبال می‌کند و تصویری در آن زیست و نوشت پیشِ چشم خواننده قرار می‌دهد.
[فرزانه، مصطفی؛ صادق هدایت در تار عنکبوت، تهران، ‌نشر مرکز،‌ 1384.]

دوشنبه، خرداد ۲۹

گرایش‌ها و فعالیت‌های سیاسی صادق هدایت

صادق هدایت راجع به سیاست می‌گوید:
«سیاست چیز گُهی است. کار من نیست. تو یک مملکت حسابی سیاست را می‌دهند دست متخصّص، نه دست من و امثال من. ولی ضمناً همه‌مان بچه‌ی سیاستیم. با سیاست کاری نداریم، سیاست با ما کار دارد. وقتی هم پایش بیفتد باید حقّش را گذاشت کف دستش. سارتر همین کار را کرد. با سلام و صلوات به آمریکا دعوتش کردند. اولاً یک ربع ساعت بهش در رادیو وقت دادندکه حرف بزند. به جای اینکه راجع به ادبیات و فلسفه صحبت بکند، پرید به وضع آمریکا. سیاه‌ها، حق‌کشی، راسیسم.» (فرزانه،1383، ص 214)
هدایت بارها گفته است که او تنها نویسنده است. کاری به کار کسی ندارد و نمی‌خواهد کسی کاری به کارش داشته باشد. امّا او مانند هر شهروند دیگری نمی‌توانسته به دور از جریانات سیاسی باشد و چنانچه در نقل بالایی آمد همه‌ی ما بچه‌های سیاستیم. هدایت چون در خانواده‌ی دولتی بزرگ شده بود و از زد و بندهای پشت پرده خبر داشت تقریباً نسبت به همه‌ی رویدادهای سیاسی و هم‌چنین اشخاص مجری آن بدبین بود. او حتا نسبت به مهندس بازرگان و دکتر مصدق هم نظر مساعدی نداشت. امّا با وجود اینها هر گاه فرصتی دست می‌داد نظر خود را در مورد سیاست کشورش ابراز می‌کرد.
هدایت گوشه‌گیر، ‌بدون آنکه سیاست باز و در امور سیاسی جاه‌طلب باشد، ‌در سال‌های30 مردی سیاسی شده بود. زیرا آنچه زندگی یک جامعه را در بر می‌گیرد سیاست است. تشکیل گروه ربعه یکی از اقدامات اولیه‌ی اوست. ربعه و کافه‌نشینی در واقع پایه‌گذاری برای تشکیل یک جور کلوب فکری، ‌و حتا اگر فشار و ترس از پلیس نبود، ‌نطفه‌ی تأسیس یک حزب بود.
هدایت در مدّت اقامت خود در فرانسه، ‌به دقت به جوانب گوناگون زندگی فردی و اجتماعی مردم توجه داشته است. فرانسه کشوری جمهوری است و اساس آن بر اعلامیه‌ی حقوق بشری است که در انقلاب کبیر این کشور وضع شد. انقلاب فرانسه قدرت را از چنگ فئودال‌ها و کلیسا درآورد و نصّ قانون آن شعار «آزادی، عدالت و برادری» در زیر لوای قانون است. از تصدّق سر همین جمهوری مدارس بزرگ تخصّصی و دانشگاه تأسیس گردید، ‌قانون مدنی تدوین و به اجرا گذاشته شد و به مردم اجازه دادند که شغل و روش زندگی خودشان را انتخاب کنند. هدایت این نوع رژیم را برای تحوّل جامعه‌ی ایران لازم می‌دانست. زیرا فرهنگ ایرانی و برای مردم ایران احترام قائل است و معتقد است که اگر در ایران جنبشی چون انقلاب فرانسه به وجود آید، ‌ایرانی‌ها شایسته‌ی دنیای پیشرفته هستند.
