سه‌شنبه، شهریور ۲۲

مختصری در"اسطوره در نقد ادبی"

نقد اسطوره‌ای ادبیات وهنر با اعماق سرشت بشری سرو کار می‌یابد؛‌منتقد پیرو نقد اسطوره‌ای
درجستجوی عناصر مرموزی است که بعضی از آثار ادبی متاثر از آنها هستند،که این خود با توانی تقریبا خارق العاده روشنگر واکنش‌های عام و برجسته‌ی بشر است.
ماهیت جمعی و مشترک اسطوره جهانشمول است.جوزف کمپل در نقاب‌های خداوند:‌اساطیر بدوی،‌از پدیده‌ای عجیب در رفتار حیوانات سخن می‌گوید.جوجه‌های تازه از تخم درآمده،‌که هنوز تکه‌های پوست تخم به دم‌شان چسبیده است ‌وقتی قوشی بالای سرشان پرواز می‌کند به سرعت جایی پنهان می‌شوند اما به پرنده‌های دیگر اعتنایی نمی‌کنند.او همین کار را بوسیله‌ی قوش‌های پلاستیکی که به سیمی آویزان بودند را تگرار کرد .واکنش جوجه‌ها باز پنهانشدن بود.کمپل می‌پرسد "این حمله‌ی عصبی ناگهانی بر اثر مشاهده‌ی تصویری که هیچ همتایی در جهان جوجه ندارد از کجاست؟"

اسطوره شناسی و روان شناسی
روان شناسی تجربی و حسی است و با زیست شناسی در ارتباط است اما اسطوره شناسی عقلانی و فلسفی است و با مذهب و انسان شناسی و تاریخ فرهنگ اقوام Ethmogeny(مباحث مبادی نژادها)‌و Ethnology قرابت دارد.
روانکاوی در تلاش است چیزی را درباره‌ی شخصیت فرد آشکار کند در حالی که بررسی اساطیر ذهن و مختصات یک ملت را فاش می‌کند.و درست همان طور که رؤیاها بازتابی از امیال و اضطراب‌های ناهشیار فردند،‌اساطیر هم فرافکنی‌های نمادین امیدها،‌ارزش‌ها ،‌ترس‌ها و آرزوهای یک ملت‌اند. رؤیا،‌اسطوره‌ی فردی شده است و اسطوره حاصل همگانی شدن رویاهای فردی است.
برحسب تعاریف و اشتباهات رایج،‌اساطیر تنها تخیلات،‌اوهام و عقاید بدوی شناخته می‌شوند که بر پایه‌ای غیر منطقی بنا گشته‌اند در حالی که،‌اساطیر مجموعه‌ای از قصه‌ها و برداشت‌هاست که جهان بینی انسان پیش از آلودگی به مسائل موضوعه را نسبت به پیرامون خود باز می‌تاباند.
اسطوره بیان مفهوم عمیق پیوستگی است،‌پیوستگی نه تنها بر اساس زمینه‌های ذهنی،‌بلکه پیوستگی احساس و عمل وتمامیت زندگی است.
اسطوره تصویری مُثلی است که با پیوند زدن گذشته به حال و رسیدن به آینده از آن طریق زندگی و زایایی می‌یابد.
مارک شورر در کتاب خود می نویسد "‌اسطوره بنیادی است،‌عرصه‌ی نمایشی عمیق ترین حیات غریزی ماست،عرصه‌ی آگاهی بدوی انسان است در جهان،‌که می‌تواند به هیئت‌های بسیار درآید،و همه‌ی عقاید و نگرش‌های خاص به آن بستگی دارند."
اساطیر ماهیتا جمعی و گروهی‌اند.یک قبیله یا ملت را در فعالیت‌های روانی و معنوی مشترک‌شان با هم گره می‌زنند.اسطوره در کل جوامع بشری عاملی است پویا،‌از زمان فراتر می‌رود،‌گذشته(باورهای سنتی)‌را با حال(ارزش‌های جاری)‌پیوند می‌زند و رو به آینده دارد(آمال معنوی و فرهنگی).
واکنش‌های جهانشمول Universal Reactions واکنش‌هایی هستند که به گونه‌ی یکسان در میان تمامی اقوام بشر رخ می‌نمایانند.
کلان الگو Arch Type صورت مثالی یا صورت ازلی،‌مضامین،‌تصاویر یا الگوهایی هستند که مفاهیم یکسانی برای سطح وسیعی از بشریت و فرهنگ‌ها دارند،و نباید مُثل Idea مطرح شده توسط افلاطون را با آن اشتباه گرفت.

