نگاهی بر تحولات ادبیات داستانی در «صد سال داستاننویسی ایران»
ادبیّات مشروطه
شکلگیری تدریجی طبقهی متوسط و اندیشهی تجدّد در دورهی قاجار، خواستِ مشروطیّت و حکومتِ قانون را به همراه داشت. در چنین وضعیتی ارزشهای تثبیت شدهی کُهن اهمیت خود را از دست میدهند و ملّت و آزادیهای بورژوایی اعتبار مییابند. ادبیّاتِ این دوران، که متأثرِ از فرهنگِ غرب است، با پرداختن به مُبرمترین مسائل اجتماعی و انتقاد از استبداد، خرافات و موهومپرستی، نقشی متفاوت با نقش ادبیّاتِ اشرافی بر عهده میگیرد. ضرورتِ بیان وظایف تازه، سبب بکارگیری شکلهای جدید ادبی و ورود موضوعها و شخصیتهای تازه به عرصهی ادبیّات میشود. جای شکلهای کهنهی ادبی را، که کاربرد زیبایی شناختی خود را از دست دادهاند، شکلهای تازهی ادبی میگیرند.
همزمان با تحولات بنیادی اجتماعی و به خودآیی و خویشتننگری ملّی، ادبیّاتِ نوینی شکل میگیرد که مهمترین خصوصیتاش انتقاد از تمامی مظاهر تحجّرِ سیاسی و فرهنگی است. آخوندزاده در نامهای مینویسد:«به هرچه دست میزنی ایجاب میکند که از آن انتقاد شود»(میرعابدینی،1383،17). روشنفکران مشروطهخواه، پیشروان نشرِ دانش و فرهنگ با اعتراضِ به نظمِ حاکمِ بر جامعه، بر حرکت فکری و سیاسی زمانهی خود تأثیری عظیم مینهند. اینان، متأثر از ادبیّاتِ اروپا، در راه نوجویی و تحوّلطلبی، نقد و بازنگری ادبیّاتِ گذشته را آغاز میکنند؛ و به منظور برقراری«دموکراسیِ ادبی» با مغلّقگویی میستیزند و خواستارِ ادبیّاتِی میشوند که به کار بیداری مردم و ایجاد تغییرات سیاسی بیاید. اینان که مقتضای زمانه را سادهنویسی و پرداختنِ به مباحث میهنی میدانند، با لحنی پرخاشگر، سنّت ادبی گذشته را نقد میکنند. آخوندزاده میگوید: «پردهپوشی و مُدارا خلافِ اصل انتقاد است.»(پیشین،18) او دانش جدیدی به نام «نقدِ ادبی» را به فارسی زبانان معرفی کرد.
رویارویی با اروپا اصلیترین مسألهی فرهنگی در دورهی مشروطه است. برخوردِ جامعهی سنتی ایران با تمدّن اروپا، سبب بیداری فکری روشنفکران و اتّخاذِ نگرشی تازه به سیاست و فرهنگ میشود. امّا شیفتگی نسبت به تمدّن غرب و برخوردِ غیرِ انتقادی با جلوههای آن، سبب میشود که تحقیرِ میراثِ فرهنگ ایرانی هم به نوعی تجدّدخواهی به نظر آید. این روشنفکران آشنایی عمیقی با مسائل فرهنگی و فلسفیِ مطرح در اروپا نداشتند و آموختههای خود را بدون هیچ شک و تردیدی در نقدِ ادبِ کهنِ فارسی به کار میبردند. و همین خود سبب شد تا کسانی مانند آخوندزاده، میرزا آقاخان و مراغهای با نوعی سادهاندیشی و خوش خیالی در توان تغییر دهندهی ادبیّات غلو کنند.
با این حال، بازنگری در ادبیّاتِ گذشته و رسیدنِ به درکِ جدیدی از مفهوم ادبیّات و کارکردِ اجتماعی آن، از ملزوماتِ ایجادِ انواع نوینِ نثر در ایران است.
پیدایشِ رُمانِ ایرانی محصولِ معنوی تفکّراتِ مشروطهخواهان است. هر مرحلهی تازهی تاریخی، شکلهای بیانی جدید و مورد نیازِ خود را میطلبد. تحتِ تأثیر انگیزههای اجتماعی و فرهنگی، شکلهای قدیم طی فرآیندی پیچیده زیر و زبر میشوند و نمونههای تازهی ادبی پدید میآیند. با پای نهادن طبقهی متوسط به میدان اندیشه و هنر، و توسعهی تدریجی خودآگاهی ملّی، مقدّماتِ ضروری پیدایش نخستین داستانهای جدید ایرانی تدارک دیده میشود. نویسنده به جای آن که به پشتگرمی اشراف بنویسد، خوانندگانی را در نظر دارد که میخواهند دربارهی زندگی و روزگارِ خود بخوانند. دیگر کلّی گویی بازاری ندارد و نویسنده به توصیفِ زندگی انسان منفرد در جامعه میپردازد. آفریده شدن رُمان فارسی در این دوره نشاندهندهی تغییری پُردامنه در رابطهی انسانِ ایرانی و جهان، و مقامِ فرد در جامعه است. رُمان فارسی در هنگامهی کوششهای طبقهی متوسطِ ایران برای به دست آوردن جایگاهِ مناسبی در قدرت سیاسی و فرهنگی پدیدار میشود و همپای طبقهی متوسط رشد میکند. ارزش یافتنِ فرد و افکار و عواطف او، از عواملِ مهم پیدایش رُمان و داستانِ کوتاه است که زندگی فرد را بر بستر ماجراهای اجتماعی توصیف میکنند. عواملِ فرهنگی متعدّدی به پیدایش داستاننویسی در ایران کمک کردهاند. عواملی مانند اعزامِ دانشجو به فرنگ، ورودِ مظاهر تمدّن اروپا به این سرزمین (چاپخانه برای چاپِ روزنامه و کتاب، تأسیسِ مدارسِ جدید و به خصوص دارالفنون، ترجمهی کتابهای علمی، تاریخی و ادبی برای ایجادِ تحول در فرهنگ و ادبیات ایران و افزایش میزان باسوادان) زمینهی مساعدی برای پدید آمدنِ گونههای جدید ادبی فراهم میآوردند. به نظر نویسندهی کتابِ صد سال داستاننویسی ایران سه عاملِ تاریخی راه را برای پیدایش رُمان فارسی هموار ساخت:
