دموکراسی / Democracy
اصطلاح دموکراسی از واژهی یونانی دموکراسیا به معنای «حاکمیت مردم» آمده است که خود، از دو واژهی دمو یا دموس (عامهی مردم) و کراسیا یا کراتوس و کراسی به مفهوم: قدرت، حکومت و ادارهی امور، مشتق شده است.
دموکراسی در لغت یعنی حکومتی که در آن مردم اظهار نظر، وجود و اعمال قدرت نمایند. ظاهرا بر «حکومت مردم بر مردم» و نیز «حکومت مردم بر مردم، توسط مردم و برای مردم» اطلاق گردیده است.
در دموکراسی جنبهی اعتقاد به ارزش، احترام به شرف مردمی و توجه به نقش شایستگی و قابلیت انسان، به عنوان موجودی که برای خود هدفی دارد، پایگاهی ویژه مییابد.
افلاطون فیلسوف معروف یونان باستان برای تقسیمات حکومت مراحلی قائل بود:
1- حکومت سلطنت اشرافی( سلطنت فردی ممتاز، حکیمی والا و یگانه)
2- حکومت اشرافی چند تن شریف(اریستکراسی)[Aristocracy]
3- تیموکراسی(Timocracy)
4- الیگارشی(Oligarchy)[حکومت پولداران و توانمندان بیاعتنا به قانون]
5- دموکراسی(Democracy)
6- استبداد(Despotism): واپسین، کشندهترین و نارواترین حکومتهاست. جامعه را به بیماریهای سخت مبتلا میسازد و بزرگترین امور را به دست نادانترینها گرفتار میکند.
افلاطون معتقد بود: دموکراسی، قیام مردم علیه ظلم سرمایهداران، توانمندان، صاحبان زر و سیم و حکام خودسر و متنفذ است.
میدانیم تجلی دموکراسی و تفکر مربوط به آن در قرن هیجدهم میلادی از طریق خواستها و تقاضاهای طبقهی متوسط شوریده و عصیانگر، بر ضد اعمال نفوذ و قدرت اشراف صاحب زمین و فئودالهای قدرتطلب و با نفوذ و اسقفهای کلیسای کاتولیک صورت گرفته بود. جفرسن یکی از بنیانگذاران حزب دموکرات و رئیس جمهور ایالات متحدهی امریکا، در فاصلهی سالهای 1801 تا 1809 میلادی عقیده داشت: دموکراسی واقعی آن است که حق اظهار نظر را حتا به اقلیتها بدهد. سلب این حق، برای اکثریت، لگام گسیختگی به بار میآورد و به خودخواهی ایشان میافزاید و احتمالا لغزش و خطا را فزونی میدهد. آبراهام لینکن ریاست جمهور ایالات متحدهی امریکا دموکراسی را حکومت مردم، توسط مردم و برای مردم تعریف کرد. او بردگی و هر نوع استثمار را مغایر روح دموکراسی و معارض با ذات انسان دانست.
برتراند راسل،ریاضیدان، فلیلسوف و جامعهشناس انگلیسی راجع به دموکراسی اظهار نموده: دموکراسی یا حکومت بر مردم، نظام سیاسی است که در آن، ادارهی امور عمومی به دست خود مردم است. به نظر او، در دموکراسی: آزادی فکر،آزادی بیان و آزادی نطق برقرار است و مردم در امور و مصالح جامعهی خود نقشآفرین میشوند و در بکارگیری حق حاکمیت خود پیروز. در حکومت مردم بر مردم آزادی احزاب، جمعیتها، عقاید،افکار،مطبوعات،آزادی بیان و نطق برای همگان تضمین میگردد. حکومت حق ندارد کسی را بدون مجوز قانونی تعقیب و بازداشت کند یا سلب آزادی از او بنماید.
همهی اعضای جامعه در برابر قانون برابرند و از حق معیشت و گذران مطلوب برخوردار. این ملت است که حق معیشت تعیین سرنوشت سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و...خود را دارد و بنا بر مقتضیات،آزادانه به وضع قانون میپردازد و برای این شرایطی لازم است که مهمترین آنها رشد سیاسی، علمی و فکری اعضای کشور است.
