نان و شراب اثر اینیا تسیو سیلونه
نان و شراب، داستان ایثار است.
داستان تکرار آن فدیهی آسمانی که عیسی مسیح بود، و پیش از مصلوب شدن در آخرین شام با حواریون، تن و خون خود را عرضه کرد و گفت: بخورید و بیاشامید،
این نان من است و این شراب من است. سپس نان و شراب تکرار همان ماجراست.
مذهب است اما در بطن سوسیالیسم، و هرچند که قهرمان داستان ضد مذهب مینماید اما خود به نوعی، جوهرهای از حقیقت مسیح را دارد و این یکی از ریشههای ناب و کلاسیک «سیلونه» است که هر اصالتی را در بطن هر مذهب و هر مکتب سیاسی ارج مینهد.
"در همهی ادوار و در لوای انواع حکومتها، بالاترین کار روح این است که خود را نثار کند تا خود را بجوید، خود را فنا کند تا خود را باز یابد. انسان بجز آنچه میدهد ندارد.» (از متن کتاب)
کتاب تحلیل ژرفکاوانهی سیاست جاری است و زندگی تودهها در رابطه با این سیاست، تحلیل این تثلیث قدرت: سوسیالیسم، فاشیسم و کلیسا است که در هر کدام از این سه اقنوم، دو عنصر اقانیم دیگر به وضوح مشهود است.
و قهرمان داستان نمایندهی سوسیالیسم که علیه فاشیسم میجنگد، فاشیسمی که در بطن آن فناتیزم و مذهب ارتجاعی کلیسا نهفته است. کتاب شرح تضادهای موجود درین سه توسن مهار گسیختهای است که هرکدام ارابهی سعادت ایتالیا را به سویی میکشند.
«سپینا» قهرمان کتاب هرچند سوسیالیست است اما هرگز یک موجود حزبی دگماتیست نیست. تمام مدت در کار نقد خویش و انتقاد خویشتن است. هرچند سوسیالیسم معتقدی است اما از هم اکنون آتیهی آنرا تحلیل میکند - اینجا نیز همان داستان همیشگی نهضت و نظام مطرح است.
تا وقتی که یک نهضت به نظام تبدیل نشده پویا است. آزادیخواه و گشاده رو است و همیشه برای شنیدن حقیقت گوش، حوصله، و حتی لبخند دارد، نهضت اگر از خود انتقاد نکند (و این هم به خاطر آن است که در گرماگرم عمل نمیتواند خود را ببیند) انتقاد را میپذیرد. اما به مجرد آنکه میخهای قدرت خود را کوبید، و به مجرد اینکه تبدیل به یک نظام شد، تمامی آن ویژگیها را از دست میدهد. در حصار دست نیافتنی تعصب خود مسلحانه میایستد و پشت باروهای دگماتیسم خود سنگر میکند، آنگاه به هر صدای مخالفی – هرچند اتفاقی تیر شلیک میکند. دیگر از آن تبسم شادمانه و چهرهی صاف و دلگشا خبری نیست. آن موجود گذشته اینک عصبی و بیقرار شده است. هرچند روئین تن است اما جانش پر از سؤظن و چشمانش لبریز از زهرخند است. این سؤظن گاه منطقی مینماید. همهی وحشتش به خاطر از دست دادن قدرتی است که نیروی فاشیستی دیگری بیاید و آن را قبضه کند.
کتاب میگوید، اما این نمیتواند یک توجیه منطقی و عادلانه باشد (چه ما فاشیسم را دقیقا به خاطر همین توجیههایش از میان بر میداریم) و آنگاه رفته رفته همین موجب میگردد که کمتر جانب عدالت را بگیرد و سپس ظهور یک لویاتان دیگر ...
«سوسیالیستها مقرری زن یک همکار را که اینک شوهرش در زندان کور و تنها افتاده است، به خاطر اینکه زن کارگر به نماز مسح میرود و برای نجات شوهرش دعا میکند قطع میکنند.» (از متن)
اگر از آن سو فاشیسم هیولایی است که بیمنطق میکوبد و ویران میکند، سوسیالیسم که داعیهی مبارزه با آن را دارد نیز همانطور رفتار میکند.