1- فردیّت و هویّت یافتنِ افراد ملّت همزمان با رشد طبقهی متوسط
2- جدایی هنرمند از حامیان درباری و اشرافی، دیگرگون شدن کارکردِ زبان و دموکراتیک شدن نثر و به کارگیری آن در جهت توصیفِ واقعیت، و تکیهی هنرمند بر مخاطبانِ جدید
3- فراهم آمدن امکاناتِ فنی چاپ، که گسترش سریعِ آثار نوشته شده را امکان پذیر میکند(پیشین، ص 22)
رُمانهای آغازین ـ سفرنامهای، تاریخی، اجتماعی ـ ضمن اینکه میخواهند از نظرِ شکل و محتوا سنّتشکن باشند، سخت با شگردهای ادبی قدیم پیوند دارند. این آثار که تحت تأثیر سنّت قصهگویی ایرانی و ترجمهی آثار اروپایی پدید آمدهاند، یک مرحلهی گذرای فرهنگی را نشان میدهند؛ مرحلهای که ارزشهای کهن متزلزل شده و باورهای تجدّدخواهانه هنوز استوار نشده است.
اوّلین رُمانوارههای ایرانی از لحاظِ تازگی شکل و محتوا، پدیدهی نوینی در ادبیّات ایران به شمار میآیند و آغازگرِ دورهی جدیدی در نثر فارسیاند. چون این ادبیّات، یک دورانِ حادِ مبارزهی طبقاتی را انعکاس میدهد، روحیّات و آمال گروههای اجتماعی مورد نظرش را به صراحت ترسیم میکند – این امر در مورد شعر مشروطه بیشتر مصداق مییابد. در دورهی بعد که روندِ زندگی اجتماعی آرامتر میشود، ادبیّات مسائل را با صراحتِ کمتر و پیچیدگی ادبی بیشتر بازتاب میدهد.
رُمان تاریخی
هنگامی که جنگ جهانی اوّل شروع شد به دلیل قحطی، بیماری همهگیر، فقر و فساد از یک طرف و فساد دستگاه اداری از طرف دیگر، امید مردم به مشروطه هر چه بیشتر از بین رفته بود؛ با قرارداد 1919 عملاً ایران تبدیل به مستعمره شده بود. فروریزی حکومتِ مرکزی قاجار، شکلگیری و شکستِ جُنبشهای ضد استعماری میرزا کوچکخان در گیلان، شیخ محمد خیابانی در آذربایجان، تنگستانیها در جنوب و... مهمترین علل پیدایش یأسِ عمومی بودند. یأسی که شرایط را برای به قدرت رسیدنِ حکومتِ سرکوبگرِ رضاشاه آماده میکند.
رُمان تاریخی در این دورانِ بحرانی به عنوانِ مطرحترین ژانر ادبی رُخ مینماید و طرز بیان هنری تجلیلِ از مردان بزرگی میشود که در گذشته «مُنجی» ایران بودهاند. رُمان تاریخی باب طبع جامعهای است که در پی احیای شخصیت خویش است. جستجوی هویّت و امنیّت مهمترین عامل پیدایش رُمان تاریخی ایران در این بُرهه از زمان است.
امیدهای دورهی مشروطیّت به اصطلاحاتِ تدریجی و برقراری حکومتِ پارلمانی در برابر واقعیتهای خشنِ جامعهی عقبماندهی ایران رنگ میبازد. روشنفکران خواهان ناسیونالیستِ تجدّدخواهانه میشوند که در چارچوبِ دولت – ملت باشد. آنان خواستارِ ایجادِ دولتی مقتدر هستند.
بنابر این، رُمان تاریخی دورهی مشروطه منعکس کنندهی زمانهای است که در آن هر گروه اجتماعی از دیدگاه خود، در جستجوی هویّت و امنیّت است. این جستجو که مهمترین مشغلهی ذهنی روشنفکران ایرانی تا سالهای1320 است،خلّاقترین نمود خود را در رُمان بوفِکورِ صادق هدایت میباید.(پیشین، ص 28-29)
سرخوردگی از به هدف نرسیدن مشروطیّت، از مهمترین علّتهای روی آوردن روشنفکران به تاریخ گذشته و کشف دلایل عظمتها و انحطاط است.
رُمان تاریخی بر خلافِ رُمان دورهی مشروطه، که مردمسالاری را از فرهنگ و ادب اروپای عهد انقلاب 1789 میآموخت، دربارهی ایرانِ مبارز ومعشوقههای دلربایشان خیالبافی میکند، خواننده را از واقعیت دور میسازد تا او را در محیطی غریب و شگفتآور، در حسرتِ شکوه ایران باستان غوطهور کند. این ادبیّات که ریشه در احترام به اشرافیّت و سُنن کهنه دارد، ناموفق در کشف مجدّد میهن، به ستایشِ از «اعصارِ طلایی» میپردازد؛ و در بیغولههای تاریخ برای گسترشِ ابعاد جاه طلبیهای فرادستان، شاهدی معتبر میجوید.
