سخنی پیرامون شعر"برف" سرودهی خانم نوابپور
شعر برف از خانم نوابپور
یارم آن بیرون در برف
منتظر بوسههای من است
اینجا زیر پتو
من از گرمای تن شوهرم گرم میشوم.
برای نقد این شعر مانند اثرهای دیگر اولین کار این است که به دنبال تضاد بین عناصر شعر باشیم (نظریهی جانپک).
تضاد بین یار و شوهر، برف و گرما، بیرون و زیر پتو به چشم میخورد و شاید بتوان بوسههای یار را هم در مقابل خواهشهای شوهر نهاد. پرداختن به این تضادها راه ورود ما به فهم بیشتر شعر است. کلمهی یار بار معنایی مثبتتری را در این شعر نسبت به شوهر دارد. یار کسی است که انسان خودش انتخاباش میکند؛ میگردد و از بین نامزدهای مختلفی که وجود دارند با معیارهای خودش یکی را انتخاب میکند. ولی شوهر هم میتواند یار انتخابی تثبیت شده باشد و هم میتواند شخصی باشد تحمیلی. بوسه را اگر در مقابل آن خواستهی شوهر بگذاریم، باز بوسه حالتی لطیف از روابط عاشقانه است در حالی که همخوابگی بیشتر حالت مادی و زمینی دارد و حتی میتواند یک نوع خوی حیوانی را برساند. برف سرد است ولی تن شوهر گرم. معمولا سرما حس خوبی را انتقال نمیدهد زیرا کرختی را با خود دارد در عوض گرما عشق و محبت میرساند؛ ولی در این شعر جای آنها کاملا عوض شده است. برف سفیدی یک دست(لباس عروسی شاید)، پاکی و گستردگی را میرساند. هوای سردی که گرمای عشق در آن میتواند بیشتر به چشم بیاید. اما گرما در اینجا پیوند خورده است به تن؛ آن هم تن شوهر که بار منفی را در تقابل با بوسههای یار دارد. گرمایی که در اینجا هست نتیجهی شهوت است، چیزی چندشآور که همراه با بوی عرق است(امیدوارم که تحلیل تحمیل شده بر متن نکرده باشم!). در بوسههای یار در میان برفها نوعی آرامش و لطافت به چشم میخورد، نوعی آهستگی؛ اما در همخوابگی شوهر نوعی آشفتگی و تحرک شدید، یک نوع بینظمی هست. تضاد بین عناصر شعر به اینجا ختم نمیشود بلکه بین بیرون و زیر پتو هم وجود دارد. بیرون کجاست؟ جاییست که برف هست. جاییست که یار حضور دارد و با بوسههای عاشقانهاش منتظر است. بیرون حکایت از یک رهاشدگی و حق انتخاب میدهد یک گستردگی که ممکن است تا افق کشیده شده باشد! اما زیر پتو کمترین فضای ممکن برای دو نفر است. زیر پتو خارج از این که همخوابگی را میرساند نوعی خفقان را نیز با خود دارد. نفس کشیدن زیر پتو مشکل است آن هم با آن بوی شهوتناک عرق. زیر پتو امکان تحرک را از فرد میگیرد و دیگر فرد آن احساس رهایی را که در بیرون داشت ندارد. انگار بیرون آرزوها در جولاناند و زیر پتو عرصهی سرکوب آنهاست. زیر پتو تاریک است و با روشنایی خیرهکنندهی برف در تقابل است. در اینجا باید به کلمهی انتظار هم توجه شود. دستیافتن معمولا منجر به ابتذال میشود. ما وقتی که به آن آرزوی دستنیافتنی نرسیدهایم بیشتر لذت میبریم تا هنگامی که به آن برسیم. انتظار، برای چیزی است که خواستنیست. یار در بیرون منتظر است، پس خواستنی است ولی شوهر در دسترس است و مبتذل. در هر شعری کلمات هستند که با خواننده حرف میزنند، بار معنایی خود را منتقل میکنند و احساسی را که شاعر در پی ایجاد آن بوده را در خواننده برمیانگیزند. اما این عناصر شعری باید با همدیگر کنش متقابل داشته باشند تا بتوانند کلیتی از خود بسازند. در واقع در کل هست که این اجزا معنی مورد نظر شاعر را میدهند.