از این روست که قهرمان داستان «سپینا» در تمام مدت در جستجوی یافتن یک پایگاه اصیل ارزشمند، حرکتی دائم دارد. وجود او به مثابه یک انقلاب دائم است که هر لحظه پویاتر و کاملتر میگردد.
×
«سیلونه» قدرت شگفتانگیزی دارد. قلم او استحکام، شیوایی و فصاحت قلم کلاسیکها را دارد. ازاین لحاظ او یک نویسندهی به تمام معنا کلاسیک است که با کمترین حرکت و با طرح چند خط زندهترین توصیفها را در کمال بلاغت تصویر میکند.
وقتی به قدرت نویسنده واقف میشویم که میبینیم در سراسر کتاب یک نبوغ و تخیل حقیقی و یکدست وجود دارد و همهی پرسوناژها بخوبی قادرند که اندیشههای خود را بیان دارند.
این پختگی فکر تقریبا در تمام کارهایش دیده میشود. اگر دقت کرده باشید رمانهایش مثل تآترند و نمایشنامههایش مثل رمان، این به خاطر جوشش زندگی در اندیشههای این مرد است.
نویسندههایی را دیدهایم که عامدا از قدرت و غنای زبان خود میکاهند تا رمانتیست نشوند زیرا آنان چنتهای پر از حقیقت تلخ و بیپیرایه برای گفتن دارند. «سیلونه» یکی از آنهاست.
×
سراسر اثر حاوی طنزی هوشیارانه و زیرکسار است.
بخوبی از عهدهی نشان دادن خرافه، جهل و تعصب مذهبی برآمده است، آن فسادی را که تا عمق استخوانشان ریشه دوانده شکافته است و در ترسیم ایتالیای جهلزده، تاریک و بیفرهنگ که در آن فاجعهی یک روشنفکر- مبارزه با تمامی ابعاد فساد آن است موفق آمده است. ایتالیایی که در آن جائی برای آزاد زیستن جز در خدمت به ظلم، حکومت و بانک نیست – کشوری که کلیسا در راس مخروط ستم قرار دارد و به تبلیغ مذهبی میپردازد که جز افیونی مخدر برای مردم نیست. مذهبی که واعظین رسمی آن خدمهی مؤسسهی دنیایی و سرگرم مشغلههای دنیوی و طبقاتیاند.
از این روست که یک مبارز متعهد باید اقتحام کند و برای جان بدر بردن از این معرکه گورستانی شوم جان به مهلکه اندارد و نجات خویش را در قربانی کردن خویش بجوید. تمامی تاکید نویسنده بر مراسم عشاء ربانی و تناولالقربان به همین خاطر است.
آنجا که از جنگ سخن میگوید و آن را محکوم میشمارد طنزی سرشار دارد.
اندیشههای «آکیل گریز پا» دربارهی بروز و علت جنگ ایتالیا با انگلستان اگر صد در صد منطقی نباشد و جز طنز به حساب نیاید، نود درصد معقول و عقلایی است و مگر جر این است که جنگ تجاوزگرانه همیشه بخاطر کسب منافع بیشتر رخ داده است. (از متن کتاب)
و این است طنز گزندهی «سیلونه» که جای ستایش بسیار دارد و از واقعیت جدا نیست، زیرا آدم هشیار از خود نمیپرسد دراین طنز چه مقدار واقعیت است بلکه میخواهد بداند در هر واقعیتی تا چه مقدار طنز نهفته است.
داستانی فوقالعاده ناب، که همه بیانگر «گفتگوهاست در این راه که جان بگدازد.» و تازه این اولین گام یک مبارزهی متعهدانه است.