نویسندهی رُمان تاریخی که، برخلاف نویسندهی عهد مشروطه، از عرصهی واقعیّتها و تصمیمگیری کنار زده شده، به یادآوری گذشته دل خوش میکند. او که زمانِ حال را با همهی بحرانهای اجتماعیاش بدونِ عظمت میداند، از ستایشِ عظمتهای کهن لذت میبرد. این رُمانها حقارتِ روحی طبقات اجتماعی مسلط را با شکوه بر باد رفته جبران میکنند و به قهرمانسازی از مُنجیهایی میپردازند که موقعیتهای خطیر از تزلزل سلسلهمراتبِ اجتماعی جلوگیری کردهاند.«جستجوی مُنجی» به شکلهای گوناگون در تمامی رُمانهای تاریخی دیده میشود.
اساس رُمانهای تاریخی را «پندارگرایی رمانتیک و قهرمانپرستی احساساتی» به منظور گسترش مفاهیم شرف و افتخار تشکیل میداد به گفتهی کاسیرر: در لحظات بحرانی زندگی اجتماعی انسان، آن نیروهای عقلانی که در برابر پیدایش تصوّرات افسانهای کهن ایستادگی میکنند دیگر به قدرت خود اطمینان ندارند. در این لحظات، زمانِ افسانه بار دیگر فرا میرسد.
برخی از رُمانهای تاریخی آن دوران:
· شمس و طغرا: محمد باقر میرزا خسروی (1298- 1226) در سه جلد
· سر گذشت شمسالدین و قمر: میرزا حسن خان بدیع (1316- 1251)
· دامگستران یا انتقامخواهانِ مزدک، مانی نقاش (1305): عبدالحسین صنعتیزاده کرمانی (1352- 1275)
· در مظالمِ ترکان خاتون، سلحشور (1310): حیدر علی کمالی (1315- 1248)
· شهر بانو (1310)، نادر شاه (1310):رحیم زده ی صفوی
· عشق و ادب(1313): محمدعلی خان آزاد(درباره ی زندگی فردوسی)
· یعقوب لیث(1315): یحیا قریب
· پیامبر(1316): زین العابدین رهنما (1368- 1272)
· آشیانهی عقاب(1318): زینالعابدین مؤتمن (تولد 1293)
· بانوی زندانی (1319):محمد رضا خلیلی عراقی (متولد 1294)
· دلیران تنگستانی (1310): محمد حسین رکنزاده آدمیت (1352- 1278)
رُمان اجتماعی
اوّلین نمونههای رُمان اجتماعی در سالهای1300 شمسی پدید میآیند. نویسندگانِ این رُمانها با توصیفِ فحشا، فسادِ سیاسی و اداری و ناامنیهای اجتماعی سالهای پس از مشروطیّت، یأسِ عمومی از به نتیجه نرسیدن انقلاب را منعکس میکنند. فواحش و کارمندان مشخصترین تیپهای معرفی شده به وسیلهی این رُمانها هستند.
کارمندان با انتقادِ رُمان اجتماعی از دستگاه اداری مشروطه وارد صحنهی ادبیّات معاصر میشوند و با متمرکز شدن کشور و رشد دیوانسالاری در دورهی رضاشاه، از اصلیترین شخصیتهای رُمان فارسی میگردند؛ به خصوص که اغلبِ نویسندگان آن سالها از میان کارمندان بر میخاستند.
بر آمدن رُمان اجتماعی، علّتهای تاریخی و ادبی خاص خود را داشت.«در نتیجهی بحران اقتصادی گسترش یابندهی پس از جنگ جهانی اوّل، ازدواج برای اهالی زحمتکش ایران، جزء تجمّلات به حساب میآمد. این امر به آنجا انجامیده بود که در ایران، فحشا کمتر از کشورهای اروپایی شکوفان نباشد»(میرعابدینی،1383، ص54)
اغلب نویسندگان رُمانهای اجتماعی بر اثر محدود بودن دیدِ اجتماعی و تاریخی، کمتر به عوامل اساسی فحشا ـ نظیر فقر، بیکاری و محرومیّتِ جنسی ـ توجه کردند و غالباً به برداشتهای احساساتی و اخلاقی اکتفا کردند. امّا در«تهرانِ مخوف» فحشا با دید و رویکرد جامعهشناختی در ادبیات ما ظاهر میشود؛ پدیدهای شهری با محلّه، ساکنان، مشتریان و «فروشندگان» و آداب و رفتار و سازمان ویژهی خود.(پیشین، ص 55)
تمِ این نوع رُمان همچنان که از سطور بالا مشخص است بیشتر زندگی کارمندان و فاحشههاست. زن در این نوع از رُمان به صورت قربانی اجتماعِ خرافی و عقبافتاده تصویر میشود که ناگزیر به چشمپوشی از عشقِ خود و تن دادن به ازدواجهای ناخواسته و مقهورِ تحقیراتِ ناشی از سنّت چند همسری و طلاقهای یک طرفه است. نویسندگان با نشان دادن زندگی حقیرِ زنان نگرانی خود را نسبت به سرنوشت آنها نشان میدادند. گسترش اختناق در نیمهی حکومت رضاشاه، بر تیرگی و یأسِ چیره بر رُمان اجتماعی میافزاید. بعضی از رُمانهای اجتماعی توانستند سطح بالاتری از واقعیّاتِ تلخِ جامعه را نشان بدهند مانند بیکاری جوانان، ظلم خانها و زورگویی قدرتمندان. ولی این نوع رُمان در این مقطع زمانی هیچ گاه نتوانست به دلایل بنیادی این مشکلات پی برد و همچنان در سطح ماند چرا که نویسندگان رُمانهای اجتماعی اصلاحطلبانِ اخلاقی بودند که به دگرگونیهای بنیادی نمیاندیشیدند.