هدایت با وجود حسن نیّتی که به هموطنان خود دارد، ‌در بازگشت از فرنگ متوجه می‌شود که ایران هنوز در سطحی نیست که بتواند بار چنان انقلابی را به دوش بکشد. خرافات، ‌استبداد و استعمار، ‌ملّت را در چنان خواب غفلتی فرو برده است که تا هنگامی که زیربنای فرهنگی(به معنای اعم کلمه) ‌در هم نریزد و نوسازی نشود، ‌پیشرفت اساسی امکان ندارد. ایران دوره‌ی قاجاریه در حال پاشیدگی و پوسیدگی به سر می‌برد و رضاشاه یا هر سردار دیگری که بخواهد در راه پیشرفت قدم بردارد، ‌با یک غول بی‌شاخ و دم محافظه‌کار و حتا مرتجع روبه روست. در صورتی که پیشرفت نیازمند نوآوری است. امّا هدایت تجدّد را در ظواهر و تئوری‌های خشک و خالی با کلماتی از قبیل «مدرنیته» ‌و «نوآوری» نمی‌بیند. هدایت می‌گوید بهتر است لغات را کنار گذاشت و دست به کار شد تا حاصل آن زود نشو و نما کند. بنابراین تجدّدی را که او می‌خواهد در درجه‌ی اوّل آزادی و جنبش فرهنگی است و چنین اصلی در جهت مخالف روش حکومت مستبد قرار می‌گیرد و رضا شاه مستبد بود.(فرزانه، 1384،104)
با وصف این هدایت پس از یک تجزیه و تحلیل دیالکتیک(بر مبنای تفاوتی که شوپنهاور با منطق می‌بیند)‌، ‌جویای چاره است. نخستین گام او در راه شناختن توده‌ی مردم، همان طور که فرنگی‌ها برای آشنایی ملل عقب مانده از روش علمی مردم‌شناسی استفاده می‌کنند، هدایت نیز این متدولوژی را به کار می‌بندد. ابتدا باید دید که درجه‌ی فرهنگ توده‌ی عامی در چه حد است و آداب و رسوم و معتقدات‌شان چیست؟ باید تاریخ و جغرافیای این کشور را به درستی شناخت و در عین حال از انتقاد دولت و فضلایی که در جا می‌زنند باز ننشست. هدایت با یک انرژی فوق‌العاده دست به کار می‌شود و در همه‌ی زمینه‌ها نمونه و سر مشق می‌دهد.
هدایت که به اصالت مقام ایرانی معتقد است، ‌به جستجوی هویّت اصیل ایرانی می‌رود. زیرا چنان که در بالا گفتیم، ‌هدایت باور نمی‌کند که لاابالیگری و کودنی مرض بومی ایرانی‌ها باشد. به گمان او، ‌اگر روشنفکران ایرانی بر آن بشوند که خرافات و آثار کهن بیابان‌گردان بدوی را از ملّت بزدانید، ‌با تأسی به فرهنگ اصیل ایران، ‌در مدت کوتاهی توده‌ی مردم به مدینه‌ی فاضله می‌رسند. و هم در این راه است که انتظار دارد رژیم ایران جمهوری بشود و از چنگ قلدرهای عامی درآید تا ملّت بتواند از مظاهر ژرف پیشرفت برخوردار شود و مانند بسیاری از کشورها رشدی طبیعی یابد.
تشنگی او برای عدالت اجتماعی به قدری است که اغلب پنداشتند که پیرو مرام اشتراکی است،‌ در صورتی که آزاد مردی چون او هرگز در هیچ سیستمی جای ندارد و بنابر همین اصل، ‌از هرگونه سیستم گریزان است. با وصف این، ‌بعدها نشان داد که پیرو عقاید پیشروان چپ‌گراست و با انواع استعمار و کاپیتالیسم وحشی سر ستیز دارد.(فرزانه، 1384،ص 108)
در چند سال اوّل بازگشت به ایران، ‌صادق هدایتِ زیرک گمان می‌کند که دولت به نوشته‌های ادبی توجه ندارد و می‌تواند برنامه‌ی فرهنگی خودش را بی‌سر و صدا اجرا نماید. غافل از این که چشم و گوش دولتمردان بیش از آنچه لازم به نظر می‌رسد مراقب فعالیت آب زیرکاه اوست. حتا به جای این که نسخه‌های معدود کتاب‌هایش را جمع‌آوری کنند و بسوزانند، ‌نوشتن را بر او منع می‌کنند. به این ترتیب، ‌از یک سو مانع اشاعه‌ی افکار صادق می‌شوند و از سوی دیگر از شهرت این اعجوبه جلوگیری می‌کنند.