موریس دوورژه،استاد دانشگاه پاریس، ضمن تجزیه و تحلیل عوامل و عناصر دموکراسی اظهار میدارد: در دموکراسی زمامداران، فرمانروایان و قانونگذاران، از طریق آراء آزاد مردم انتخاب میگردند. گزینش آزاد و به دور از هرگونه اعمال نفوذ، موهبتی بزرگ برای جامعه است. با این شرط که نظارت دقیق به عمل آید تا مقتضیات دموکراسی تحقق یابد و راههای رسیدن به آن هموار گردد. این مقتضیات و راههای رسیدن به آن عبارتند از:آزادی مطبوعات،آزادی احزاب، آزادی اجتماعات،آزادی آراء،عقاید و مذاهب... دوورژه عقیده دارد: تحقق دموکراسی سیاسی مبتنی بر دموکراسی سیاسی است. در دموکراسی اجتماعی نخست باید، مساوات را میان مردم تعمیم داد و بعد از آزادی بهرهمندشان کرد. یعنی هرگونه انقیاد اقتصادی و استثمار و بهرهکشی فرد از فرد، فرد از گروه و... یا بعضی از بعضی دیگر، از میان برود و تامین اجتماعی توسعه یابد و مردم نسبت به آیندهی زندگی خود و فرزندانشان بیمناک نباشند و به دور از تشویش و نگرانی و بر کنار از سرمایهداری توسعهطلب، به کمک تعاونیهای مختلف و سازمانهای ملی، امورخود را اداره نمایند. او دموکراسی سیاسی و دموکراسی اجتماعی را مکمل هم دانست. حتا دموکراسی اجتماعی را زیربنای دموکراسی سیاسی معرفی کرد و میافزاید: نخست باید دموکراسی اجتماعی را عمومیت داد و به ویژه از نابرابریهای فاحش اقتصاد کاست و سپس به دموکراسی سیاسی پرداخت و آن را باور نمود. در این گذر، هر چند مدت هم که لازم باشد باید انتظار کشید.
بر عقاید دوورژه، رژیمهای استبدادی، هواخواهان عقاید دگماتیک، اصحاب فاشیسم و بعضی پیروان کمونیسم، انتقاداتی وارد ساختهاند و برای آن دلایلی آوردهاند.
عدهای معتقدند: در یک نظام دموکراتیک، قدرت، مامور و مسئول برقراری توازن و تعادل میان اختلاف و اتفاق آراء و عقاید است و نباید از آن سر باز زد. از نظر پیروان مکتب حقوق اساسی، دموکراسی قادر است: حد و مرز حقوق اعضای جامعه را بنمایاند و بر اعمال قدرت حکومت، نظارت کند. طالبان تحقق تکثر قدرت نیز بر لزوم وجود گروههای اجتماعی متعدد و پراکنده، به منظور کنترل بر حکومت تاکید کردهاند.
بعضی معتقدند که دموکراسی پدیدهای نو است که از سنجشهای تاریخی ادیان گرفته شده است و در آن، انجام وظیفه(یهود)، رعایت نظم(کنفسیوس)، بردباری و پایداری در برابر مشقات(بودا)، محبت(مسیحیت) و برابری و مؤاخات(اسلام) القا شده است.
بیشک، پایین بودن درجهی علم و دانشوری سیاسی، فقدان اندیشهی پویا و محققانه،آسیبپذیری دموکراسی را فزونی میدهد و آن را به بیراهههای کور میکشاند. تا آنجا که از دموکراسی پوستهای تهی و صورتی بیمحتوا، بر جای میماندکه هیچگونه کارایی و کارآمدی نخواهد داشت.
[محمد آراستهخو/ گاهنامهی عصر سکوت، اردیبهشت 81]
دموکراسی در لغت یعنی حکومتی که در آن مردم اظهار نظر، وجود و اعمال قدرت نمایند. ظاهرا بر «حکومت مردم بر مردم» و نیز «حکومت مردم بر مردم، توسط مردم و برای مردم» اطلاق گردیده است.