اگر عمدهترین خصوصیت ادبیات مشروطه، واقعگرایی گزارشی است و رُمان تاریخی را رمانتیسم گذشته گرایش مشخص میکند، ُرمان اجتماعی با ناتورالیسم و رمانتیسم یأسآلودش شناخته میشود.(پیشین، ص 66)
شکست زودرس رُمانهای اوّلیه علتهای گوناگون دارد: این رُمانهای قطور که بیش از توجه به واقعیتها، به احساسات و هیجانات میپرداختند، ادبیّات دوران گذار بودند، ریشه در قصههای عامیانهی فارسی داشتند و گرایش آنها به رُمان به شیوهی اروپایی بود، پلّهی اوّل از سلسلهمراتب تکاملِ رُمان فارسی بودند؛ امّا نویسندگان داستانهای کوتاه، که با فنون داستاننویسی آشنایی بیشتری داشتند وقایع طرح شده در آثارشان محتملتر بود، جای آنان را در صحنهی ادبیات معاصر گرفتند.
البته کمبود خواننده، دشواریهای چاپ و نشر و نیز افزایش ترجمهی رُمانهای خارجی، در شکست اوّلین رُمانهای تاریخی و اجتماعی نقش مؤثری داشتند.
برخی از رُمانهای اجتماعی آن دوران:
· تهران مخوف (1303)، یادگار یک شب(1305)(جلد دوّم تهران مخوف)
· :مرتضی مشفق کاظمی (1356- 1281)
· روزگار سیاه (1303)، انتقام (1304)، اسرار شب (1305):عباس خلیلی
· شهرناز(1304):یحیا دولت آبادی
· روز سیاه کارگر(1305)، روز سیاه رعیت (1306):احمد علی خداداده تیموری
· جنایات بشر یا آدم فروشان قرن بیستم (1308):ربیع انصاری
· خون بهای ایران یا عشق و شکیبایی(1305):علی اصغر شریف رازی
· تفریحات شب (1311)، در تلاش معاش (1312)، اشرف مخلوقات (1313): محمد مسعود (1326- 12809 )
· زیبا(1312)،هما(1307)،پریچهر(1308):محمدحجازی(1352- 1279)
داستان کوتاه
نخستین داستانهای کوتاه چند سال قبل از اوّلین رُمانهای اجتماعی منتشر شد. داستانهای کوتاه به سرعت تکامل یافتند، از نظر نوآوریهای صناعی و مضمونی، ژانرهایی چون رُمان تاریخی و رُمان اجتماعی اوّلیه را پشت سر میگذارند و در آثار جمالزاده و هدایت به پیش میتازد. البته داستانِ کوتاه در اوایل چندان مورد توجّهی اُدبا و روشنفکران قرار نگرفت. داستانِ کوتاه به عنوان یک نوعِ ادبی مستقل در آن سالهای زیادهنویسی و رواج تحقیقاتِ فاضلانه در متونِ ادبی کلاسیک، زیاد اعتبار نداشت. صادق هدایت بیتوجهی به داستاننویسی را با دیدی طنزآمیز چنین بیان میکند:«حدود نویسندگی از ابتدای خلقت به همین چهار موضوع [تحقیق، تاریخ، ترجمه و اخلاق] محدود شده است و هر کس در غیر این موضوعها سخنی بگوید و خود را نویسنده بداند باید سرش را داغ کرد».(پیشین، ص 79)
داستانِ کوتاه توانسته بود که با رویکردی نو به صناعت داستاننویسی و مناسباتِ اجتماعی، صدای گروههای وسیعتری را منعکس کند. اگر رُمان اجتماعی اوّلیه از لحاظ توجه به زندگی روزمره، نسبت به رُمان تاریخی گامی پیش گذاشت، داستانِ کوتاه به جای تفاخرِ تملّقآمیزِ رُمان تاریخی به اصالتهای اشرافی و احساساتگرایی مفرطِ رُمان اجتماعی میکوشد انتقاد از نارساییهای فردی و جمعی را با ساختی حساب شده بیان کند و به صورتی عمیقتر با واقعیت درگیر شود. البته جمالزاده بیشتر از نظر پیشکسوتی اهمیت دارد، امّا ارزش هدایت به علّت نقش شگفت او در تجسّم پنهان ماندهترین جنبههای زندگی ایرانی و پیشبرد صناعت داستاننویسی است. در بررسی ادبیّاتِ داستانی ایران درمییابیم که تا سالهای1340، و حتا در مواردی پس از آن، کمتر داستان کوتاه یا بلندی نوشته شده که از آثار هدایت به نوعی تأثیر نپذیرفته باشد.
محمدعلی جمالزاده (1376- 1271) نخستین نویسندهی ایرانی است که با قصد و نیّت آگاهانه صناعت داستاننویسی اروپایی را به کار گرفت، و از سنّتهای کهن داستانسرایی در ایران نیز استفاده کرد و اوّلین داستانهای کوتاه فارسی را پدید آورد. اوّلین مجموعه داستان او، یکی بود، یکی نبود(1300) را سر آغاز ادبیّات واقعگرای ایران دانستهاند.
نثر جمالزاده هنوز کاملاً داستانی نیست و تأثیر وعظ و خطابه بر آن آشکار است، یعنی نویسنده به جای توصیفِ درونی و بیطرفانهی حوادث و آدمها، به توضیح و تفسیرهای پندآموز میپردازد.
به نظر بسیاری اندیشمندان این حوزه این صادق هدایت است که رمان نو فارسی را به وجود آورده و خود بر قلهی آن ایستاده است.
