رُمان و دشمنان آن
به رغمِ سابقهی کهنِ آفرینشهای ادبی در ایران، پژوهشگرانِ ایرانی، آنگونه که انتظار میرفت، به مقولهی نظریههای ادبی و در مقیاسی وسیعتر، هنری نپرداختهاند. این امر البتّه از سویی باعث شگفتی است: چه، داستان و داستاننویسی در ایران قدمتی دیرینه دارد و با روح و جانِ ایرانیان درهم آمیخته است. شاید بتوان فقدانِ نسبی منابع و مآخذی را که در زمینهی نظریههای ادبی به زبان فارسی تألیف یا ترجمه شده است ناشی از کاستیها و دشواریهای موجود برای یافتن برابرواژهها دانست. زیرا نمیتوان تعداد مترجمانِ زبردستی را که در زمینهی برگردانِ ادبیّاتِ داستانی غرب در ایران فعالیّت کردهاند، نادیده گرفت. کشف صورتِ پنهانِ آثار ادبی و هنری همیشه برای انسان با شگفتی و وجد همراه بوده است، و دریافتن این مطلب که مقوله و مضمونِ هنری و ادبی جهان شمول است و از مرز هنجارهای انسانی فراتر میرود او را بر سر ذوق میآورد.(حسینزاده،آذین،1384،ص 7 )
تحلیلِ رُمان، به منزلهی نوعی از انواع ادبی، مشکلاتِ ویژهای را آشکار میکند. این مشکلات همگی از منحصر به فرد بودن این موضوع سرچشمه میگیرد: رُمان یگانه شکلی است که در آینده به نوع ادبی تبدیل خواهد شد و هنوز به تکامل نرسیده است. رُمان در برابر چشمان ما در حال شکلگیری است، بدین ترتیب که زایش و همچنین تحوّل رُمان در پرتو تاریخ است که معنا مییابد. ساختار رُمان هنوز آن گونه که باید و شاید استحکام نیافتهاست و برای ما نیز این امکان وجود ندارد که به تمام قابلیّتهای آن پیببریم.(پیشین،ص159) امّا همینقدر که نویسندگانِ رُمان کوشش در به تنیجه رساندن این مقوله دارند و منتقدان آنها نیز در پی یافتن نظریههایی با قدرتِ توجیه بالا هستند خود امید به آیندهای روشن را نوید میدهد. با توجّه به اینکه هنرمند فردی است استثنایی که شاخکهای حسّی پیشرفتهای برای درک وقایعی از زندگی دارد که از چشمِ عموم مردم پنهان است، رُمان میتواند بازتاب گوشههای آشکار و پنهانِ زندگی انسانی انسان باشد. و به همین دلایل است که این نوعِ ادبی مورد توجه و ذمّ دیگران قرار گرفته است. مورد توجه کسانی قرار گرفته که علاقهمند به شناخت انسان و زندگی او هستند. خوانندهی رُمانِ«جنایت و مکافاتِ» داستایوفسکی بدون اینکه مرتکب قتلی شده باشد میتواند عذابِ وجدان فرد قاتل را درک کند، با خواندنِ «مُرشد و مارگریتا» از بولگاکف اوضاع اجتماعی ـ سیاسی دورانِ استالین را مطالعه کند و با مروری بر کتاب «آناکارنینا»ی تالستوی عبور از جامعهی کشاورزی سنتی روسیه را به دنیای جدید، مورد نقد و تحلیل قرار دهد. این دسته از خوانندگان در پی دیدن، شنیدن و لمس کردنِ نکاتی هستند که در مسیر زندگی خودشان به مانند چراغی از دانستگی عمل میکند- نه اینکه لنین به عنوان یکی از بزرگترین مشاهیر قرن بیستم کُلیّت مبارزهاش را از یک رُمان گرفته بود. امّا همین نوع ادبیْ موردِ ذمّ بسیاری دیگر است . کسانی که حتا حاضر میشوند نگارندههای این رُمانها را تبعید، شکنجه و یا بکشند(قتلهای زنجیرهای در ایران). ترسِ اینگونه افراد درست به همان دلیلی است که دستهی قبلی خواهان آن بودند: شناخت. و به همین سبب است که بسیاری از رُمانها اجازهی چاپ نمییابند – مانند مُرشد و مارگریتا که سی سال پس از مرگ نویسنده چاپ شد و یا فریدون سه پسر داشت از عبّاس معروفی. هنرمند به طور عام و نویسنده به طور خاص همیشه مسئلهساز بودهاند؛ و این به خاطر همان گیرندگی قوی این افراد و پیشبینی وضع حال و آیندهی مردم و جامعه است. هنگامی که فروغ سالها قبل از انقلاب ایران شعر«من خواب دیدهام» را میسراید و یا هدایت در داستانهایش جامعهی در حال ورود به مدرنیته را توصیف میکند مطمئناً موردِ ذمّ بسیاری از مردم و بخصوص قدرتمندان واقع میشود.