در دموکراسی جنبهی اعتقاد به ارزش، احترام به شرف مردمی و توجه به نقش شایستگی و قابلیت انسان، به عنوان موجودی که برای خود هدفی دارد، پایگاهی ویژه مییابد.
افلاطون فیلسوف معروف یونان باستان برای تقسیمات حکومت مراحلی قائل بود:
1- حکومت سلطنت اشرافی( سلطنت فردی ممتاز، حکیمی والا و یگانه)
2- حکومت اشرافی چند تن شریف(اریستکراسی)[Aristocracy]
3- تیموکراسی(Timocracy)
4- الیگارشی(Oligarchy)[حکومت پولداران و توانمندان بیاعتنا به قانون]
5- دموکراسی(Democracy)
6- استبداد(Despotism): واپسین، کشندهترین و نارواترین حکومتهاست. جامعه را به بیماریهای سخت مبتلا میسازد و بزرگترین امور را به دست نادانترینها گرفتار میکند.
افلاطون معتقد بود: دموکراسی، قیام مردم علیه ظلم سرمایهداران، توانمندان، صاحبان زر و سیم و حکام خودسر و متنفذ است.
میدانیم تجلی دموکراسی و تفکر مربوط به آن در قرن هیجدهم میلادی از طریق خواستها و تقاضاهای طبقهی متوسط شوریده و عصیانگر، بر ضد اعمال نفوذ و قدرت اشراف صاحب زمین و فئودالهای قدرتطلب و با نفوذ و اسقفهای کلیسای کاتولیک صورت گرفته بود. جفرسن یکی از بنیانگذاران حزب دموکرات و رئیس جمهور ایالات متحدهی امریکا، در فاصلهی سالهای 1801 تا 1809 میلادی عقیده داشت: دموکراسی واقعی آن است که حق اظهار نظر را حتا به اقلیتها بدهد. سلب این حق، برای اکثریت، لگام گسیختگی به بار میآورد و به خودخواهی ایشان میافزاید و احتمالا لغزش و خطا را فزونی میدهد. آبراهام لینکن ریاست جمهور ایالات متحدهی امریکا دموکراسی را حکومت مردم، توسط مردم و برای مردم تعریف کرد. او بردگی و هر نوع استثمار را مغایر روح دموکراسی و معارض با ذات انسان دانست.
برتراند راسل،ریاضیدان، فلیلسوف و جامعهشناس انگلیسی راجع به دموکراسی اظهار نموده: دموکراسی یا حکومت بر مردم، نظام سیاسی است که در آن، ادارهی امور عمومی به دست خود مردم است. به نظر او، در دموکراسی: آزادی فکر،آزادی بیان و آزادی نطق برقرار است و مردم در امور و مصالح جامعهی خود نقشآفرین میشوند و در بکارگیری حق حاکمیت خود پیروز. در حکومت مردم بر مردم آزادی احزاب، جمعیتها، عقاید،افکار،مطبوعات،آزادی بیان و نطق برای همگان تضمین میگردد. حکومت حق ندارد کسی را بدون مجوز قانونی تعقیب و بازداشت کند یا سلب آزادی از او بنماید.
همهی اعضای جامعه در برابر قانون برابرند و از حق معیشت و گذران مطلوب برخوردار. این ملت است که حق معیشت تعیین سرنوشت سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و...خود را دارد و بنا بر مقتضیات،آزادانه به وضع قانون میپردازد و برای این شرایطی لازم است که مهمترین آنها رشد سیاسی، علمی و فکری اعضای کشور است.