شکلگیری تدریجی طبقهی متوسط و اندیشهی تجدّد در دورهی قاجار، خواستِ مشروطیّت و حکومتِ قانون را به همراه داشت. در چنین وضعیتی ارزشهای تثبیت شدهی کُهن اهمیت خود را از دست میدهند و ملّت و آزادیهای بورژوایی اعتبار مییابند. ادبیّاتِ این دوران، که متأثرِ از فرهنگِ غرب است، با پرداختن به مُبرمترین مسائل اجتماعی و انتقاد از استبداد، خرافات و موهومپرستی، نقشی متفاوت با نقش ادبیّاتِ اشرافی بر عهده میگیرد. ضرورتِ بیان وظایف تازه، سبب بکارگیری شکلهای جدید ادبی و ورود موضوعها و شخصیتهای تازه به عرصهی ادبیّات میشود. جای شکلهای کهنهی ادبی را، که کاربرد زیبایی شناختی خود را از دست دادهاند، شکلهای تازهی ادبی میگیرند.
همزمان با تحولات بنیادی اجتماعی و به خودآیی و خویشتننگری ملّی، ادبیّاتِ نوینی شکل میگیرد که مهمترین خصوصیتاش انتقاد از تمامی مظاهر تحجّرِ سیاسی و فرهنگی است. آخوندزاده در نامهای مینویسد:«به هرچه دست میزنی ایجاب میکند که از آن انتقاد شود»(میرعابدینی،1383،17). روشنفکران مشروطهخواه، پیشروان نشرِ دانش و فرهنگ با اعتراضِ به نظمِ حاکمِ بر جامعه، بر حرکت فکری و سیاسی زمانهی خود تأثیری عظیم مینهند. اینان، متأثر از ادبیّاتِ اروپا، در راه نوجویی و تحوّلطلبی، نقد و بازنگری ادبیّاتِ گذشته را آغاز میکنند؛ و به منظور برقراری«دموکراسیِ ادبی» با مغلّقگویی میستیزند و خواستارِ ادبیّاتِی میشوند که به کار بیداری مردم و ایجاد تغییرات سیاسی بیاید. اینان که مقتضای زمانه را سادهنویسی و پرداختنِ به مباحث میهنی میدانند، با لحنی پرخاشگر، سنّت ادبی گذشته را نقد میکنند. آخوندزاده میگوید: «پردهپوشی و مُدارا خلافِ اصل انتقاد است.»(پیشین،18) او دانش جدیدی به نام «نقدِ ادبی» را به فارسی زبانان معرفی کرد.
رویارویی با اروپا اصلیترین مسألهی فرهنگی در دورهی مشروطه است. برخوردِ جامعهی سنتی ایران با تمدّن اروپا، سبب بیداری فکری روشنفکران و اتّخاذِ نگرشی تازه به سیاست و فرهنگ میشود. امّا شیفتگی نسبت به تمدّن غرب و برخوردِ غیرِ انتقادی با جلوههای آن، سبب میشود که تحقیرِ میراثِ فرهنگ ایرانی هم به نوعی تجدّدخواهی به نظر آید. این روشنفکران آشنایی عمیقی با مسائل فرهنگی و فلسفیِ مطرح در اروپا نداشتند و آموختههای خود را بدون هیچ شک و تردیدی در نقدِ ادبِ کهنِ فارسی به کار میبردند. و همین خود سبب شد تا کسانی مانند آخوندزاده، میرزا آقاخان و مراغهای با نوعی سادهاندیشی و خوش خیالی در توان تغییر دهندهی ادبیّات غلو کنند.
با این حال، بازنگری در ادبیّاتِ گذشته و رسیدنِ به درکِ جدیدی از مفهوم ادبیّات و کارکردِ اجتماعی آن، از ملزوماتِ ایجادِ انواع نوینِ نثر در ایران است.
پیدایشِ رُمانِ ایرانی محصولِ معنوی تفکّراتِ مشروطهخواهان است. هر مرحلهی تازهی تاریخی، شکلهای بیانی جدید و مورد نیازِ خود را میطلبد. تحتِ تأثیر انگیزههای اجتماعی و فرهنگی، شکلهای قدیم طی فرآیندی پیچیده زیر و زبر میشوند و نمونههای تازهی ادبی پدید میآیند. با پای نهادن طبقهی متوسط به میدان اندیشه و هنر، و توسعهی تدریجی خودآگاهی ملّی، مقدّماتِ ضروری پیدایش نخستین داستانهای جدید ایرانی تدارک دیده میشود. نویسنده به جای آن که به پشتگرمی اشراف بنویسد، خوانندگانی را در نظر دارد که میخواهند دربارهی زندگی و روزگارِ خود بخوانند. دیگر کلّی گویی بازاری ندارد و نویسنده به توصیفِ زندگی انسان منفرد در جامعه میپردازد. آفریده شدن رُمان فارسی در این دوره نشاندهندهی تغییری پُردامنه در رابطهی انسانِ ایرانی و جهان، و مقامِ فرد در جامعه است. رُمان فارسی در هنگامهی کوششهای طبقهی متوسطِ ایران برای به دست آوردن جایگاهِ مناسبی در قدرت سیاسی و فرهنگی پدیدار میشود و همپای طبقهی متوسط رشد میکند. ارزش یافتنِ فرد و افکار و عواطف او، از عواملِ مهم پیدایش رُمان و داستانِ کوتاه است که زندگی فرد را بر بستر ماجراهای اجتماعی توصیف میکنند. عواملِ فرهنگی متعدّدی به پیدایش داستاننویسی در ایران کمک کردهاند. عواملی مانند اعزامِ دانشجو به فرنگ، ورودِ مظاهر تمدّن اروپا به این سرزمین (چاپخانه برای چاپِ روزنامه و کتاب، تأسیسِ مدارسِ جدید و به خصوص دارالفنون، ترجمهی کتابهای علمی، تاریخی و ادبی برای ایجادِ تحول در فرهنگ و ادبیات ایران و افزایش میزان باسوادان) زمینهی مساعدی برای پدید آمدنِ گونههای جدید ادبی فراهم میآوردند. به نظر نویسندهی کتابِ صد سال داستاننویسی ایران سه عاملِ تاریخی راه را برای پیدایش رُمان فارسی هموار ساخت:
1- فردیّت و هویّت یافتنِ افراد ملّت همزمان با رشد طبقهی متوسط
2- جدایی هنرمند از حامیان درباری و اشرافی، دیگرگون شدن کارکردِ زبان و دموکراتیک شدن نثر و به کارگیری آن در جهت توصیفِ واقعیت، و تکیهی هنرمند بر مخاطبانِ جدید
3- فراهم آمدن امکاناتِ فنی چاپ، که گسترش سریعِ آثار نوشته شده را امکان پذیر میکند(پیشین، ص 22)
رُمانهای آغازین ـ سفرنامهای، تاریخی، اجتماعی ـ ضمن اینکه میخواهند از نظرِ شکل و محتوا سنّتشکن باشند، سخت با شگردهای ادبی قدیم پیوند دارند. این آثار که تحت تأثیر سنّت قصهگویی ایرانی و ترجمهی آثار اروپایی پدید آمدهاند، یک مرحلهی گذرای فرهنگی را نشان میدهند؛ مرحلهای که ارزشهای کهن متزلزل شده و باورهای تجدّدخواهانه هنوز استوار نشده است.