هدایت بی‌رحمانه استعمارطلبی آمریکا را در ایران می‌کوبد. در داستان «فردا» کارگران ایرانی چاپ خانه‌ها به زندگی غم‌انگیز و دشوار خویش می‌اندیشند، نویسنده یکی از آن‌ها را در سیاست استعماری در ایران مورد مطالعه قرار می‌دهد. کارگر ایرانی در حالی که راجع به آقایان گران مایه‌ی آن‌ور دریاها اظهار نظر می‌کند، ‌شرح می‌دهد که چگونه یکی از سربازان سیر و مست و از خود راضی بیگانه یک زن ایرانی را به باد کتک می‌گیرد و هیچ‌کس حتا نیروی انتظامی نیز برای دفاع از آن زن مداخله نمی‌کند، ‌امّا وقتی که مهدی زاغی خواست به حمایت آن زن برخیزد، ‌سربازان بیگانه او را تا موقعی که دیگر نیمه جانی نداشته است، ‌می‌زنند و به حکم آن‌ها برای مدّت سه ماه نیز زندانی می‌شود.
برای نشان دادن تصویر روشنی از رویه‌ی و احساسات هدایت نسبت به استعمار، ‌می‌توان از اثر هجوآمیز «توپ مرواری» نیز استفاده کرد.
مسلم این است که بعد از اشغال ایران که موقتاً یک دوره‌ی آزادی بیان برقرار شد، ‌هدایت عقاید خود را بی‌پرواتر از گذشته با دوستان چپ‌گرایش در میان می‌گذاشت. در آن دوره، ‌بیشتر روشنفکران متجدّد یا عضو حزب توده بودند و یا متمایل به مبانی چپ‌گرایی.
جوی که در این سال‌های 1941 تا 1947 در تهران به وجود آمده بود،‌ سابقه نداشت. احزاب کوچک و بزرگ،‌ روزنامه و مجلّات متعدّد، ‌ترجمه‌ی بی شمار کتاب‌های ادبی و اجتماعی و فلسفی، ‌مبارزات سیاسی و اجتماعی، ‌هدایتِ گوشته‌نشین را وارد معرکه کرده بود. افرادی از طبقات مختلف به دیدارش می‌آمدند، ‌بحث‌ها از حالت یک بعدی نجات یافته بودند و بسا در جدال‌های سیاسی و ادبی از هدایت راهنمایی می‌خواستند و در این نویسنده‌ی گوشه‌گیر و معروف به بدبین شخص روشن‌بین و امیدواری می‌یافتند. تا این که موضوع خودمختاری آذربایجان و تحکم سفت و سخت شوروی پیش آمد. هدایت میهن‌پرست جا خورد، ‌از چپ‌گرایان افراطی دوری جست و باز تو لاک خود فرو رفت. به لقب نامطلوب «روشنفکر نومید » شهرت یافت ـ این لقب از اسم مقاله‌ای از احسان طبری گرفته شده است که در آن غیر مستقیم صادق هدایت مورد توجه بوده است.
تنها دوران آزادی که با اشغال خاک ایران از طرف متفقین شروع شده بود در سال 1947 به پایان رسید. امّا هنوز بگیر و ببندهای دوستان او شروع نشده بود. نوشین دوست قدیمی هدایت، ‌صحنه‌ی تأتر شایسته‌ای را در دست داشت، ‌خانلری که جوان‌تر از هدایت بود با همکاری او مجله‌ی پیشرو سخن را اداره می‌کرد، ‌چوبک و آل احمد که خود را از نزدیکان روش ادبی هدایت می‌دانستند، داشتند مشهور می‌شدند، ‌حسن قائمیان و رحمت اللهی به تشویق هدایت کتاب‌های جالبی را به فارسی ترجمه می‌کردند، ‌دور و بر هدایت روشنفکران و اندیشمندان چپ‌گرا دیده می‌شدند، ‌هشترودی، ‌برادران هویدا، ‌احسان طبری، ‌حسن شهید نورایی، ‌حمید رهنما، ‌صادق گوهرین و بسیار کسان دیگر که بوی آزادی را استنشاق کرده بودند و هنوز به مقامات مسئول نرسیده بودند، با او نرد دوستی می‌باختند.