رُمان - و آنهم رُمان رئالیستی – دریچهایست به سوی درکِ فرد و جامعه، همزیستی این دو با هم و درکِ وقایع تاریخی زمان نوشته شدنِ آن و هم چنین پیشبینی وضع آینده. دردها، شادیها، فرهنگِ عامه، وضعِ فرهنگی، اوضاعِ سیاسی، تشریح طبقه(یا طبقههای) خاص، درگیری نیروهای متضاد در جامعه و... همگی با سبکی ادبی در رُمانِ رئالیستی تجلّی مییابد و نقدِ جامعهشناختی آن راهی است برای بازسازی، درک و آیندهنگری در مورد جامعهای که رُمان در آن نوشته شده است.
پاینوشت:
باختین، میخائیل. زیباییشناسی و نظریهی رمان. آذین حسینزاده، مرکز مطالعات و تحقیقات هنری 1384
تحلیلِ رُمان، به منزلهی نوعی از انواع ادبی، مشکلاتِ ویژهای را آشکار میکند. این مشکلات همگی از منحصر به فرد بودن این موضوع سرچشمه میگیرد: رُمان یگانه شکلی است که در آینده به نوع ادبی تبدیل خواهد شد و هنوز به تکامل نرسیده است. رُمان در برابر چشمان ما در حال شکلگیری است، بدین ترتیب که زایش و همچنین تحوّل رُمان در پرتو تاریخ است که معنا مییابد. ساختار رُمان هنوز آن گونه که باید و شاید استحکام نیافتهاست و برای ما نیز این امکان وجود ندارد که به تمام قابلیّتهای آن پیببریم.(پیشین،ص159) امّا همینقدر که نویسندگانِ رُمان کوشش در به تنیجه رساندن این مقوله دارند و منتقدان آنها نیز در پی یافتن نظریههایی با قدرتِ توجیه بالا هستند خود امید به آیندهای روشن را نوید میدهد. با توجّه به اینکه هنرمند فردی است استثنایی که شاخکهای حسّی پیشرفتهای برای درک وقایعی از زندگی دارد که از چشمِ عموم مردم پنهان است، رُمان میتواند بازتاب گوشههای آشکار و پنهانِ زندگی انسانی انسان باشد. و به همین دلایل است که این نوعِ ادبی مورد توجه و ذمّ دیگران قرار گرفته است. مورد توجه کسانی قرار گرفته که علاقهمند به شناخت انسان و زندگی او هستند. خوانندهی رُمانِ«جنایت و مکافاتِ» داستایوفسکی بدون اینکه مرتکب قتلی شده باشد میتواند عذابِ وجدان فرد قاتل را درک کند، با خواندنِ «مُرشد و مارگریتا» از بولگاکف اوضاع اجتماعی ـ سیاسی دورانِ استالین را مطالعه کند و با مروری بر کتاب «آناکارنینا»ی تالستوی عبور از جامعهی کشاورزی سنتی روسیه را به دنیای جدید، مورد نقد و تحلیل قرار دهد. این دسته از خوانندگان در پی دیدن، شنیدن و لمس کردنِ نکاتی هستند که در مسیر زندگی خودشان به مانند چراغی از دانستگی عمل میکند- نه اینکه لنین به عنوان یکی از بزرگترین مشاهیر قرن بیستم کُلیّت مبارزهاش را از یک رُمان گرفته بود. امّا همین نوع ادبیْ موردِ ذمّ بسیاری دیگر است . کسانی که حتا حاضر میشوند نگارندههای این رُمانها را تبعید، شکنجه و یا بکشند(قتلهای زنجیرهای در ایران). ترسِ اینگونه افراد درست به همان دلیلی است که دستهی قبلی خواهان آن بودند: شناخت. و به همین سبب است که بسیاری از رُمانها اجازهی چاپ نمییابند – مانند مُرشد و مارگریتا که سی سال پس از مرگ نویسنده چاپ شد و یا فریدون سه پسر داشت از عبّاس معروفی. هنرمند به طور عام و نویسنده به طور خاص همیشه مسئلهساز بودهاند؛ و این به خاطر همان گیرندگی قوی این افراد و پیشبینی وضع حال و آیندهی مردم و جامعه است. هنگامی که فروغ سالها قبل از انقلاب ایران شعر«من خواب دیدهام» را میسراید و یا هدایت در داستانهایش جامعهی در حال ورود به مدرنیته را توصیف میکند مطمئناً موردِ ذمّ بسیاری از مردم و بخصوص قدرتمندان واقع میشود.