ما در این شعر با زنی شوهر کرده که معشوقی دارد مواجهایم. شاعر با به کاربردن لغات مناسب در جای خود و با تکیه بر تضاد بین آنها توانسته دو نوع تیپ متفاوت را نشان دهد که هر کدام را در دو سطر شرح داده است.
با توجه به حرفهایی که در بالا زده شد میتوان اینچنین جمعبندی کرد که یار انتخابی زن که نشانهی عشق و علاقهی زن به اوست در بیرون، در محیطی باز که برف همه جا را پوشانده و نفسهای گرم عشق در هوا متبلور شده با بوسههای آماده منتظر است. اما زن در یوغ است آن هم زیر پتویی که همهجا را تاریک کرده و نمیگذارد زن نفس بکشد. زن در زیر پتو اسیر است. او باید تن به همخوابگی با شوهرش بدهد چون او شوهرش است و یار غریبهای بیش نیست!
شاید موضوع این شعر موضوع جدید و بکری نباشد اما هنرمندی شاعر در این است که با کمترین کلمات معنا را رسانده. ایجاز در این شعر به حداکثر خود رسیده است؛ و دیگر هنر استفاده از لغات برای در تقابل قرار دادن عناصر شعر برای رساندن مفهوم.
در آخر البته باید به نکتهای دیگر اشاره کنم، و آن اینکه خانم نواپپور معمولا در شعرهایشان دچار تضاد و دوگانگی هستند. اگر به شعر شیطان هم رجوع کنیم این تضاد و آشفتگی بیشتر نمود دارد. ایشان در شعرهایشان ظاهرا تکلیف خود را با احساساتشان روشن نکردهاند. ماندهاند میان دو راهی تعهد و گناه! در این شعر هم شاید زن نه از سر اجبار بلکه از شیطنتی موزیانه است که عاشق را در برف بیرون منتظر بوسهای خود کرده است.
بهرحال از هر زاویهی دیدی به شعر نگاه شود و با وجود اشکالاتی که ممکن است در آن پیدا شود، شعری است زیبا و در خور توجه.
یارم آن بیرون در برف
منتظر بوسههای من است
اینجا زیر پتو
من از گرمای تن شوهرم گرم میشوم.
برای نقد این شعر مانند اثرهای دیگر اولین کار این است که به دنبال تضاد بین عناصر شعر باشیم (نظریهی جانپک).
تضاد بین یار و شوهر، برف و گرما، بیرون و زیر پتو به چشم میخورد و شاید بتوان بوسههای یار را هم در مقابل خواهشهای شوهر نهاد. پرداختن به این تضادها راه ورود ما به فهم بیشتر شعر است. کلمهی یار بار معنایی مثبتتری را در این شعر نسبت به شوهر دارد. یار کسی است که انسان خودش انتخاباش میکند؛ میگردد و از بین نامزدهای مختلفی که وجود دارند با معیارهای خودش یکی را انتخاب میکند. ولی شوهر هم میتواند یار انتخابی تثبیت شده باشد و هم میتواند شخصی باشد تحمیلی. بوسه را اگر در مقابل آن خواستهی شوهر بگذاریم، باز بوسه حالتی لطیف از روابط عاشقانه است در حالی که همخوابگی بیشتر حالت مادی و زمینی دارد و حتی میتواند یک نوع خوی حیوانی را برساند. برف سرد است ولی تن شوهر گرم. معمولا سرما حس خوبی را انتقال نمیدهد زیرا کرختی را با خود دارد در عوض گرما عشق و محبت میرساند؛ ولی در این شعر جای آنها کاملا عوض شده است. برف سفیدی یک دست(لباس عروسی شاید)، پاکی و گستردگی را میرساند. هوای سردی که گرمای عشق در آن میتواند بیشتر به چشم بیاید. اما گرما در اینجا پیوند خورده است به تن؛ آن هم تن شوهر که بار منفی را در تقابل با بوسههای یار دارد. گرمایی که در اینجا هست نتیجهی شهوت است، چیزی چندشآور که همراه با بوی عرق است(امیدوارم که تحلیل تحمیل شده بر متن نکرده باشم!). در بوسههای یار در میان برفها نوعی آرامش و لطافت به چشم میخورد، نوعی آهستگی؛ اما در همخوابگی شوهر نوعی آشفتگی و تحرک شدید، یک نوع بینظمی هست. تضاد بین عناصر شعر به اینجا ختم نمیشود بلکه بین بیرون و زیر پتو هم وجود دارد. بیرون کجاست؟ جاییست که برف هست. جاییست که یار حضور دارد و با بوسههای عاشقانهاش منتظر است. بیرون حکایت از یک رهاشدگی و حق انتخاب میدهد یک گستردگی که ممکن است تا افق کشیده شده باشد! اما زیر پتو کمترین فضای ممکن برای دو نفر است. زیر پتو خارج از این که همخوابگی را میرساند نوعی خفقان را نیز با خود دارد. نفس کشیدن زیر پتو مشکل است آن هم با آن بوی شهوتناک عرق. زیر پتو امکان تحرک را از فرد میگیرد و دیگر فرد آن احساس رهایی را که در بیرون داشت ندارد. انگار بیرون آرزوها در جولاناند و زیر پتو عرصهی سرکوب آنهاست. زیر پتو تاریک است و با روشنایی خیرهکنندهی برف در تقابل است. در اینجا باید به کلمهی انتظار هم توجه شود. دستیافتن معمولا منجر به ابتذال میشود. ما وقتی که به آن آرزوی دستنیافتنی نرسیدهایم بیشتر لذت میبریم تا هنگامی که به آن برسیم. انتظار، برای چیزی است که خواستنیست. یار در بیرون منتظر است، پس خواستنی است ولی شوهر در دسترس است و مبتذل. در هر شعری کلمات هستند که با خواننده حرف میزنند، بار معنایی خود را منتقل میکنند و احساسی را که شاعر در پی ایجاد آن بوده را در خواننده برمیانگیزند. اما این عناصر شعری باید با همدیگر کنش متقابل داشته باشند تا بتوانند کلیتی از خود بسازند. در واقع در کل هست که این اجزا معنی مورد نظر شاعر را میدهند.
ما در این شعر با زنی شوهر کرده که معشوقی دارد مواجهایم. شاعر با به کاربردن لغات مناسب در جای خود و با تکیه بر تضاد بین آنها توانسته دو نوع تیپ متفاوت را نشان دهد که هر کدام را در دو سطر شرح داده است.
با توجه به حرفهایی که در بالا زده شد میتوان اینچنین جمعبندی کرد که یار انتخابی زن که نشانهی عشق و علاقهی زن به اوست در بیرون، در محیطی باز که برف همه جا را پوشانده و نفسهای گرم عشق در هوا متبلور شده با بوسههای آماده منتظر است. اما زن در یوغ است آن هم زیر پتویی که همهجا را تاریک کرده و نمیگذارد زن نفس بکشد. زن در زیر پتو اسیر است. او باید تن به همخوابگی با شوهرش بدهد چون او شوهرش است و یار غریبهای بیش نیست!
شاید موضوع این شعر موضوع جدید و بکری نباشد اما هنرمندی شاعر در این است که با کمترین کلمات معنا را رسانده. ایجاز در این شعر به حداکثر خود رسیده است؛ و دیگر هنر استفاده از لغات برای در تقابل قرار دادن عناصر شعر برای رساندن مفهوم.
در آخر البته باید به نکتهای دیگر اشاره کنم، و آن اینکه خانم نواپپور معمولا در شعرهایشان دچار تضاد و دوگانگی هستند. اگر به شعر شیطان هم رجوع کنیم این تضاد و آشفتگی بیشتر نمود دارد. ایشان در شعرهایشان ظاهرا تکلیف خود را با احساساتشان روشن نکردهاند. ماندهاند میان دو راهی تعهد و گناه! در این شعر هم شاید زن نه از سر اجبار بلکه از شیطنتی موزیانه است که عاشق را در برف بیرون منتظر بوسهای خود کرده است.
بهرحال از هر زاویهی دیدی به شعر نگاه شود و با وجود اشکالاتی که ممکن است در آن پیدا شود، شعری است زیبا و در خور توجه.
3 پيام:
سلام...سلام...سلام
سلام...سلام...سلام
roodkhane zibatarin sorudash ra dar dele darre baraye kooh mikhanad.
ارسال یک نظر
<<< برگرد به صفحهی اصلی