صادق هدایت چه در زمان رضاشاه و چه پسرش دل خوشی از حکومت نداشت. وقتی قضیه‌ی ترور محمدرضا شاه پیش آمد هدایت اینچنین نظری داشت:
«داستان مضحکی است ساخته و پرداخته‌ی خودشان تا به این ترتیب در حزب توده را ببندند، روزنامه‌ها را توقیف کنند و بساط رضاخانی را دوباره راه بیندازند... چند صباحی جلو مردم را ول کردند و حالا از سگ پشیمان‌ترند. خیال دارند گُه تاریخی را جلوشان بگذارند تا قلپ قلپ سر بکشند. وگرنه هر بچه‌ای که شعور داشته باشد می‌فهمد که اگر موضوع جدی بود، ‌اگر واقعاً گلوله‌ی جنگی تو هفت تیر گذاشته بودند، ‌نه، ‌حتا گلوله‌ی سربی، ‌از روی لب مبارک لیز نمی‌خورد، ‌جا در جا می‌کشت. اینها همه‌اش دوز و کلک خودشان است.
دسیسه‌ی آنهایی که همیشه خواسته‌اند این ملّت در حالت ماقبل تاریخی بماند تا از آب کره بگیرند... تمام دعوا با کسانی است که چهار تا کلاس نیمه‌کاره درس خوانده‌اند. آنهایی که داشتند سر از تخم در می‌آوردند...بیخودی نیست که روز پانزدهم بهمن و توی دانشگاه را انتخاب کردند...وگرنه می‌رفتند در یک جای دیگر، ‌در یک موقعیت دیگر. حالا به این ترتیب در دانشگاه را هم مدتی خواهند بست، ‌رفت و آمدها را کنترل خواهند کرد.» (فرزانه،1383، ص 145
)
هدایت بعد از ماجرای ترور شاه آرام نمی‌نشیند. او که حالا خانه‌نشین شده است، ‌کاری می‌کند که حق‌شان را کف دست‌شان بگذارد. در دیداری به فرزانه می‌گوید که به روزنامه‌ی اطلاعات برود و روزنامه‌های پانزده بهمن تا آن تاریخ را برایش بیاورد. چند روز بعد از آن ماجرا دکتر بقایی در مجلس نطقی می‌کند که باعث مشهور شدنش می‌شود و سخنرانی‌هایش از آن روز به بعد سر زبان‌ها می‌افتاد. نطق دکتر بقایی مانند یک رُمانی پلیسی بوده و به سبک یک رُمان‌نویس ساخته شده بود در واقع زبان، ‌زبان صادق هدایت بود. در ملاقاتی که بین هدایت و فرزانه پیش می‌آید فرزانه این نکته را مطرح می‌کند که آیا کار کارِ هدایت بوده یا نه. هدایت جواب می‌دهد:
«کسی چه می‌داند؟گاس که هم بله،گاس هم که نه» (فرزانه،1383،ص 146)
هدایت بعد از خفقانی که محمدرضا شاه در ایران حاکم می‌کند نفرتش بیشتر می‌شود. هدایت راجع به او می‌گوید:
«کافی است یک نفر فیزیونومیست ریخت این موجود را نگاه بکند و ببیند که اصولا cretin(مخبط) [کسی که عقل سالم نداشته باشد] است. در کنج لب‌هایش کاراکتریستیک بلاهت است. حالا هم افتاده تو پنجول یک موجودی مثل مصدق‌السلطنه که در دماگوژی(عوام فریبی)‌ دوّمی ندارد.» (‌پیشین، ص 271)
اما او خود بهتر می‌داند که چنین اعتراضاتی در جامعه‌ای که ساختار آن دیکتاتوری است کارگر نیست. باز صادق هدایت می‌نویسد:
«همه‌ی این اعتراضات دل خوش کنک است. همه اش گه است. دولت،مملکت،‌سینمایش،‌ادبیاتش، مزقانش.. آدم عقش می نشیند.» (فرزانه، ص 171)
منابع:
- فرزانه، مصطفی؛ صادق هدایت در تار عنکبوت، تهران، نشر مرکز، 1384
- مونتی، ونسان؛ صادق هدایت، حسن قائمیان، تهران، نشر اسطوره،1382
- فرزانه، مصطفی؛ آشنایی با صادق هدایت، تهران، نشر مرکز، 1383، چاپ پنجم

شنبه، خرداد ۲۷

آدرس چند کتاب در نقد ادبی

چنور خانم ازم خواسته بودند که چند کتاب در نقد ادبیات و رمان بهشان معرفی کنم. فعلا این مختصر را داشته باشید تا بعد .