موریس دوورژه،استاد دانشگاه پاریس، ضمن تجزیه و تحلیل عوامل و عناصر دموکراسی اظهار میدارد: در دموکراسی زمامداران، فرمانروایان و قانونگذاران، از طریق آراء آزاد مردم انتخاب میگردند. گزینش آزاد و به دور از هرگونه اعمال نفوذ، موهبتی بزرگ برای جامعه است. با این شرط که نظارت دقیق به عمل آید تا مقتضیات دموکراسی تحقق یابد و راههای رسیدن به آن هموار گردد. این مقتضیات و راههای رسیدن به آن عبارتند از:آزادی مطبوعات،آزادی احزاب، آزادی اجتماعات،آزادی آراء،عقاید و مذاهب... دوورژه عقیده دارد: تحقق دموکراسی سیاسی مبتنی بر دموکراسی سیاسی است. در دموکراسی اجتماعی نخست باید، مساوات را میان مردم تعمیم داد و بعد از آزادی بهرهمندشان کرد. یعنی هرگونه انقیاد اقتصادی و استثمار و بهرهکشی فرد از فرد، فرد از گروه و... یا بعضی از بعضی دیگر، از میان برود و تامین اجتماعی توسعه یابد و مردم نسبت به آیندهی زندگی خود و فرزندانشان بیمناک نباشند و به دور از تشویش و نگرانی و بر کنار از سرمایهداری توسعهطلب، به کمک تعاونیهای مختلف و سازمانهای ملی، امورخود را اداره نمایند. او دموکراسی سیاسی و دموکراسی اجتماعی را مکمل هم دانست. حتا دموکراسی اجتماعی را زیربنای دموکراسی سیاسی معرفی کرد و میافزاید: نخست باید دموکراسی اجتماعی را عمومیت داد و به ویژه از نابرابریهای فاحش اقتصاد کاست و سپس به دموکراسی سیاسی پرداخت و آن را باور نمود. در این گذر، هر چند مدت هم که لازم باشد باید انتظار کشید.
بر عقاید دوورژه، رژیمهای استبدادی، هواخواهان عقاید دگماتیک، اصحاب فاشیسم و بعضی پیروان کمونیسم، انتقاداتی وارد ساختهاند و برای آن دلایلی آوردهاند.
عدهای معتقدند: در یک نظام دموکراتیک، قدرت، مامور و مسئول برقراری توازن و تعادل میان اختلاف و اتفاق آراء و عقاید است و نباید از آن سر باز زد. از نظر پیروان مکتب حقوق اساسی، دموکراسی قادر است: حد و مرز حقوق اعضای جامعه را بنمایاند و بر اعمال قدرت حکومت، نظارت کند. طالبان تحقق تکثر قدرت نیز بر لزوم وجود گروههای اجتماعی متعدد و پراکنده، به منظور کنترل بر حکومت تاکید کردهاند.
بعضی معتقدند که دموکراسی پدیدهای نو است که از سنجشهای تاریخی ادیان گرفته شده است و در آن، انجام وظیفه(یهود)، رعایت نظم(کنفسیوس)، بردباری و پایداری در برابر مشقات(بودا)، محبت(مسیحیت) و برابری و مؤاخات(اسلام) القا شده است.
بیشک، پایین بودن درجهی علم و دانشوری سیاسی، فقدان اندیشهی پویا و محققانه،آسیبپذیری دموکراسی را فزونی میدهد و آن را به بیراهههای کور میکشاند. تا آنجا که از دموکراسی پوستهای تهی و صورتی بیمحتوا، بر جای میماندکه هیچگونه کارایی و کارآمدی نخواهد داشت.
[محمد آراستهخو/ گاهنامهی عصر سکوت، اردیبهشت 81]
5 پيام:
سلام
من ستاره ام . ستاره سهیل . همون که تو قسمت روز نوشت بهش اشاره کردین . لینک وبلاگ جدیدمو گذاشتم براتون که اگه وقت داشتین یه سر بزنین . موفق باشید .
سلام...
به نظرم مباحث خوبی را مطرح میکنی...
موفق باشی...راستی آیا می شود دموکراسی علیه دموکراسی گردد؟
سلام امیر
من فریسام
دلم برای همتون تنگ شده
خیلی دلم میخواد بازم باهم حرف بزنیم
اگه دوست داشتی به وبلاگم سر بزن خوشحال میشم
تا بعد
بدرودددددددددددد
ادرس وبلاگم:
http://www.atashkadehha.blogfa.com
ادرس وبلاگم:
http://www.atashkadehha.blogfa.com
ارسال یک نظر
<<< برگرد به صفحهی اصلی