چهارشنبه، بهمن ۱۲

در کوچه باغ های شعر همراه با نصرت رحمانی



- سخن بر سر شعر و شاعری و رجز خواندن برای حفظ و گسترش مرزهای پهنه‌ی نام و نام‌آوری د رمیان نیست.
که در آن دم شاعر خواهی بودن که پا بر فرق تاج و تخت و آواز و آوازه کوفته‌ای و از نکبت ننگ و نام فراغت یافته‌ای . آن لحظه که خط فراموشی بر شجره نامه‌ی شهرت کشیده‌ای. آن لحظه.
هیچ شاعری تمام لحظات زندگی‌اش شاعر نبوده.تنها در لحظاتی شاعر خواهی بود.آن لحظه‌ی پرشکوه که اعتراف می‌کنی: من برای در خود زیستن آمدم، ‌دیگران در من زیستند.
- و اگر همه تن خارا شوی و به راه بنشینی، ‌نه بند راه، ‌که سنگ گور خود گشته‌ای، ‌سزاوار پایمالی ره‌نوردان نه زیارتگاه زایرانی از دودمان آگاه مردان .
هر فتنه‌ای که در حاشیه‌ی این بازار برانگیزی متاعی نیست در خور اعتنا و اعتبار.
تیغ آختن و بر یاران تاختن صفت خودباختگان است. جان باختن، ‌زخ نمودن و درخشیدن هدیه‌ی سپرانداختگان.
و اگر سخنی باقی است در سینه‌ی لب دوختگان.
پس بهتر که لب فروبندیم و کلام را کلوخ مایه‌ی بنیاد قصری پایه در آب نکنیم.


لیست دفترهای شعر نصرت رحمانی
زندگی نامه ی نصرت رحمانی
چند شعر از نصرت رحمانی
صدای شاعر: نصرت رحمانی


آوار اشک

رهایم ، ای رها در باد .
رها از داد،
از بیداد .
رها در باد
حرفی مانده ته حرفی .
*
غمت كم
جام دیگر ریز ،
شب جاوید جاوید است ،
ما در خواب .
*
من از ریزش بیاد اشك می‌افتم ،
بیاد بارشی پیگیر ،
درد ، آوار ،
بیاد التجا در این شب دلگیر .
*
من از غم‌های پنهانی ، به یاد قصه‌های شاد .
و از سر مستی این آب آتشناك دانستم ،
كه هشیاری .
سرت خوش ،
جام را دریاب ،
هی .... هشدار .
*
شب است آری ، شبی بیدار ،
دزد و محتسب در خواب .
می ات بركف ،
و بانگ نوش من بر لب .
*
رها درباد !
من از فریاد ناهنجار پی بردم سكوتی هست .
و در هر حلقه‌ی زنجیر خواندم راز آزادی .
*
سخن آهسته می‌گوئی !
نمی‌گوئی كه می‌موئی .
شب نوش است ، نیشی نیست جامی ریز ،
جام دیگری ،
با من ، رها در باد .
*
كجائی دوست ؟
كو دشمن ؟
همه آلوده دامانیم .
بگو با من بگوش تشنه ام ، گوشم .
بخوان با من ،
بنال آیا تو هم از حلقه‌ی زنجیر دانستی كه در بندی ؟
*
رها در باد ، با من گفت :
شنیدم آری ای بدمست ، -
من از زنجیر سازانم چه می گویی ؟
برای چكمه و قداره و شلاقهایم قصه می‌گویی .
*
كجایی پیر !
خدایی نیست ،
راهی نیست ،
دیگر جان پناهی نیست .
سنگی هست ،
دامی هست ،
چاهی هست .
من و دشمن به یك راهیم و بر یك نطع .
و از یك باده سرمستیم ، وای من .
صدای جام ها و
جام ها و
جام ها و جام .
*
رها در باد !
بلایت دور ، خیرت پیش ،
رهاتر باش ،
این باد ، این شبان از تو
رهایم كن ، رها در خویش .
*
چنان در خویش می‌گریم كه گوئی گریه درمانی است ،
مرگی نیست .

1 پيام:

 

Anonymous ناشناس نوشته:

it was amazing and nice as usual, thanks

۹:۵۴ قبل‌ازظهر  

ارسال یک نظر

<<< برگرد به صفحه‌ی اصلی