نمونه‌هایی از کهن الگوها
با اینکه هر فرد با شرایط،‌تجارب و فرهنگ خاصی که میان آنها قرار می‌گیرد جهان بینی خاصی پیدا می‌کند،‌"‌اسطوره"‌Myth در معنای عام خود همگانی است.ویل رایت می‌نویسد:
نمادها اگر نه برای کل،‌بخش اعظم نوع بشر معنایی مشترک یا بسیار مشابه دارند.واقعیت قابل اثبات آن است که نمادهای معینی چون پدر آسمان و مادر زمین،‌نور،‌خون،‌بالا– پایین،‌محور چرخ،‌وغیره بارها و بارها در فرهنگ‌هایی تکرار شده است که فاصله‌شان از لحاظ زمانی و مکانی چندان زیاد بوده که احتمال تاثیر متقابل آنها در طول تاریخ و رابطه‌ی علی بین آنها اصلا وجود ندارد.
آب:‌راز خلقت – دریا:‌مادر حیات – رنگها(سرخ:‌خون،‌قربانی،‌شهوت شدید – سبز: ‌رشد ـ آبی:‌احساس مثبت و مذهبی) دایره:‌کلیت،‌وحدت ـ افعی:‌نماد انرژی و نیروی ناب،شر و فساد ـ اعداد(سه:‌نور،‌آگاهی روحانی ـ چهار:‌چرخه‌ی زندگی ـ هفت:‌قویترین همه‌ی اعداد نمادین)‌ـ ‌زن کهن الگویی:‌مادر کبیر، اسرار زندگی،مرگ،‌تغییرـ ‌پیر خردمند:‌منجی،‌رهایی بخش،‌مراد ـ ‌باغ:‌بهشت،‌معصومیت ـ‌ درخت:‌حیات کیهان،‌فنا ناپذیری ـ بیابان:‌برهوت معنوی،‌مرگ،‌نومیدی .

نقد اسطوره‌ای در عمل
تکیه روی دورا ن پیشا تاریخ و شرح حال خدایان(‌برخلاف منتقد سنتی که بر تاریخ تکیه دارد)‌،تحلیل جریان درونی‌ای که پویایی و جاذبه جاودانه فراهم می‌آورد(‌برخلاف منتقد صورتگرا)‌و نیروهای پویا و ذاتی برخاسته از اعماق روان جمعی بشریت (‌برخلاف تحلیل روان کاوی جنسی مطروحه توسط فروید)‌را می‌نمایاند .
در سده‌ی حاضر سه شاخه از علوم انسانی ـ انسان شناسی،‌روان شناسی و تاریخ فرهنگ ملل ـ ‌به خدمت نقد ادبی درآمده‌اند:‌
انسان شناسی و کاربرد‌های آن:‌"فریزر"‌کوشید شباهت اساسی خواسته‌های اصلی بشر در تمامی زمان‌ها و مکان‌ها را نشان دهد .
روان شناسی "‌یونگ"‌و نگرش‌های اسطوره‌ای آن:‌از نظر یونگ لیبیدو ماهیتی صرفا جنسی ندارد.
نظریه ی حافظه‌ی نژادی Racial Memory و صور مثالی یونگ،‌با گسترش نظریه‌ی فروید "‌ناخوآگاه "‌جمعی ازلی به صورت عامل مشترک و موروثی و روانی تمامی اعضای خانواده‌ی بشری درآمده است.
از نظر یونگ عوامل ساختاری"‌اسطوره سازی"‌همواره در روان ناخودآگاه حاضر است.ما تنها هنگامی که خود را با این نمادها هماهنگ می‌سازیم و می‌توانیم به کمال برسیم.خرد،‌رجعتی به سوی این غرایز است.وی معتقد است صورمثالی در واقع "گونه‌هایی موروثی هستند".

