پنجشنبه، خرداد ۴

هدایت شهروند بی طبقه

هدایت از نوکران آقا محمدخان قاجار بود. پس از درگذشت محمد هادی(1218) [1861م] زنش با فرزندش رضاقلی نزد خانواده‌اش، ‌به
بار فروش رفت.
رضاقلی پس از تحصیل به سبک زمان، به خیل درباریان و دیوانیان درآمد. شاعر بود و نخست چاکر تخلّص می‌کرد و پس از آن نام شعری خود را به هدایت تغییر داد. چندین کتاب نوشت. مدت‌ها لَله‌ی عباس میرزا آرا بود. به ریاست دارالفنون منصوب شد. در 1288 قمری [1871م] مُرد.
هدایت قلی‌خان اعتضادالملک فرزند جعفر قلی در 1290 قمری [1873م] در تهران زاده شد. در دارالفنون درس خواند، ‌در وزارتِ خارجه به کار آغاز کرد، مدیرِ مدرسه‌ی نظام، ‌رئیس معارف فارس، ‌حاکم مراغه، ‌رئیسِ شرکت شیلات،‌ مدیر کل ثبت اسناد و املاک، ‌رئیس دفتر رئیس‌الوزرای زمان شد و در هشتاد و دو سالگی(در 1344 خورشیدی) عمرش به پایان رسید.
مادر صادق هدایت ـ زیورالملوک ـ دختر مخبرالدوله‌ی بزرگ و نوه‌ی عموی اعتضادالملک بود و صادق پنجمین فرزندشان. [دو پسر و دو دختر] (فرزانه،‌ 1384، ص 127 و 128)
برخلاف آنچه که گفته شده است خانواده‌ی‌ هدایت در زمان زندگی صادق در وضع متوسطی بودند امّا جزو اعیان محسوب می شدند و آن هم از این رو بود که خانواده‌ی هدایت ریشه‌ی چند ساله در این طبقه داشتند. در خانواده‌ی هدایت علاقه به کسب دانش پذیرفته و تشویق می‌شده. هدایت‌ها از نواده‌های رضا قلی خان تبرستانی ملقب به لَله باشی هستند که نویسنده و تاریخ‌نویس و شاعر بوده است. اینها پشت اندر پشت به صدارت و دولتمردی رسیده‌اند. هدایتِ وزیر معارف، ‌هدایتِ وزیر علوم، ‌هدایتِ وزیر پست و تلگراف، ‌هدایتِ نخست وزیر، هدایتِ رئیس دارالفنون، هدایتِ، ‌هدایتِ... برادر اوّلش به معاونت نخست وزیری می‌رسد و برادر دوّمش به ریاست دانشکده‌ی افسری. عمویش تیمسار است و در کل همه‌ی خانواده سر و سرّی با نظام دارند. و به همین خاطر است وقتی در بگیر و ببند حزب توده نام هدایت هم به میان می‌آید خانواده‌اش می‌توانند کمک‌اش کنند.
امّا هدایت با وجود ریشه داشتن در این طبقه‌ی اشراف و درباریان به دلیل روحیه‌ای که داشته به طرف توده‌ی مردم جلب می‌شود؛ و وقتی به حزبی گرایش نشان می‌دهد، آن حزب، ‌حزبِ توده است ـ هرچند هرگز عضو آن نشد. هدایت در همان بچگی نیز به جای آنکه بیشتر با بچه‌های طبقه‌ی خودش در آمد و شد باشد دوست داشت پای صحبت خدمتکاران خانه بنشیند. پای صحبت نوکران و کلفت‌های خانه نشستن ثمره‌ی خود را در داستان‌هایی مانند علویّه خانم و توپ مرواری داد.
هدایت جزء طبقه‌ای بود که در محتوا از آن جدا شده بود. این واقعیتی بود که خانواده‌ی پدری هدایت اعیان نبودند، ‌هر چند سعی می‌کردند مانند آنها زندگی کنند. همین خود سبب شده بود که با به وجود آمدن طبقه‌ی متوسط در ایران، ‌خانواده‌ی هدایت نیز در عمق زندگی خودشان، ‌نه ظاهر اعیانیش، ‌به طرف آن گرایش یابد. در واقع می‌توان گفت خانواده‌ی هدایت جزو طبقه‌ی متوسط بالا بود.
هدایت از طبقه‌ی خود بریده بود و این را در آثارش به خوبی نشان می‌دهد. اغلب کاراکترهای داستان‌های او مردم کوچه و بازار هستند. اصولاً هدایت اعتقادی به اصل و نصب اشرافی نداشت. هدایت کسانی را که به اجدادشان می‌بالیدند سخت مسخره می‌کرد:
«وقتی به سه پشتشان نگاه کنی می بینی که همه یا نوکر وپیشخدمت درباری بوده اند یا جد بزرگشان راه زن و دزد سر گردنه»
(فرزانه، 1384، ص 130)

1 پيام:

 

Anonymous ناشناس نوشته:

از لطف ات بسیار سپاسگزارم! از بابت راهنمایی ات هم همچنین! در اولین فرصت برایت داستان می دهم تا زحمتش را بکشی! به امید دیدار
رامین مولایی

۸:۳۰ قبل‌ازظهر  

ارسال یک نظر

<<< برگرد به صفحه‌ی اصلی