اوّلین رُمانوارههای ایرانی از لحاظِ تازگی شکل و محتوا، پدیدهی نوینی در ادبیّات ایران به شمار میآیند و آغازگرِ دورهی جدیدی در نثر فارسیاند. چون این ادبیّات، یک دورانِ حادِ مبارزهی طبقاتی را انعکاس میدهد، روحیّات و آمال گروههای اجتماعی مورد نظرش را به صراحت ترسیم میکند – این امر در مورد شعر مشروطه بیشتر مصداق مییابد. در دورهی بعد که روندِ زندگی اجتماعی آرامتر میشود، ادبیّات مسائل را با صراحتِ کمتر و پیچیدگی ادبی بیشتر بازتاب میدهد.
رُمان تاریخی
هنگامی که جنگ جهانی اوّل شروع شد به دلیل قحطی، بیماری همهگیر، فقر و فساد از یک طرف و فساد دستگاه اداری از طرف دیگر، امید مردم به مشروطه هر چه بیشتر از بین رفته بود؛ با قرارداد 1919 عملاً ایران تبدیل به مستعمره شده بود. فروریزی حکومتِ مرکزی قاجار، شکلگیری و شکستِ جُنبشهای ضد استعماری میرزا کوچکخان در گیلان، شیخ محمد خیابانی در آذربایجان، تنگستانیها در جنوب و... مهمترین علل پیدایش یأسِ عمومی بودند. یأسی که شرایط را برای به قدرت رسیدنِ حکومتِ سرکوبگرِ رضاشاه آماده میکند.
رُمان تاریخی در این دورانِ بحرانی به عنوانِ مطرحترین ژانر ادبی رُخ مینماید و طرز بیان هنری تجلیلِ از مردان بزرگی میشود که در گذشته «مُنجی» ایران بودهاند. رُمان تاریخی باب طبع جامعهای است که در پی احیای شخصیت خویش است. جستجوی هویّت و امنیّت مهمترین عامل پیدایش رُمان تاریخی ایران در این بُرهه از زمان است.
امیدهای دورهی مشروطیّت به اصطلاحاتِ تدریجی و برقراری حکومتِ پارلمانی در برابر واقعیتهای خشنِ جامعهی عقبماندهی ایران رنگ میبازد. روشنفکران خواهان ناسیونالیستِ تجدّدخواهانه میشوند که در چارچوبِ دولت – ملت باشد. آنان خواستارِ ایجادِ دولتی مقتدر هستند.
بنابر این، رُمان تاریخی دورهی مشروطه منعکس کنندهی زمانهای است که در آن هر گروه اجتماعی از دیدگاه خود، در جستجوی هویّت و امنیّت است. این جستجو که مهمترین مشغلهی ذهنی روشنفکران ایرانی تا سالهای1320 است،خلّاقترین نمود خود را در رُمان بوفِکورِ صادق هدایت میباید.(پیشین، ص 28-29)
سرخوردگی از به هدف نرسیدن مشروطیّت، از مهمترین علّتهای روی آوردن روشنفکران به تاریخ گذشته و کشف دلایل عظمتها و انحطاط است.
رُمان تاریخی بر خلافِ رُمان دورهی مشروطه، که مردمسالاری را از فرهنگ و ادب اروپای عهد انقلاب 1789 میآموخت، دربارهی ایرانِ مبارز ومعشوقههای دلربایشان خیالبافی میکند، خواننده را از واقعیت دور میسازد تا او را در محیطی غریب و شگفتآور، در حسرتِ شکوه ایران باستان غوطهور کند. این ادبیّات که ریشه در احترام به اشرافیّت و سُنن کهنه دارد، ناموفق در کشف مجدّد میهن، به ستایشِ از «اعصارِ طلایی» میپردازد؛ و در بیغولههای تاریخ برای گسترشِ ابعاد جاه طلبیهای فرادستان، شاهدی معتبر میجوید.
نویسندهی رُمان تاریخی که، برخلاف نویسندهی عهد مشروطه، از عرصهی واقعیّتها و تصمیمگیری کنار زده شده، به یادآوری گذشته دل خوش میکند. او که زمانِ حال را با همهی بحرانهای اجتماعیاش بدونِ عظمت میداند، از ستایشِ عظمتهای کهن لذت میبرد. این رُمانها حقارتِ روحی طبقات اجتماعی مسلط را با شکوه بر باد رفته جبران میکنند و به قهرمانسازی از مُنجیهایی میپردازند که موقعیتهای خطیر از تزلزل سلسلهمراتبِ اجتماعی جلوگیری کردهاند.«جستجوی مُنجی» به شکلهای گوناگون در تمامی رُمانهای تاریخی دیده میشود.