نان و شراب
اثر اینیا تسیو سیلونه
ترجمه از محمد قاضی
چاپ پانزدهم 1379
قطعهای کوتاه از رمان را دراینجا بخوانید
داستان تکرار آن فدیهی آسمانی که عیسی مسیح بود، و پیش از مصلوب شدن در آخرین شام با حواریون، تن و خون خود را عرضه کرد و گفت: بخورید و بیاشامید،
این نان من است و این شراب من است. سپس نان و شراب تکرار همان ماجراست.
مذهب است اما در بطن سوسیالیسم، و هرچند که قهرمان داستان ضد مذهب مینماید اما خود به نوعی، جوهرهای از حقیقت مسیح را دارد و این یکی از ریشههای ناب و کلاسیک «سیلونه» است که هر اصالتی را در بطن هر مذهب و هر مکتب سیاسی ارج مینهد.
"در همهی ادوار و در لوای انواع حکومتها، بالاترین کار روح این است که خود را نثار کند تا خود را بجوید، خود را فنا کند تا خود را باز یابد. انسان بجز آنچه میدهد ندارد.» (از متن کتاب)
کتاب تحلیل ژرفکاوانهی سیاست جاری است و زندگی تودهها در رابطه با این سیاست، تحلیل این تثلیث قدرت: سوسیالیسم، فاشیسم و کلیسا است که در هر کدام از این سه اقنوم، دو عنصر اقانیم دیگر به وضوح مشهود است.
و قهرمان داستان نمایندهی سوسیالیسم که علیه فاشیسم میجنگد، فاشیسمی که در بطن آن فناتیزم و مذهب ارتجاعی کلیسا نهفته است. کتاب شرح تضادهای موجود درین سه توسن مهار گسیختهای است که هرکدام ارابهی سعادت ایتالیا را به سویی میکشند.
«سپینا» قهرمان کتاب هرچند سوسیالیست است اما هرگز یک موجود حزبی دگماتیست نیست. تمام مدت در کار نقد خویش و انتقاد خویشتن است. هرچند سوسیالیسم معتقدی است اما از هم اکنون آتیهی آنرا تحلیل میکند - اینجا نیز همان داستان همیشگی نهضت و نظام مطرح است.
تا وقتی که یک نهضت به نظام تبدیل نشده پویا است. آزادیخواه و گشاده رو است و همیشه برای شنیدن حقیقت گوش، حوصله، و حتی لبخند دارد، نهضت اگر از خود انتقاد نکند (و این هم به خاطر آن است که در گرماگرم عمل نمیتواند خود را ببیند) انتقاد را میپذیرد. اما به مجرد آنکه میخهای قدرت خود را کوبید، و به مجرد اینکه تبدیل به یک نظام شد، تمامی آن ویژگیها را از دست میدهد. در حصار دست نیافتنی تعصب خود مسلحانه میایستد و پشت باروهای دگماتیسم خود سنگر میکند، آنگاه به هر صدای مخالفی – هرچند اتفاقی تیر شلیک میکند. دیگر از آن تبسم شادمانه و چهرهی صاف و دلگشا خبری نیست. آن موجود گذشته اینک عصبی و بیقرار شده است. هرچند روئین تن است اما جانش پر از سؤظن و چشمانش لبریز از زهرخند است. این سؤظن گاه منطقی مینماید. همهی وحشتش به خاطر از دست دادن قدرتی است که نیروی فاشیستی دیگری بیاید و آن را قبضه کند.
کتاب میگوید، اما این نمیتواند یک توجیه منطقی و عادلانه باشد (چه ما فاشیسم را دقیقا به خاطر همین توجیههایش از میان بر میداریم) و آنگاه رفته رفته همین موجب میگردد که کمتر جانب عدالت را بگیرد و سپس ظهور یک لویاتان دیگر ...
«سوسیالیستها مقرری زن یک همکار را که اینک شوهرش در زندان کور و تنها افتاده است، به خاطر اینکه زن کارگر به نماز مسح میرود و برای نجات شوهرش دعا میکند قطع میکنند.» (از متن)
اگر از آن سو فاشیسم هیولایی است که بیمنطق میکوبد و ویران میکند، سوسیالیسم که داعیهی مبارزه با آن را دارد نیز همانطور رفتار میکند.
