من گاوم / مردی که همهی کابوسهایش را ننوشت
«من مشد حسن نیستم، من گاوم، من گاو مشد حسن هستم». این جملات شاید از معروفترین جملات در پهنهی ادبیات داستانی کشورمان باشد. جملاتی که انسان متعلق به شیء و انسان وابسته را در عین یگانگی به تعلقاتاش در نمایشی تراژیک نشان میدهد. انسانی که آینده را در هستی مملوکاش میبیند، و به ناچار در فقداناش، بنبستی عظیم را حس میکند. در این هنگام است که چارهای ندارد جز آن که دوباره به خلق متعلاش بپردازد. ساعدی در عزاداران بیل این تعلقات خاطر را به نحوی شگفتانگیز بارآفرینی کرده است. وی حتی دیوانگی شخصیت داستاناش را چنان به تصویر کشیده است که مخاطب میپذیرد که اگر این اتفاق برای خود و یا دیگر شخصیتهای داستان رخ میدادند، آنها هم چارهای جز آن نمیداشتند. به قولی در چنین زیستنی انسانها سر مویی با امینآبادهای خود فاصله ندارند؛ و این گونه است که مشد حسن نمونهی انسانی میشود که با تمام وجود به ارتباطات و مناسبات و باورها و وابستگیهایاش چسبیده است و وجود هیچ خللی را در آن برنمیتابد؛ و بدین منظور برای حفظ وضعیت و برای به دست آوردن آن چه که او را به دلبستگی کشانده است به نفی خود مینششیند. چرا که اعتقاد پیدا کرده است که در این نفی میتواند هویت واقعی خود را همچنان پایدار نگاه دارد. هویتی که با حفظ همان چارچوبی میسر است که مشد حسن را در روستایی به نام بیل به نام مشد حسن میشناسد.
در عرصهی داستان نویسی ما، ساعدی نامی است که تا همیشه ماندگار خواهد بود. ذهن مخیل و قصهپرداز او باعث شده است که با چهرهها و بعضا شخصیتهایی مواجه باشیم که به نحوی تیپیک در جامعه عیان میگردند. ساعدی انسانهایی را خلق میکند که به طوری عجیب با محیط پیرامون خویش عجین شدهاند. حرکات و موضعگیریهاشان بر اساس همان چارچوبی است که در آن قرار دارد. آدمهایی که پا را از گلیم خود فراتر نمیگذارند، و به نوعی نمیتوانند منتزع از روابط پیرامونی نفس بکشند. منحصر به فرد بودن ساعدی در عرصهی ادبیات داستانی ما از آن جهت است که وی توانسته در فضاهای مختلف به خلق آثارش نایل آید. در عزاداران بیل ما با فضایی روستایی مواجهایم که به لحاظ جغرافیایی با آن چیزی که در ترس و لرز که عمدتا در جنوب اتفاق میافتد تفاوت ماهوی دارد . و یا واهمههای بینام و نشان و گور و گهواره که در فضای شهری جریان دارد و این مستلزم آن است که نویسنده با آدمهای متفاوت مواجه بوده باشد. آدمهایی با آداب و رسوم و خلقیات خاص محدود جغرافیایی خویش همراه با اصلاحات و تکیه کلامهای مخصوص و اسامی و آدابهای معاشرتی که البته اگر نویسندهای با این قبیل موضوعات زندگی نکرده باشد ممکن نیست بتواند به آفرینییی از آن دست که ساعدی به خلق آن کمربسته است دست یابد.
تلفیق واقعیت و ماوراواقعیت را ساعدی چنان انجام میدهد که شاملو دربارهی وی میگوید: به عقیدهی من ساعدی پیش کسوت گابریل گارسیا مارکز است و این سخنی به گزاف نیست بلکه حقیقتی است آشکار. به غیر از ترس و لرز و عزاداران بیل و آثار کوتاه و بلنداش داستان مقتل ساعدی و دررفتگان و در تاریخ دویدگان او چنان در ماوراواقعیت واقعی میشوند که ناخودآگاه به او دست مریزاد میگویی و در عین غبطه به او دچار غرور میشوی که نویسندهای متعلق به این سرزمین به سبکی چنین دست پیدا کرده است که بعدها به کمک ترجمههای متعدد چیزی شبیه آن یعنی رئالیسم جادویی مارکز وارد حوزهی ادبیات ما میشود . کارنامهی ساعدی را کتاب الفبا تکمیل میکند؛ مجموعهای از مقالات و نقدها و ترجمهها که همهی آنها د رنهایت اعتبار و گرانسنگی بیشتر از هر چیز اشراف و آگاهی وی را در انتخاب نوستهها نشان میدهد. و این چنین است که ساعدی برای همیشه تاثیرگذار خواهد ماند. اگرچه تاریخی چون دوم آذرماه شصت و چهار، تلخ و ناگوار در ذهنها نقش بسته است. اما ساعدی در آثارش همواره حی و حاضر است و در بازسازی قصهها و نمایشنامهها به مخاطبیناش یاری میرساند. تا ادامهی متنهایش را پی بگیرند و همچنان چراغ را روشن نگاه دارند.