اساس رُمانهای تاریخی را «پندارگرایی رمانتیک و قهرمانپرستی احساساتی» به منظور گسترش مفاهیم شرف و افتخار تشکیل میداد به گفتهی کاسیرر: در لحظات بحرانی زندگی اجتماعی انسان، آن نیروهای عقلانی که در برابر پیدایش تصوّرات افسانهای کهن ایستادگی میکنند دیگر به قدرت خود اطمینان ندارند. در این لحظات، زمانِ افسانه بار دیگر فرا میرسد.
برخی از رُمانهای تاریخی آن دوران:
· شمس و طغرا: محمد باقر میرزا خسروی (1298- 1226) در سه جلد
· سر گذشت شمسالدین و قمر: میرزا حسن خان بدیع (1316- 1251)
· دامگستران یا انتقامخواهانِ مزدک، مانی نقاش (1305): عبدالحسین صنعتیزاده کرمانی (1352- 1275)
· در مظالمِ ترکان خاتون، سلحشور (1310): حیدر علی کمالی (1315- 1248)
· شهر بانو (1310)، نادر شاه (1310):رحیم زده ی صفوی
· عشق و ادب(1313): محمدعلی خان آزاد(درباره ی زندگی فردوسی)
· یعقوب لیث(1315): یحیا قریب
· پیامبر(1316): زین العابدین رهنما (1368- 1272)
· آشیانهی عقاب(1318): زینالعابدین مؤتمن (تولد 1293)
· بانوی زندانی (1319):محمد رضا خلیلی عراقی (متولد 1294)
· دلیران تنگستانی (1310): محمد حسین رکنزاده آدمیت (1352- 1278)
رُمان اجتماعی
اوّلین نمونههای رُمان اجتماعی در سالهای1300 شمسی پدید میآیند. نویسندگانِ این رُمانها با توصیفِ فحشا، فسادِ سیاسی و اداری و ناامنیهای اجتماعی سالهای پس از مشروطیّت، یأسِ عمومی از به نتیجه نرسیدن انقلاب را منعکس میکنند. فواحش و کارمندان مشخصترین تیپهای معرفی شده به وسیلهی این رُمانها هستند.
کارمندان با انتقادِ رُمان اجتماعی از دستگاه اداری مشروطه وارد صحنهی ادبیّات معاصر میشوند و با متمرکز شدن کشور و رشد دیوانسالاری در دورهی رضاشاه، از اصلیترین شخصیتهای رُمان فارسی میگردند؛ به خصوص که اغلبِ نویسندگان آن سالها از میان کارمندان بر میخاستند.
بر آمدن رُمان اجتماعی، علّتهای تاریخی و ادبی خاص خود را داشت.«در نتیجهی بحران اقتصادی گسترش یابندهی پس از جنگ جهانی اوّل، ازدواج برای اهالی زحمتکش ایران، جزء تجمّلات به حساب میآمد. این امر به آنجا انجامیده بود که در ایران، فحشا کمتر از کشورهای اروپایی شکوفان نباشد»(میرعابدینی،1383، ص54)
اغلب نویسندگان رُمانهای اجتماعی بر اثر محدود بودن دیدِ اجتماعی و تاریخی، کمتر به عوامل اساسی فحشا ـ نظیر فقر، بیکاری و محرومیّتِ جنسی ـ توجه کردند و غالباً به برداشتهای احساساتی و اخلاقی اکتفا کردند. امّا در«تهرانِ مخوف» فحشا با دید و رویکرد جامعهشناختی در ادبیات ما ظاهر میشود؛ پدیدهای شهری با محلّه، ساکنان، مشتریان و «فروشندگان» و آداب و رفتار و سازمان ویژهی خود.(پیشین، ص 55)
تمِ این نوع رُمان همچنان که از سطور بالا مشخص است بیشتر زندگی کارمندان و فاحشههاست. زن در این نوع از رُمان به صورت قربانی اجتماعِ خرافی و عقبافتاده تصویر میشود که ناگزیر به چشمپوشی از عشقِ خود و تن دادن به ازدواجهای ناخواسته و مقهورِ تحقیراتِ ناشی از سنّت چند همسری و طلاقهای یک طرفه است. نویسندگان با نشان دادن زندگی حقیرِ زنان نگرانی خود را نسبت به سرنوشت آنها نشان میدادند. گسترش اختناق در نیمهی حکومت رضاشاه، بر تیرگی و یأسِ چیره بر رُمان اجتماعی میافزاید. بعضی از رُمانهای اجتماعی توانستند سطح بالاتری از واقعیّاتِ تلخِ جامعه را نشان بدهند مانند بیکاری جوانان، ظلم خانها و زورگویی قدرتمندان. ولی این نوع رُمان در این مقطع زمانی هیچ گاه نتوانست به دلایل بنیادی این مشکلات پی برد و همچنان در سطح ماند چرا که نویسندگان رُمانهای اجتماعی اصلاحطلبانِ اخلاقی بودند که به دگرگونیهای بنیادی نمیاندیشیدند.