از این روست که قهرمان داستان «سپینا» در تمام مدت در جستجوی یافتن یک پایگاه اصیل ارزشمند، حرکتی دائم دارد. وجود او به مثابه یک انقلاب دائم است که هر لحظه پویاتر و کاملتر میگردد.
×
«سیلونه» قدرت شگفتانگیزی دارد. قلم او استحکام، شیوایی و فصاحت قلم کلاسیکها را دارد. ازاین لحاظ او یک نویسندهی به تمام معنا کلاسیک است که با کمترین حرکت و با طرح چند خط زندهترین توصیفها را در کمال بلاغت تصویر میکند.
وقتی به قدرت نویسنده واقف میشویم که میبینیم در سراسر کتاب یک نبوغ و تخیل حقیقی و یکدست وجود دارد و همهی پرسوناژها بخوبی قادرند که اندیشههای خود را بیان دارند.
این پختگی فکر تقریبا در تمام کارهایش دیده میشود. اگر دقت کرده باشید رمانهایش مثل تآترند و نمایشنامههایش مثل رمان، این به خاطر جوشش زندگی در اندیشههای این مرد است.
نویسندههایی را دیدهایم که عامدا از قدرت و غنای زبان خود میکاهند تا رمانتیست نشوند زیرا آنان چنتهای پر از حقیقت تلخ و بیپیرایه برای گفتن دارند. «سیلونه» یکی از آنهاست.
×
سراسر اثر حاوی طنزی هوشیارانه و زیرکسار است.
بخوبی از عهدهی نشان دادن خرافه، جهل و تعصب مذهبی برآمده است، آن فسادی را که تا عمق استخوانشان ریشه دوانده شکافته است و در ترسیم ایتالیای جهلزده، تاریک و بیفرهنگ که در آن فاجعهی یک روشنفکر- مبارزه با تمامی ابعاد فساد آن است موفق آمده است. ایتالیایی که در آن جائی برای آزاد زیستن جز در خدمت به ظلم، حکومت و بانک نیست – کشوری که کلیسا در راس مخروط ستم قرار دارد و به تبلیغ مذهبی میپردازد که جز افیونی مخدر برای مردم نیست. مذهبی که واعظین رسمی آن خدمهی مؤسسهی دنیایی و سرگرم مشغلههای دنیوی و طبقاتیاند.
از این روست که یک مبارز متعهد باید اقتحام کند و برای جان بدر بردن از این معرکه گورستانی شوم جان به مهلکه اندارد و نجات خویش را در قربانی کردن خویش بجوید. تمامی تاکید نویسنده بر مراسم عشاء ربانی و تناولالقربان به همین خاطر است.
آنجا که از جنگ سخن میگوید و آن را محکوم میشمارد طنزی سرشار دارد.
اندیشههای «آکیل گریز پا» دربارهی بروز و علت جنگ ایتالیا با انگلستان اگر صد در صد منطقی نباشد و جز طنز به حساب نیاید، نود درصد معقول و عقلایی است و مگر جر این است که جنگ تجاوزگرانه همیشه بخاطر کسب منافع بیشتر رخ داده است. (از متن کتاب)
و این است طنز گزندهی «سیلونه» که جای ستایش بسیار دارد و از واقعیت جدا نیست، زیرا آدم هشیار از خود نمیپرسد دراین طنز چه مقدار واقعیت است بلکه میخواهد بداند در هر واقعیتی تا چه مقدار طنز نهفته است.
داستانی فوقالعاده ناب، که همه بیانگر «گفتگوهاست در این راه که جان بگدازد.» و تازه این اولین گام یک مبارزهی متعهدانه است.
نان و شراب
اثر اینیا تسیو سیلونه
ترجمه از محمد قاضی
چاپ پانزدهم 1379
قطعهای کوتاه از رمان را دراینجا بخوانید
1 پيام:
جزء بهترین کتابهایی هست که تا بحال خوانده ام
ارسال یک نظر
<<< برگرد به صفحهی اصلی