اسکولز، ‌رابرت؛ عناصر داستان، ‌فرزانه طاهری، تهران، ‌نشر مرکز، 1383، چاپ دوم.
الیوت، تی.اس؛ برگزیده‌ی آثار در قلمرو نقد ادبی، محمد دامادی، تهران، انتشارات علمی، 1375.
ایگلتون، تری؛ پیش‌درآمدی بر نظریه‌ی ادبی، عباس مخبر، تهران،‌ نشر مرکز،1380.
ایگلتون، تری؛ مارکسیسم و نقد ادبی، اکبر معصوم بیگی، تهران، ‌نشر دیگر، 1383.
ایوتادیه، ژان؛ نقد ادبی در قرن بیستم، مهشید نونهالی، تهران، انتشارات نیلوفر، 1378.
باختین، میخائیل میخائیلویچ؛ زیبایی شناسی و نظریه‌ی رُمان، آذین حسین‌زاده، تهران، ‌مرکز مطالعات و تحقیقات هنری،‌1383.
بورنوف، رولان و رئال اوئله؛ جهان رمان، نازیلا خلخالی، تهران، نشر مرکز، 1378.
پک، ‌جان؛ شیوه‌ی تحلیل رمان، احمد صدارتی، تهران، ‌نشر مرکز، 1366، چاپ اول.
دیچز؛ شیوه‌های نقد ادبی، یوسفی و صدقیانی، نشر علمی، 1379، چاپ پنجم.
ریچاردز، آی.ا؛ اصول نقد ادبی، حمیدیان، تهران، نشر شرکت بازرگانی کتاب گستر، 1375.
زرین‌کوب، عبدالحسین؛ آشنایی با نقد ادبی، تهران، انتشارات سخن، 1378، چاپ پنجم.
سلدون، رامان؛ راهنمای نظریه‌ی ادبی معاصر، ‌عبّاس مخبر، تهران، ‌انتشارات امیرکبیر، 1372.
شمیسا، ‌سیروس؛ نقد ادبی، تهران، ‌نشر فردوس،‌1381،‌چاپ دوم.
شوکینگ، لوین؛ جامعه‌شناسی ذوق ادبی، فریدون بدره‌ای، تهران، انتشارات توس، ‌1373.
صفایی حایری، علی؛ ذهنیت و زاویه‌ی دید، تهران، مؤسسه‌ی فرهنگی هنری ثمین،1380، چاپ دوم.
صنعتی، ‌محمد؛ تحلیل‌های روان‌شناختی در هنر و ادبیات،‌ تهران، نشر مرکز،1380.
عباسپور تیمجچانی، محمد حسین؛ بررسی قالب‌های ادب معاصر، ‌انتشارات گوتنبرگ، ‌چاپ دوم.
فرزاد، ‌عبدالحسین؛ درباره‌ی نقد ادبی، تهران، ‌نشر قطره.
گریس، ویلیام؛ ادبیات و بازتاب آن، ‌بهروز عزبدفتری، تهران، ‌انتشارات آگاه، ‌1363،‌چاپ اول.
گرین، ویلفرد و دیگران؛ مبانی نقد ادبی، ‌فرزانه طاهری، تهران، ‌انتشارات نیلوفر، 1380، چاپ دوم.
گلدمن، ‌لوسین؛ ‌جامعه‌شناسی ادبیات (دفاع از جامعه‌شناسی رُمان)، ‌محمد جعفر پوینده، تهران، انتشارات هوش و ابتکار،‌1371.