اگر عمدهترین خصوصیت ادبیات مشروطه، واقعگرایی گزارشی است و رُمان تاریخی را رمانتیسم گذشته گرایش مشخص میکند، ُرمان اجتماعی با ناتورالیسم و رمانتیسم یأسآلودش شناخته میشود.(پیشین، ص 66)
شکست زودرس رُمانهای اوّلیه علتهای گوناگون دارد: این رُمانهای قطور که بیش از توجه به واقعیتها، به احساسات و هیجانات میپرداختند، ادبیّات دوران گذار بودند، ریشه در قصههای عامیانهی فارسی داشتند و گرایش آنها به رُمان به شیوهی اروپایی بود، پلّهی اوّل از سلسلهمراتب تکاملِ رُمان فارسی بودند؛ امّا نویسندگان داستانهای کوتاه، که با فنون داستاننویسی آشنایی بیشتری داشتند وقایع طرح شده در آثارشان محتملتر بود، جای آنان را در صحنهی ادبیات معاصر گرفتند.
البته کمبود خواننده، دشواریهای چاپ و نشر و نیز افزایش ترجمهی رُمانهای خارجی، در شکست اوّلین رُمانهای تاریخی و اجتماعی نقش مؤثری داشتند.
برخی از رُمانهای اجتماعی آن دوران:
· تهران مخوف (1303)، یادگار یک شب(1305)(جلد دوّم تهران مخوف)
· :مرتضی مشفق کاظمی (1356- 1281)
· روزگار سیاه (1303)، انتقام (1304)، اسرار شب (1305):عباس خلیلی
· شهرناز(1304):یحیا دولت آبادی
· روز سیاه کارگر(1305)، روز سیاه رعیت (1306):احمد علی خداداده تیموری
· جنایات بشر یا آدم فروشان قرن بیستم (1308):ربیع انصاری
· خون بهای ایران یا عشق و شکیبایی(1305):علی اصغر شریف رازی
· تفریحات شب (1311)، در تلاش معاش (1312)، اشرف مخلوقات (1313): محمد مسعود (1326- 12809 )
· زیبا(1312)،هما(1307)،پریچهر(1308):محمدحجازی(1352- 1279)
داستان کوتاه
نخستین داستانهای کوتاه چند سال قبل از اوّلین رُمانهای اجتماعی منتشر شد. داستانهای کوتاه به سرعت تکامل یافتند، از نظر نوآوریهای صناعی و مضمونی، ژانرهایی چون رُمان تاریخی و رُمان اجتماعی اوّلیه را پشت سر میگذارند و در آثار جمالزاده و هدایت به پیش میتازد. البته داستانِ کوتاه در اوایل چندان مورد توجّهی اُدبا و روشنفکران قرار نگرفت. داستانِ کوتاه به عنوان یک نوعِ ادبی مستقل در آن سالهای زیادهنویسی و رواج تحقیقاتِ فاضلانه در متونِ ادبی کلاسیک، زیاد اعتبار نداشت. صادق هدایت بیتوجهی به داستاننویسی را با دیدی طنزآمیز چنین بیان میکند:«حدود نویسندگی از ابتدای خلقت به همین چهار موضوع [تحقیق، تاریخ، ترجمه و اخلاق] محدود شده است و هر کس در غیر این موضوعها سخنی بگوید و خود را نویسنده بداند باید سرش را داغ کرد».(پیشین، ص 79)
داستانِ کوتاه توانسته بود که با رویکردی نو به صناعت داستاننویسی و مناسباتِ اجتماعی، صدای گروههای وسیعتری را منعکس کند. اگر رُمان اجتماعی اوّلیه از لحاظ توجه به زندگی روزمره، نسبت به رُمان تاریخی گامی پیش گذاشت، داستانِ کوتاه به جای تفاخرِ تملّقآمیزِ رُمان تاریخی به اصالتهای اشرافی و احساساتگرایی مفرطِ رُمان اجتماعی میکوشد انتقاد از نارساییهای فردی و جمعی را با ساختی حساب شده بیان کند و به صورتی عمیقتر با واقعیت درگیر شود. البته جمالزاده بیشتر از نظر پیشکسوتی اهمیت دارد، امّا ارزش هدایت به علّت نقش شگفت او در تجسّم پنهان ماندهترین جنبههای زندگی ایرانی و پیشبرد صناعت داستاننویسی است. در بررسی ادبیّاتِ داستانی ایران درمییابیم که تا سالهای1340، و حتا در مواردی پس از آن، کمتر داستان کوتاه یا بلندی نوشته شده که از آثار هدایت به نوعی تأثیر نپذیرفته باشد.
محمدعلی جمالزاده (1376- 1271) نخستین نویسندهی ایرانی است که با قصد و نیّت آگاهانه صناعت داستاننویسی اروپایی را به کار گرفت، و از سنّتهای کهن داستانسرایی در ایران نیز استفاده کرد و اوّلین داستانهای کوتاه فارسی را پدید آورد. اوّلین مجموعه داستان او، یکی بود، یکی نبود(1300) را سر آغاز ادبیّات واقعگرای ایران دانستهاند.
نثر جمالزاده هنوز کاملاً داستانی نیست و تأثیر وعظ و خطابه بر آن آشکار است، یعنی نویسنده به جای توصیفِ درونی و بیطرفانهی حوادث و آدمها، به توضیح و تفسیرهای پندآموز میپردازد.
به نظر بسیاری اندیشمندان این حوزه این صادق هدایت است که رمان نو فارسی را به وجود آورده و خود بر قلهی آن ایستاده است.
5 پيام:
نمیدونم چرا از سطر اول این نوشته تا آخرش چهره محمود خان دولت آبادی در ذهنم نقش بسته بود .....
خیلی وقت بود اینجا را نخوانده بودم.
همه را با هم ...
سلام. مدتی است وبلاگ شما را مطالعه می کنم.
موفق باشید.
درود به شما سربلند و پیروز باشید
همه جای ایران سرای من است .
با دورد فراوان به شما هم میهن گرامی.
ارسال یک نظر
<<< برگرد به صفحهی اصلی