(فصلنامهی چلیکا/شماره 4 ، پاییز 84)
در عرصهی داستان نویسی ما، ساعدی نامی است که تا همیشه ماندگار خواهد بود. ذهن مخیل و قصهپرداز او باعث شده است که با چهرهها و بعضا شخصیتهایی مواجه باشیم که به نحوی تیپیک در جامعه عیان میگردند. ساعدی انسانهایی را خلق میکند که به طوری عجیب با محیط پیرامون خویش عجین شدهاند. حرکات و موضعگیریهاشان بر اساس همان چارچوبی است که در آن قرار دارد. آدمهایی که پا را از گلیم خود فراتر نمیگذارند، و به نوعی نمیتوانند منتزع از روابط پیرامونی نفس بکشند. منحصر به فرد بودن ساعدی در عرصهی ادبیات داستانی ما از آن جهت است که وی توانسته در فضاهای مختلف به خلق آثارش نایل آید. در عزاداران بیل ما با فضایی روستایی مواجهایم که به لحاظ جغرافیایی با آن چیزی که در ترس و لرز که عمدتا در جنوب اتفاق میافتد تفاوت ماهوی دارد . و یا واهمههای بینام و نشان و گور و گهواره که در فضای شهری جریان دارد و این مستلزم آن است که نویسنده با آدمهای متفاوت مواجه بوده باشد. آدمهایی با آداب و رسوم و خلقیات خاص محدود جغرافیایی خویش همراه با اصلاحات و تکیه کلامهای مخصوص و اسامی و آدابهای معاشرتی که البته اگر نویسندهای با این قبیل موضوعات زندگی نکرده باشد ممکن نیست بتواند به آفرینییی از آن دست که ساعدی به خلق آن کمربسته است دست یابد.
تلفیق واقعیت و ماوراواقعیت را ساعدی چنان انجام میدهد که شاملو دربارهی وی میگوید: به عقیدهی من ساعدی پیش کسوت گابریل گارسیا مارکز است و این سخنی به گزاف نیست بلکه حقیقتی است آشکار. به غیر از ترس و لرز و عزاداران بیل و آثار کوتاه و بلنداش داستان مقتل ساعدی و دررفتگان و در تاریخ دویدگان او چنان در ماوراواقعیت واقعی میشوند که ناخودآگاه به او دست مریزاد میگویی و در عین غبطه به او دچار غرور میشوی که نویسندهای متعلق به این سرزمین به سبکی چنین دست پیدا کرده است که بعدها به کمک ترجمههای متعدد چیزی شبیه آن یعنی رئالیسم جادویی مارکز وارد حوزهی ادبیات ما میشود . کارنامهی ساعدی را کتاب الفبا تکمیل میکند؛ مجموعهای از مقالات و نقدها و ترجمهها که همهی آنها د رنهایت اعتبار و گرانسنگی بیشتر از هر چیز اشراف و آگاهی وی را در انتخاب نوستهها نشان میدهد. و این چنین است که ساعدی برای همیشه تاثیرگذار خواهد ماند. اگرچه تاریخی چون دوم آذرماه شصت و چهار، تلخ و ناگوار در ذهنها نقش بسته است. اما ساعدی در آثارش همواره حی و حاضر است و در بازسازی قصهها و نمایشنامهها به مخاطبیناش یاری میرساند. تا ادامهی متنهایش را پی بگیرند و همچنان چراغ را روشن نگاه دارند.
(فصلنامهی چلیکا/شماره 4 ، پاییز 84)
3 پيام:
اين شي بودن ووابستگي شي گونه همان
عدم آزادي است و در حقيقت مرگ همان مالکيت مطلق هستس است در اين معنا که هگل به آن پرداخته است . ساعدي اين را با کلمه به ما نشان مي دهد و بازي انتظامي در فيلم گاو مهر جويي آن را تکميل مي کند.
سلام! از مطلبتون استفاده بردم! شاد باشی
سلام
كه مي گويد تو امير صادقي هستي؟و مي شود شك كرد به مثل كودك كه به سينه ي مادرش شك مي كند،مثل هوشنگ ملكي كه به تو شك مي كند و به همه ي بديهيات،حالا فكر مي كنم وقتش رسيده باشد كه جاده از ما راه بيفتدو ما بيفتيم زير گام هاي بلند سفر.
ارسال یک نظر
<<< برگرد به صفحهی اصلی