گلدمن، ‌لوسین؛ جامعه، فرهنگ، ادبیات، محمد جعفر پوینده، تهران، نشر چشمه، 1381،چاپ سوم.
گلدمن، لوسین‌؛ نقد تکوینی، ‌محمد تقی غیاثی، تهران، ‌نشر نگاه، 1382.
گلدمن، ‌لوسین و تئودور آدرنو؛ درآمدی بر جامعه‌شناسی ادبیات، ‌محمد جعفر پوینده، ‌تهران، ‌نشر چشمه.
لوکاچ، جورج؛ جامعه‌شناسی رُمان، محمدجعفر پوینده، تهران، نشر تجربه، 1375، چاپ دوم.
لوکاچ، جورج؛ نظریه‌ی رُمان، حسن مرتضوی، تهران، نشر قصّه، 1380.
موام،‌سامرست؛ درباره‌ی رمان و داستان کوتاه، کاوه دهگان، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1382، چاپ چهارم.
میرعابدینی، حسن؛ صد سال داستان‌نویسی ایران، تهران، نشر چشمه، 1383،چاپ سوم، جلد 1و3،2و4.
ولک، رنه و آستن وارن؛ نظریه‌ی ‌ادبیات، ضیاء موحد و پرویز مهاجر، تهران، ‌انتشارات علمی و فرهنگی، ‌1382، چاپ دوم.

جمعه، خرداد ۲۶

در ابتدا قصه بود / زایش رمان از فولکلور

اضافات/دست بر قضا: وقتی دونستم که مسافرت تبریزم طولانی می‌شه شروع کردم به نوشتن دو مطلب برای صد سال تنهایی که موقع برگشتن هر دو رو نمایش بدم. یکی راجع به جین اوستن و غرور و تعصب‌اش بود و دیگری گزیده‌هایی در باره‌ی رمان به زعم سامرست موآم. اما دست بر قضا موقع برگشتن هر دو را فراموش کردم برگردانم. اگه تا یه هفته‌ی دیگه که باز باید به تبریز برم گم و گور اش نکرده باشن آدم خوش شانسی‌ام. اما راجع به حال و هوای تبریز باید عرض کنم که «از آقایان و خانم‌هایی که قصد مسافرت به تبریز را دارند تقاضا می‌شود مسافرت خود را در حال «تعلیق» درآورده، یا«Cancel» فرمایند، ‌بدیهی است در صورت از دست دادن چشم و گوش و بینی هیچ مسئولیتی متوجه شهروند نخواهد شد».

قبل از آنکه ادبیات روایی به صورت مکتوب درآید، ‌گنجینه‌های بی‌پایان ادبیات شفاهی وجود داشتند که احتمالا هیچ کشوری نیست که از آن بی‌بهره باشد: افسانه‌هایی که در آن حیوانات، ‌انسان‌ها، ‌قهرمانان، ‌نیروهای طبیعت، ‌ایزدان درهم می‌آمیختند؛ ‌داستان‌های اعمال شگفت‌آور جنگاوران یا دلاوری‌های دهقانان، ‌«لودگی‌ها و جوانمردی‌ها»، ‌چرخه‌های سرودهای پهلوانی ژرمنی، ‌فرانسوی، ‌یوگسلاویایی یا روسی که یا آنها را بر روی پرده نقاشی می‌کردند یا به صورت آواز می‌خواندند و غیره. اگر کمی عقب‌تر برویم کتب مقدس هندوها،‌ کتاب مقدس، ‌تذکره‌ی اولیاء و ائمه،‌ داستان‌های هزار و یک شب را نیز می‌توان از اسلاف رمان به حساب آورد، ‌چه آنها نیز به نوعی داستان‌سرایی بودند. در روزگار ما سعی بر آن است که فهرستی از این داستان‌های غنی تهیه شود چون متعلق به فرهنگ عامه‌اند: بدین ترتیب در بخش فرانسوی‌نشین کانادا حدودا هفت هزار داستان گردآوری شده است. گاه این کار بر دوش نویسندگان می‌افتند و ایشان صورت جدیدی به داستان‌ها می‌بخشند: در قرن هفدهم شارل پرو به کمک مضامین موجود در فرهنگ عامه داستان‌هایش را نوشت،‌ برادران گریم در قرن نوزدهم نیز مشابه این کار را در آلمان انجام دادند و هانری پورا، ‌نویسنده‌ی معاصر، ‌در اوورنی ده جلد کتاب گنجینه‌ی داستان را چاپ کرد. متخصصان فرهنگ عامه، ‌خاصه روس‌ها، ‌ساختارهای این داستان‌ها و هر نوع دگرگونی را در داستان از صورت اولیه تا حال بدان تن داده مطالعه می‌کنند، ‌از خلال موقعیت داستانی که شامل دو یا سه شخصیت باشد گاه چندین موقعیت دیگر زاده می‌شود، ‌از «صورت پایه صورت‌های مشتق» به وجود می‌آید.