چند صورت مثالی ویژه
"سایه"Shadom :‌زوایای تاریک‌تر و منفی شخصیت.
"پرسونا"Persona :‌نقاب شخصیت.صورتکی که شخص توسط آن با محیط ارتباط برقرار می‌کند.
"آنیما(مادینه روان)"‌:‌شاید پیچیده‌ترین کهن الگوی یونگ باشد. مادینه روان "تصویر روح" است،‌روح نیروی زندگی یا انرژی حیانی انسان یونگ خود می‌گوید:‌مادینه روان چیز زنده در انسان است،‌که هم خود زنده است و هم مایه‌ی زندگی است ... اگر جهش‌ها و تلالوهای روح نبود،‌انسان در بزرگترین شهوت خود یعنی بطالت می‌گندید.
از نظر یونگ فردیت‌یابی نوعی"رشد روانی"است که با کشف جنبه‌هایی از وجود فرد،‌وی را از دیگران متمایز می‌سازد(کشف تنهایی)‌این خود شناسی نیازمند شهامت،‌شجاعت و صداقتی چشمگیر است.
"سایه"‌،‌"پرسونا" و"آنیما"اجزای ساختاری موروثی روان بشر هستند.
اهمیت کاربرد و معرفی "کهن الگوها"‌از لحاظ اجتماعی و سیاسی بیش از حد است چه تاریخ گواه است که ملت سازی Nation Building اصیل بر اساس فرهنگ‌سازی بوده و کلان الگوها بی‌تردید از سنگ پایه‌های بنیادین فرهنگ‌های ملی بشمار می‌روند.در این زمینه نظریات"ادگارمورن" حائز اهمیت والایی است.برای آشنایی با نظریات وی می‌توان به مقاله‌ی"حیات و ممات ایدئولوژی‌ها"‌درمجله کیان سال هفتم،‌شماره‌ی 37،‌خرداد و تیر 1376 ،‌ترجمه‌ی صدیقه رحیمی مراجعه کرد.

محدودیت‌های نقد اسطوره‌ای:
با اینکه هیچکدام از رویکردهای نقد ادبی به اندازه‌ی نقد اسطوره‌ای نمی‌تواند ژرفا و گستردگی داشته باشد(چنانکه حتی فراتر از قلمرو زیبایی شناسی تاریخ می‌رود)،‌یگانه بدیل نیست! چون ادبیات در شهر فرنگی از صور مثالی و مناسک خلاصه نمی‌شود،‌چه ادبیات و شاخه‌های گوناگون آن،‌به ویژه شعر،‌هنر است و هنر خمیر مایه‌ی خلاقیت.خلاقیت هرگز فقط در صور مثالی و مناسک فرهنگ‌های گوناگون خلاصه نمی‌شود.همین محدودت غایی نقد اسطوره‌ای را می‌نمایاند.

(با اقتباس از ویلفرد گرین و همکارانش)

5 پيام:

 

Anonymous ناشناس نوشته:

yani mishe yak roz manam ostoreh besham began agha khareh ostoreh behem ?

۱:۴۴ قبل‌ازظهر  
Anonymous ناشناس نوشته:

اميدوارم شما هم امسال فوق قبول شين

بيد مجنون هم فيلم جالبي بود...
من عظمت خدا رو درك كردم كه چقدر ما و آرزو هامون در مقايسش كوچيكيم!!!!!

۱۰:۲۵ قبل‌ازظهر  
Anonymous ناشناس نوشته:

وارونه که نگاه کنی
درختها را توی هوا در حال تاب خوردن می بینی
اتوبوسها را معلق وساختمانها را آویزان می بینی
چه خوب است بعضی وقتها هم
دنیا را از زاویه دیگری ببینیم.
.
با اینکه از این نوشتهها زیاد سر در نمیارم اما خوندنش برام جالبه.
من این تابستون فهمیدم که دنیا فقط دنیای ریاضی و فیزیک نیست.

۶:۳۲ بعدازظهر  
Anonymous ناشناس نوشته:

کباب قناری بر آتش سوسن و ياس.

۱۰:۱۲ قبل‌ازظهر  
Anonymous ناشناس نوشته:

ببخشيد. اون قبلی اشتباهی شد. سلام رفيق. تازه با وبلاگت آشنا شدم. سِيْوش کردم و نشستم آف و با دقت خوندم. يادداشت‌های قبلی رو هم. مطالب تحليلی و پرمغزی می‌نويسی. دمت گرم. با اجازه پيوند به وبلاگت رو گذاشتم توی وَرگ. موفق باشی.

۱۰:۱۴ قبل‌ازظهر  

ارسال یک نظر

<<< برگرد به صفحه‌ی اصلی