رُمان - و آنهم رُمان رئالیستی – دریچهایست به سوی درکِ فرد و جامعه، همزیستی این دو با هم و درکِ وقایع تاریخی زمان نوشته شدنِ آن و هم چنین پیشبینی وضع آینده. دردها، شادیها، فرهنگِ عامه، وضعِ فرهنگی، اوضاعِ سیاسی، تشریح طبقه(یا طبقههای) خاص، درگیری نیروهای متضاد در جامعه و... همگی با سبکی ادبی در رُمانِ رئالیستی تجلّی مییابد و نقدِ جامعهشناختی آن راهی است برای بازسازی، درک و آیندهنگری در مورد جامعهای که رُمان در آن نوشته شده است.
پاینوشت:
باختین، میخائیل. زیباییشناسی و نظریهی رمان. آذین حسینزاده، مرکز مطالعات و تحقیقات هنری 1384
7 پيام:
amir jan manzoret az "hanoz be takol nareside" chiye?man fekr nemikonam melake khobe bashe be serfe in ke alan to batne ghaziye hastim bekhaim zirabesho bezanim....
یادم تورا فراموش
salam .. merc az manabee khoobi ke baram neveshtin ... rastesh man bishtar az in nemidoonam va inke in mozoo assignmente payan terme mane vali matlabe ziadi az invaro oon var o internet gir nayavordam , albate vaghte khoondane in hame ketabam nadaram! ba in hal mamnoon va doos dashtam dar in mored nazare shakhsie doostani ke 2 ketabo khoondan rio ham midoonestam...
سلام دوست من .وقتی شجاعت را به اسارت را به آزادی بردنندتعریف از آزادی کمی پیچیده میشود. جنایت ومکافات رازمانی که می خواندم حقیقتا"ترس برمن مستولی شد (شاید به دلیل اینکه سن کمی داشتم وآنا کارنینا را مخفی از مادرم می خواندم چرا که به نظرشان این کتاب در سن من کمی زود بود .همیهشه بر این آرزو ماندم که کاش هرگزقطار از آنجا رد نمیشدویا او منصرف میشد.به هرحال آرزو ست دیگر.موفق باشی دوست من
اصلاح مطلب :وقتی شجاعت را به اسارت می بردنند برای بیان آزادی .تعریف از شناخت کمی پیچیده میشود.حقیقتش اینکه در سایر وب ها می توان به راحتی جمله را اصلاح کرد ولی ظاهرادر بلاگر اصلاح متن باعث حذف شدن کلمات بعدی میشود
دورود /
بیاد کلام گلشیری افتادم .
که مدعی بود سالهاست در حوزه ادبیات ایرانی چیزی به نام رمان نوشته نشده و نویسندگان امروز ما عمدتا داستان نویس و در حالت خوشبینانه داستان نویسانی خوب بیش نیستند .
.
وقت خوش ./././././././.
خوشحال شدم که یکی دیگر از سایت های خوب و پروپیمان را یافتم. من بعد همیشه به شما سر می زنم و با اجازه به تو لینک می دهم. گمان کنم از مطالب سایتم حداقل بدت نیاید! مشتاق دیدارتان هستم!
رامین مولایی
www.raminmolaei.blogfa.com
ارسال یک نظر
<<< برگرد به صفحهی اصلی