میرچا الیاده نشان داد که ادبیات شفاهی ـ در شکل‌های روایی‌اش که ما بدان علاقه‌مندایم ـ در اصل با دین در هم آمیخته است. ادبیات شفاهی اسطوره‌هایی را در بطن خود دارد که، ‌در جوامع باستانی، ‌«داستان‌های واقعی» محسوب می‌شوند چون در باره‌ی وقایع حقیقی، ‌ماجراجویی‌هایی قهرمانانه و آفرینش جهان سخن می‌گویند. مفهوم اسطوره متحول شد و مترادف با داستان تخیلی و آفرینشی خیالی شد که با این حال به عنوان نقطه‌ی آغاز واقعیت موجود را حفظ می‌کند: «شخصیت‌های قصه‌ها یا افسانه‌ها صرفا خدایان باستانی‌اند، ‌ماجراجویی‌های این اسطوره‌ها یا دیگر چندان اهمیتی ندارند یا دیگر در اذهان تقریبا فراموش شده‌اند.» الیاده با نزدیک شدن به داستان اورفه، ‌حماسه‌های صحراهای روسیه و سیبری، ‌داستان‌های بابلی یا پولینزی انگاره‌های مشابهی را باز می‌یابد: «تقریبا همه[ی داستان‌های شفاهی] حول فرد جوان و جسوری می‌چرخد که باید از آزمایش‌ها و خوان‌های متعددی عبور کند: اگر موفق شود که تمام این مشکلات را پشت سر بگذارد، ‌به همین نحو آشنا به اسرار غیب و قهرمان می‌شود[...] معدوداند سرودهای حماسیی که در آنها ماجراجویی‌هایی برای آشنایی قهرمانان با اسرار غیب وجود نداشته باشند یا قهرمانان با اژدها بجنگند، ‌به درون دوزخ نیفتند،‌ یا به مرگی دچار نشود که پس از آن رستاخیزی معجزه‌آسا رخ دهد.» آشنایی با این اسرار بستگی به وضعیت انسان دارد، ‌همان وضعیتی که قصه‌ها آن را به عنوان موقعیت کلیدی مطرح می‌کنند: «ادبیات شفاهی در مجموع ضرورت رنج کشیدن و مردن در این جهان را نشان می‌دهد،‌ بدان منظور که بیاموزیم که از مرگ نهراسیم و هنر رستاخیز را به انقیاد خود درآوریم.» همین مضمون برای ادبیات مکتوب حکم اطلاعات پایه را دارد: ویلهلم مایستر اثر گوته داستان یک «نوآموز» است مثل هر عنوان دیگری با اسم‌های مختلف: سرخ و سیاه اثر استاندال، ‌ژان‌کریستف اثر رومن رولان، ‌انیسه اثر آراگون، رمان‌های برنانوس یا مالرو. بنابراین ادبیات شفاهی روایی یادگار عظیم انسانیت است، ‌این ادبیات مجموع سنت‌ها و اعتقادات است، ‌با تغییر عمیق آن خاطره‌ی اعمال برجسته و آیین پهلوانی و رسوم ایزدان پایدار می‌ماند، ‌بر اساس واقعیت تثبیت می‌شود و بر اساس وقایع خارق‌العاده ساخته می‌شود. ادبیات شفاهی روایی محصول وجدان‌های بی‌شماری است که پرس و جو می‌کنند و می خواهند جهان را تبیین کنند.‌ (جهان رمان، ترجمه نازیلا خلخالی)